کد خبر: ۵۹۲۷۷۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۳

در ذهن "کارتن‌خواب‌ها" چه می‎گذرد؟

زمستان ۱۳۸۸، یکی از اعضای جمعیت خیریه دانشجویی امام علی (ع)، از ساختمان نیمه‌کاره‌ای پشت ترمینال جنوب گفت که محل زندگی ده‌ها کارتن‌خواب بود. مجوز ورود به ساختمان، ورود به حریم کارتن‌خواب‌ها و ردوبدل شدن اولین کلمه‌ها و آخرین جمله‌ها، «غذا» بود.
آفتاب‌‌نیوز :
۷۰ پرس غذای خانگی پخته شد و همراه عکاس روزنامه و رابطی که آشنای کارتن‌خواب‌های ساکن در ساختمان نیمه‌کاره بود، رفتیم تا ترمینال جنوب. هیبت ساختمان را که در تاریکی شب دیدم، «جهنم» در ذهنم تداعی شد؛ جهنمی برای آخرین ساعت‌های زندگی تا پیش از مرگ؛ ساختمان سه‌طبقه نیمه‌کاره‌ای که در تاریکی پشت ترمینال ذوب شده بود. کوچک‌ترین نشانه حیات از بیرون ساختمان به چشم نمی‌آمد. قاب‌های عریض خالی که قرار بود پنجره‌های ساختمان باشند، مثل چشم آدم نابینا؛ تو خالی و تاریک. روبه‌روی ساختمان؛ ترمینال جنوب، فوران سرزندگی و قدم‌های متحرک بود و اینجا، انگار مرگ روی پاشنه در ایستاده بود. در آن ساختمان سه‌طبقه نیمه‌کاره، طبقه به طبقه، در تاریک و روشنای شعله رو به خاموشی آخرین بقایای شمع‌های زودسوز و انبوه پلاستیک‌های در حال سوختن، روی کثافت و زباله پا می‌گذاشتیم و بوی تلخ احتضار را نفس می‌کشیدیم و سر فرو می‌بردیم داخل دریچه کوچک چادرهای مسافرتی پاره‌ای که در کنج زوایای هر طبقه، حریم خصوصی یک یا دو کارتن‌خواب بود و از روزگار نحس‌شان می‌پرسیدیم.

آن حجم تباهی برای آن روزها که فقط «کراک» بود و «شیشه»، نبات ته جیب بچه‌پولدارهای بالای شهر و نکبت کارتن‌خوابی، در تصویر ترسناک سرنگ‌های خون‌آلود بی‌صاحب وسط چمن پارک‌ها و آوار خرابه‌های جنوب شهر تمام می‌شد، برای چشم‌های نیمه‌باز ما «خیلی» بود. ما از «اعتیاد»، در حد روایت‌های جویده بچه‌های تیم سیار کاهش آسیب اعتیاد شنیده بودیم که در پارک‌ها و خرابه‌های پشت میدان راه‌آهن و باغ آذری و پارک شقایق همراه‌شان بودیم و دانه به دانه سرنگ‌هایی که از کف زمین جمع می‌کردند و داخل آن ظرف‌های سربسته پلاستیکی زرد رنگ می‌انداختند را می‌شمردیم و بابت لقمه‌های کوچک نان و پنیر و چای داغی که از فلاسک‌های کوچک در لیوان‌های یک بار مصرف سرریز می‌شد و انگشتان پینه‌بسته «پارک‌خواب‌ها» و «خرابه‌خواب‌ها» را می‌سوزاند تبلیغ می‌کردیم و مبهوت گشادگی زخم‌های چرک‌زده پای مردهایی می‌شدیم که لقمه نان و پنیر را از شدت سوءتغذیه، نجویده می‌بلعیدند و پیش همیار تیم سیار، پا دراز می‌کردند که با چکاندن جرعه‌ای مایع ضدعفونی روی شیار لزج و زردرنگی که از زخم تراوش می‌کرد، چند روزی فقط سرنوشت محتوم آن زخم ناسور را به تاخیر بیندازد.

این، کل دانش ما از «اعتیاد» بود. حالا، نزدیک به نیمه شب، حیران در طبقات طاعون‌زده ساختمان نیمه‌کاره پشت ترمینال جنوب، کر شده از شدت سکوت، کور شده از شدت تاریکی، لال شده از شدت سنگینی همه آن کلمات فروخورده‌ای که از تک به تک‌شان شنیدیم و جوابی نداشتیم جز نگاه‌مان که از پیشانی‌شان سُر می‌خورد و کف همان زمین انباشته از کثافت و زباله زمینگیر می‌شد، اشباع از بوی تلخ پلاستیک سوخته و دود شیشه و تعفن تن‌های چرک، تعادل از دست داده آمدیم بیرون؛ وسط حیاط پشت ساختمان. همان‌جا که یک نفر، یک مرد، معترض ایستاده بود و ما را به آدم‌فروشی و استفاده ابزاری از «کارتن‌خواب‌ها» متهم می‌کرد. دقیقه‌های اول آشنایی با «اکبر رجبی» اصلاً خوشایند نبود. اینکه شب از نیمه گذشته و یک مرد بی‌ربط، مدعی و جنجال‌ساز آمده وسط و فریاد می‌کشد و جواب می‌خواهد و مهلت حرف‌زدن نمی‌دهد …. همیار جمعیت امام علی (ع)، ظرف‌های یک‌بار مصرف غذا را نشان اکبر داد. من و عکاس، دورتر، شمشیر از رو بسته، جمله‌ها و کلمه‌ها را در ذهن‌مان پس و پیش می‌کردیم. سرمای «آب یخ»، کار خودش را کرد. اکبر رجبی از همان فاصله دور، دوربرگردان خشم را رد کرده، می‌گفت که برای پخش غذا آداب دارند، دعا می‌خوانند و هر ظرف غذ ا را با آرزوی بهبودی و سربلندی به دست کارتن‌خواب‌ها می‌دهند.

«خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی‌توانم تغییر دهم و شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می‌توانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم.»

آن شب زمستانی، کمی بعد از بامداد روز بعد، ۷ نفر بودیم که در محوطه کوچک پشت ساختمان نیمه‌کاره رو به ترمینال جنوب، دور ۷۰ ظرف یک‌بار مصرف غذا، حلقه زدیم و اکبر رجبی، این دعا را می‌خواند و ما تکرار می‌کردیم تا هر پرس غذا در آن ظرف کوچک، طعم مضافی از مهربانی بگیرد و به دست بی‌پناه‌ترین آدم‌های این شهر خواب‌رفته برسد. (این گزارش با عنوان «بوی خواب تهران در سرمای جهنم می‌پیچد» ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ در صفحه ۸ روزنامه اعتماد منتشر شد.)

پنجشنبه‌شب ۹ خرداد ۱۳۹۸، کمی پس از افطار، وقتی اکبر رجبی برای هزار و ۲۷ مهمان جشن پیمان داری طلوع بی‌نشان‌ها، حرف می‌زد، لابه‌لای جمله‌هایی که در یادآوری شکل‌گیری «طلوع بی‌نشان‌ها» می‌شنیدم، دقیقه‌های آن شب زمستان ۱۳۸۸ را مرور می‌کردم.

برخی از مهم‌ترین حرف‌های اکبر رجبی و همیارانش در آیین پیمان‌داری ۱۳۹۸:

۱۲ سال قبل با ۲۰ پرس غذا بین کارتن‌خواب‌ها رفتیم و از آن روز، هیچ سه‌شنبه‌ای را بدون توزیع غذا برای کارتن‌خواب‌ها پشت سر نگذاشتیم.

اولین مرکزی که در «طلوع» افتتاح شد، پناهگاهی بود برای مردان کارتن‌خواب. «سرای امید»، مردان کارتن‌خوابی را که با همان غذای گرم سه‌شنبه شب‌ها، بهبودی را انتخاب کرده بودند، ۱۸ ماه به طور رایگان پناه می‌دهد و در این مدت، ایجاد اشتغال و تلاش برای وصل به خانواده و جامعه در جریان است. بهبودیافتگان، به مدت یک سال هم در «به سوی امید» زندگی می‌کنند تا درآمد شغل‌شان را پس‌انداز کرده و آماده ورود به جامعه شوند. بسیاری از وسایل اهدایی مردم به «طلوع بی‌نشان‌ها»، اولین لوازم زندگی همین بهبودیافتگان است وقتی موفق می‌شوند سرپناه مستقلی برای خود فراهم کنند.

«سرای مهر»، اولین مرکز نگهداری همزمان مادر و کودک کارتن‌خواب بود که توسط «طلوع» افتتاح شد. همیاران آماده‌سازی «سرای مهر»، باور داشتند که راه‌اندازی هرچه سریع‌تر این مرکز، یعنی این‌که یک زن کارتن‌خواب، یک روز کمتر مورد آزار قرار بگیرد. «سرای مهر» باید شبیه به یک خانه می‌شد چون چیزی که در ذهن این آدم‌ها گم شد، «خانه» است.

«سرای نور» برای پسر بچه‌های کارتن‌خواب راه افتاد. این بچه‌ها با همه ترس‌های‌شان به این مرکز می‌آیند. وقتی از این بچه‌ها درباره آرزوهای‌شان می‌پرسیم، از حقوق طبیعی‌شان می‌گویند. ما برای این بچه‌ها کار زیادی نمی‌توانیم انجام بدهیم چون آنها از ابتدایی‌ترین حق یک کودک؛ پدر و مادر و امنیت محرومند. پدران بچه‌های سرای نور، در سرای امید و مادران‌شان، در سرای مهر مشغول‌ترکند. خیلی خوش‌شانس باشیم، می‌توانیم بعد از مدتی، یک خانواده از هم پاشیده بر اثر فقر و اعتیاد را دوباره در کنار یکدیگر جمع کنیم.

مهدی ۱۰ سال قبل در دروازه غار مرد. اگر زنده بود، امروز ۱۷ ساله بود و یکی از بچه‌های سرای مهر. من امروز ۳۰ پسر مثل مهدی دارم که زنده هستند و خیال‌تان راحت که دخترها و بچه‌ها و خواهرهای‌تان را، خوب نگهداری کردم. من یک روز از فقر می‌گفتم. امروز، ما با مثلث فقر و اعتیاد و بی‌تفاوتی مواجهیم و در دل این مثلث، تاراج فعال است که می‌خواهد همه‌چیز را از ما بگیرد؛ می‌خواهد غیرت را از ما بگیرد.

مرور برخی اقدامات «طلوع بی‌نشان‌ها» در سال گذشته

پخت و توزیع ۱۰۵ هزار و ۶۰۰ پرس غذا در آیین مهرورزی (شب‌های سه‌شنبه) بین کارتن‌خواب‌های مستقر در مناطق شوش، مولوی، هرندی، خاوران، حاشیه اتوبان آزادگان و شهید کاظمی، آتی‌ساز، دره فرحزاد، تهرانسر. توزیع ۱۵ هزار پرس سبزی‌پلو و ماهی بین کارتن‌خواب‌ها برای آخرین سه‌شنبه سال. توزیع ۳۸۰۰ پتو در ایام سرد سال و ۱۰۰۰ بسته لوازم بهداشتی برای زنان کارتن‌خواب.

منبع: روزنامه اعتماد

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴:۴۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۱۱
0
0
واقعا باید تاسف خورد
مسئولیت فرزندان این کشور با کدام نهاد است متاسفم از اینکه هر شب ماه رمضان در برنامه های تلویزیونی شاهد بدبختی فرزندان این اب وخاکم تصاویری وصحبتهایی که به نوعی از زبان بیگانگان به تصویر کشیده میشد امزوز با اقتدار در تلوزیون پخش میشود با این اقتصاد وسیاست و فرهنگ منتظر بدتر از اینها هم باید باشیم
ایرادات ما
از شروع دبستان
اموزش فاصله طبقاتی
اموزش زندگی غیر تیمی
اموزش نوع نگاه به زندگی(فقط مادی فقط نگاه به اینده)
اموزش یادگیری فقط به صرف گزران وقت
اموزش کار گردن نتیجه ندارد (تورم بالا و شدید)
اموزش قدرت فقط با پول

اموزش وووووو
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین