یکی از جذابترین چیزها در مورد «استراتژی کلان» و «بازی بزرگ» این است که عاملان حرفهای این حوزه چگونه به تغییرات مادی استراتژیک مینگرند وقتی این تغییرات روی میدهند. یک نمونه برجسته این است که چگونه وینستون چرچیل به تنهایی در دوران رکود بزرگ در بریتانیا یکتنه در برابر ظهور آدولف هیتلر ایستاد. او سالها از سوی «متخصصان» و همکاران و همقطارانش در مجلس عوام مورد تمسخر قرار میگرفت.
امروز در خاورمیانه، ایالاتمتحده با یک تغییر مادی استراتژیک دست به گریبان است؛ تغییری که باید با اعزام به موقع نیرو روی آن سرمایهگذاری کرد. نتیجه، چرخشی سیاسی و بازگشت به تمرکز اصلی بر دیپلماسی قدرتهای بزرگ است نه خردهجنگهای بیپایان و بیاهمیت در خاورمیانهای که جان بسیاری از آمریکاییها را گرفته و منابع کشور را به سوی خشکیدن سوق میدهد.
«جورج سی»، مدیر مرکز کلمنت برای امنیت ملی در دانشگاه تگزاس و مدیر ائتلاف اسرائیل- تگزاس، در مقالهای در تاریخ ۱۸ ژوئیه در نشنال اینترست نوشت: آن تغییردهنده بزرگ بازی (game changer) که تقریبا هیچکس کاملا آن را نمیشناسد یا درکی از آن ندارد چیست؟ نفت و گاز شیل در آمریکا. آمریکا دیگر به نفت و گاز خاورمیانه نیازی ندارد. خواه با تامین داخلی یا تامینکنندگان دیگر خارج از خاورمیانه، منابع کافی از سوخت فسیلی برای تامین انرژی مورد نیاز تا زمانی که ما به نفت و گاز وابستگی چشمگیری داشته باشیم وجود دارد. دونالد ترامپ اولین سیگنال را در این مورد چند هفته پیش فرستاد آنگاه که اعلام کرد چین، هند، ژاپن و دیگر کشورها باید خودشان به حفاظت از کشتیهای خود در تنگه هرمز بپردازند نه آمریکا زیرا ما دیگر نیازی به نفت و گاز اوپک نداریم.
ایالاتمتحده از سال ۱۹۷۹ تا کنون دو نفع اساسی استراتژیک در خاورمیانه داشته است:
۱- انرژی-۲- مهار ایران و حمایت از اسرائیل. با رفع اولین مشکل، شطرنج ژئوپلیتیک در خاورمیانه به شکل برگشتناپذیری تغییر کرده و دست جهانی ایالاتمتحده قویتر شده است؛ ما واقعا بینیاز از انرژی هستیم و در تامین آن مستقل شدهایم و به تامین انرژی از سوی کشورهای دیکتاتور هم وابسته نیستیم. بنابراین، آنچه از آن نفع اساسی استراتژیک آمریکا باقی میماند همان «ثبات منطقهای» است. متاسفانه، بیثباتی یک نگرانی آمریکایی یکجانبه نیست. اسرائیل، عربستان سعودی، اردن، مصر، امارات و بسیاری دیگر از کشورها در این نگرانی سهیم هستند. درحالیکه تعهد ما به اسرائیل محکم و غیرقابل تغییر است، باید اجازه دهیم که اسرائیل موضع قدرتمندتری داشته باشد آن هم بهعنوان یک بازیگر دوست و مستقل و نباید بهعنوان «برادر بزرگتر» در موارد امنیتی و مالی به اسرائیل امر و نهی کنیم و مسوولیت زیادی نپذیریم. اسرائیل از طریق یک میدان نفتی عظیم که از سوی Texas Noble Energy of کشف شد، از بعد انرژی به استقلال رسیده است.
این پروژههای اکتشافی در دریای مدیترانه انجام گرفته است. اسرائیل از بدو تاسیس تا همین اواخر فقیرترین کشور خاورمیانه از نظر منابع سوختهای فسیلی بود و وابستگی کامل به واردات نفت و گاز و زغالسنگ داشت. بنابراین مساله انرژی و تامین آن یکی از مهمترین دغدغههای امنیتی رهبران آن در طول دهههای گذشته بوده است. اسرائیل از لحاظ مصرف نفت در منطقه شرق مدیترانه در مقام اول و در مصرف گاز رتبه دوم را در اختیار دارد. بنابراین، صرفنظر از خریدهای نظامی و کمکهای خارجی به اسرائیل از سوی آمریکا، اسرائیلیها نیازی به حمایت مالی بیش از اندازه دولتی از خود ندارند. اسرائیل طی چند دهه گذشته از یک کشور سوسیالیستی، اشتراکی و کشاورزی به یک جامعه سرمایهداری گذار کرده است.
نومحافظهکاران استدلال میکنند که نمیتوانیم بهطور کامل از خاورمیانه ببریم و باید همچنان جان هزاران آمریکایی را فدا کنیم و تریلیونها دلار در نبردهای بیپایان برای رفع تهدیدات صرف کنیم. آنها تا حدودی راست میگویند؛ پایگاههای نظامی آمریکا در خاورمیانه باید حفظ شوند و باید به سیاست رفع تهدیدات ادامه دهیم. اما موضع ما ضعیف هم شده آن هم بهخاطر جنگ بیفایدهای که باعث فروپاشی عراق شد و عملا نیروی توازنبخش با ایران که عملا این کشور را مهار میکرد از میان رفت. با گذشت یک دهه، عراق همچنان در حال بازیابی خود است. اما با قربانی کردن جان هزاران آمریکایی و صرف میلیاردها دلار پول برای امنیت منطقه، جایگاه و وضعیت ما بدتر از قبل شده است. اندیشه جدیدی مورد نیاز است. یک چرخش منطقی و عاقلانه در سیاست آمریکا در قبال استقلال انرژیمان از اوپک باید شامل عناصر زیر باشد:
۱- شکل دادن به ناتوی خاورمیانه با همراهی عربستان، مصر، اردن و امارات بهعنوان رهبران کلیدی (و اسرائیل بهعنوان عضوی غیررسمی و روزی بهعنوان عضو رسمی). بگذارید این دولت- ملتها بهعنوان بازیگر در عرصه جهانی به بلوغ برسند و مسوولیت مهمی برای ثبات منطقهشان به عهده گیرند البته با حمایت کامل آمریکا.
۲ – حفاظت از امنیت ملی اسرائیل اما همزمان تمرکزمان را بر روابط دوجانبه از نگرانیهای نظامی به تجارت اقتصادی و توسعه پیوندهای تجاری میان کشورهایمان تغییر دهیم. باید بهعنوان شرکای تجاری و منبع توسعه اقتصادی یا هر دو متمرکز شویم. ما نیازمند سرمایهگذاری اسرائیل در آمریکا و بالعکس هستیم.
۳- حفاظت از توانمندی نظامی آمریکا در منطقه از طریق پایگاههایمان و حضور دریاییمان اما فعالانه باید مسوولیت بیشتری را به بازیگران محلی بدهیم. امنیت آنها ارتباطی به آمریکا ندارد. باید در مسیر استراتژی ترامپ حرکت کنیم که میگفت چین، ژاپن، هند و ... خودشان باید امنیت کشتیهایشان در خاورمیانه را تامین کنند. ما پلیس منطقه نیستیم.
۴- مسوولیت بیشتر حمل و نقل دریایی و قابلیت کشتیرانی و ثبات تنگه هرمز را به مصرفکنندگان اصلی نفتخام اوپک واگذار کنیم. حضور آمریکا باید حفظ شود اما باز بودن تنگه هرمز برای استفادههای تجاری نباید تنها هدف یا مسوولیت اصلی ما باشد. امنیت این تنگه هم باید به کسانی واگذار شود که به نفتخام منطقه وابستهاند.
۵- کمکهای خارجی آمریکا به کشورها را کاهش داده یا حذف کنیم مگر برای کشورهایی که در ناتوی خاورمیانه مشارکت دارند. باید به دوستان و متحدان قدیمیمان در منطقه کمک کنیم. دلارهای مالیاتدهندگان آمریکایی باید به شکل درست و استراتژیک هزینه شود.
۶- در برابر ریخته شدن خون آمریکاییها روی ماسههای منطقه مقاومت کنیم. باید در برابر مداخله نظامی مقاوم باشیم مگر در زمانی که منافع امنیتی آمریکا یا تهدیدی فوری اقتضا کند. بیشتر باید مدافع پول مالیاتدهندگان باشیم نه جیب دیگران.
ما از پایان جنگ سرد درگیر دنیایی بودهایم که قدرتهای بزرگ هم میکوشند در آن سری در بیاورند. پس از سالها سیاست ناکارآمد و قالببندی اشتباه در خاورمیانه و پس از عملها و بیعملیهای آمریکا وقت آن رسیده که نگاهی دیگر داشته باشیم.
سیاست کارآمد باید نحوه تعامل با چین، هند، روسیه، اتحادیه اروپا و دیگر بازیگران و دولتهای قوی باشد نه اینکه در خاورمیانه چه کنیم یا اوضاع در خاورمیانه چگونه باید باشد. وقت آن رسیده که سیاستگذاران آمریکایی یکبار و برای همیشه در مورد شرایط تغییر یافته استراتژیک مداقه کنند و چرخشی درست و به موقع انجام دهند و از جان آمریکاییها مراقبت کرده و از صرف منابع آمریکا در چاه ویل خاورمیانه جلوگیری کنند.