این پسر جوان یک سال پیش با جوان شاکی در خیابان فاطمی تهران درگیر و با واردکردن ضربه چاقو و شکستن جمجمهاش باعث شد او توانایی جسمانیاش را از دست بدهد.
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس جوان شاکی در جایگاه قرار گرفت. او درخواست مجازات متهم و پرداخت دیه کرد و گفت: مدتی بود دختر نوجوانی به نام سحر را میشناختم. نمیدانستم او با کسی ارتباط دارد و اصلا در جریان ماجرا نبودم تا اینکه یک روز با من تماس گرفت و از من خواست به خیابانی در فاطمی بروم. من هم قبول کردم. به محض اینکه رسیدم پسر جوانی به سمت من حمله کرد؛ اصلا نمیدانستم او کیست و ماجرا چیست. بعد از اینکه روی زمین افتادم و من را به بیمارستان بردند، متوجه شدم چه شده است.
این جوان گفت: ضربهای که به من زده شد، زندگیام را زیرورو کرد. کارایی بدنم را از دست دادهام و بدنم لمس شده است. من ۲۵ ساله هستم و میتوانستم آینده و زندگی خوبی برای خودم درست کنم که اینطور صدمه دیدم و زندگیام خراب شد و درخواست مجازات متهم را دارم.
در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت؛ او اتهام را قبول کرد و گفت: من سحر را خیلی دوست داشتم و میخواستم با او ازدواج کنم. سحر ۱۴ ساله بود و منتظر بودیم بزرگتر شود و من هم کمی پول تهیه کنم و کار و خانهام درست شود. سحر را نامزد خودم میدانستم تا اینکه سحر به من گفت: پسری برایش مزاحمت ایجاد میکند و باعث شده تا خانوادهاش نسبت به او حساس شوند. من خیلی ناراحت شدم و گفتم هرطور شده است باید این پسر را سر جای خودش بنشانم. سحر ابتدا مقاومت کرد و بعد گفت: خودش میگوید که نامزد دارد، شاید پسر جوان دست از سرش بردارد. چند روز بعد سحر به من گفت: با پسر جوان صحبت کرده و به او گفته که نامزد دارد، اما آن پسر گفته است نامزدی ما مهم نیست و دوباره مزاحم سحر شده است. به سحر گفتم با آن جوان قرار بگذارد و او هم قبول کرد. با پسر جوان تماس گرفت و او را به فاطمی کشاند. آنجا بود که من با چاقو او را زدم؛ قصدم تنبیه او بود و نمیخواستم کار دیگری بکنم.
متهم در پاسخ به این سؤال که حالا دختر جوان کجاست، گفت: بعد از اینکه من بازداشت شدم او را هم بازداشت کردند، اما به دلیل اینکه نوجوان بود آزادش کردند و پرونده درباره او مختومه شد. بعد هم ارتباطش را با من قطع کرد و من اصلا نمیدانم او کجاست. بعد از آن دیگر سراغی از من نگرفت. با اینکه به من گفته بود همیشه با من خواهد ماند و زندگی خوبی با هم خواهیم داشت، اما در نهایت رهایم کرد و من حالا هم متهم هستم و هم دختری که فکر میکردم عشق زندگیام است، ترکم کرده است. من درگیر این پرونده شدم و حالا بیش از یک سال است که گرفتارم و او حتی سراغی از من هم نگرفته است. باز هم میگویم من اصلا قصدم این نبود که چنین آسیبی به این جوان وارد کنم.
بعد از گفتههای متهم و دفاعیات وکیل مدافع او هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند و متهم را به پنج سال حبس، دو سال تبعید و پرداخت دیه در حق جوان شاکی محکوم کردند.