مجله فارن پالسی در مطلبی به قلم گاروَن والش، مشاور سابق سیاست امنیتی ملی و بینالمللی حزب محافظهکار انگلیس به لزوم آمادگی اروپا برای دفاع مستقل از خود و بدون وابستگی به آمریکا در امور دفاعی پرداخته و تأکید کرده است که آمریکا امروز بیش از هر زمان دیگری خود را در زمینه دفاعی از اروپا جدا کرده و به حمایت خود از این قاره بیمیل شده است.
والش در این مطلب نوشته است: مایک پامپئو، وزیر امور خارجه آمریکا با بیان این که «در وهله اول انگلیس مسئول محافظت از کشتیهایش است»، رابطه ویژه میان این دو کشور را نابود کرد و ناتو را در وضعیت بحرانی قرار داد.
لحن پامپئو در بیان این اظهارات رادیکالترین تغییر در سیاستهای آمریکا در رابطه با اروپا را از زمان بحران سوئز در سال ۱۹۵۶ نشان میدهد. در آن زمان واشنگتن به فرانسه و مهمتر از همه به انگلیس نشان داد که چه کسی «رییس» است و البته رییس، امپراتوریهای استعمارگر قدیمی نبودند. با این حال، این اتحاد جنگ سرد با وجود عدم تعادل به خاطر گستردگی ابعاد آمریکا همچنان یک اتحاد بود.
آمریکا در اردوگاه خود به اروپای غربی نیاز داشت و ارزش متحدان دموکراتیکی را که به لحاظ تکنولوژیک پیشرفته بودند، میدانست؛ متحدانی که واشنگتن توانست بار مسئولیت مبارزه با کمونیسم و دفاع از آنچه به نظام جهانی لیبرال معروف شد را با آنها تقسیم کند. بار این مسئولیت بیرون از اروپا و از جمله در خلیج فارس نیز وجود داشت؛ جایی که در دهه ۱۹۸۰ میلادی و در جریان جنگ ایران و عراق، کشتیهای مینروب اروپا مسیرهای حمل و نقل دریایی را برای تأمین نفت، امن نگه داشتند.
نیروهای اروپایی در جریان جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ برای بیرون راندن صدام از کویت مشارکت قابل توجهی داشتند و بحرین، اسپانیا و لهستان در حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ از واشنگتن حمایت کردند. در حالی که آمریکا شریک مسلط بود، میدانست که منافع و ارزشهای مشترکی با اروپا دارد و هنوز برای واشنگتن عقلانی بود که سهمی غیرمتناسب را در ناتو تقبل کند.
به رغم روابط سازمانی ترنسآتلانتیک که هنوز اتحاد این دو قاره را روی کاغذ حفظ میکند، دولت ترامپ همچون قدرتی کاملا خودشیفته رفتار میکند و گاه و بیگاه رفتاری خصومتآمیز در قبال اروپا دارد. جنگ تجاری آمریکا با پکن به اقتصادهای اروپا از جمله کشورهایی مانند لهستان که روابطی دوستانه با چین دارند، آسیب میزند.
اظهارات پامپئو اما از اختلاف استراتژیک دیگری بر سر ایران نشأت میگیرد. قدرتهای اروپایی از جمله انگلیس به گونهای میخواهند از سقوط کامل توافق هستهای ایران جلوگیری کنند. دولت ترامپ از این توافق هستهای خارج شده و خواستار نابودی آن است. با این حال، واشنگتن از تفکر جدی درباره پیامدهای پایان توقف مذاکرهشده برنامه هستهای ایران سر باز زده است. ترامپ ظاهراً هم با دیپلماسی مخالف است و هم با جنگ.
با این حال در پس این هیاهو، هدف واشنگتن غیرمنطقی نیست. تولید گاز شِل به این معنی است که آمریکا دیگر به نفت خاورمیانه وابسته نیست. اروپا که هنوز به نفت این منطقه وابستگی دارد و در هر شرایطی نسبت به بیثباتی در این منطقه که منجر به مهاجرت مردم میشود، آسیبپذیر است، باید ظرفیت خود را برای جبران اقدامات آمریکا افزایش دهد.
روش غیردیپلماتیک ارسال این پیام از سوی آمریکا اما اعتبار این کشور را زیر سوال میبرد. به نظر میرسد دولت ترامپ از جایگاه رهبری به موضع تهدیدکنندگی رسیده است و میگوید همه چیز را به سبک ما انجام دهید یا درغیر این صورت به هیچ وجه روی کمک ما حساب نکنید.
نیروهای دریایی اروپا ظرفیت لازم برای وارد عمل شدن در عملیات حفظ امنیت در خلیج فارس را دارد اما لزوم نیاز به اقدام آنان سوالات بیشتری را درباره پایبندی آمریکا به امنیت غرب و دفاع از قاره اروپا در برابر تهاجم روسیه برمیانگیزد. در صورت اقدام روسیه علیه یکی از اعضای ناتو آیا واشنگتن برای جلوگیری از تحرکات روسیه به اندازه کافی سریع اقدام خواهد کرد یا این که به متحدان صوری خود خواهد گفت که خودشان از خودشان محافظت کنند؟
مشخص نیست که ارتشهای اروپا هماکنون توانایی لازم را برای پر کردن جای خالی حمایت آمریکا دارند یا خیر. این مسأله ارتباطی با میزان کلی بودجه نظامی ندارد (با این که این بودجه باید افزایش یابد). بودجه دفاعی اعضای اروپایی ناتو به تنهایی بسیار بیشتر از بودجه نظامی روسیه است و اگر سوئد و فنلاند که اعضای ناتو نیستند را هم به آن اضافه کنیم، با رقم بسیار بیشتری روبهرو خواهیم شد. لهستان در خط مقدم ارتقای موقعیت نظامی قرار دارد و طی یک دهه گذشته پیشرفت چشمگیری در زمینه مدرنسازی تجهیزات و آموزشهای نظامی داشته است. عملیات روسیه در اوکراین و حضور نیابتی در سوریه نیز شکافهای زیادی در ظرفیتهای نظامی مسکو ایجاد کرده است.
انگلیس امیدوار است که بتواند کشورهای اروپایی را به ائتلافی دریایی برای حفاظت از نفتکشهایش در نزدیکی ایران وارد کند.
با این حال اگر در نظر بگیریم که روسیه مدتها به عملیات نظامی دست نزده و توانایی آن در این زمینه با مشکلاتی روبهرو است، اروپاییها خیلی بیشتر با این مشکل روبهرو هستند. به رغم تلاشهای شدید اورزولا فون درلاین، رییس فعلی کمیسیون اروپا در زمان تصدی وزارت دفاع آلمان، ارتش این کشور هنوز کمتر از میزانی که باید، مجهز است. دیگر نیروهای زمینی نیز چندین دهه مبارزه میدانی نداشتهاند. در توانایی پشتیبانی هم خلاءهای زیادی وجود دارد که تانکرهای سوختگیری، ملزومات بمبهای هدایتشونده و موشکهایی که برای جلوگیری از تلفات غیرنظامیان لازم هستند، تجهیزات اطلاعات و شناسایی و پهپادها همگی از این جملهاند و جای خالی تمامی اینها در حضور نظامی فرانسوی-انگلیسی در لیبی خود را نشان داد.
با این که پسکو (ساختاری قانونی در چارچوب اتحادیه اروپا که به اعضای آن اجازه میدهد همکاریهای دفاعی را در صورت تمایل افزایش دهند) به اتحادیه اروپا اجازه میدهد در زمینه تدارکات نظامی پیشرفتهایی صورت دهد و صندوقی دفاعی در اتحادیه اروپا برای ارتقای تدارکات مشترک و تحقیق و توسعه ایجاد شده اما اروپا همچنان با فقدان جدی سیاست دفاعی مشترک روبهرو است.
در حالی که اتحادیه اروپا یک «سیاست مشترک خارجی و امنیتی» دارد، این سیاست عمدتاً از مأموریتهای نظامی و تواناییهای غیرنظامی جداگانهای تشکیل شده است. این اتحادیه با فقدان روند برنامهریزی سیاسی به منظور تشخیص تهدیدات روبهرو است؛ روندی که بتواند طی آن راههای لازم برای عمل به بند دفاعی مشترک پیمانهای اروپایی را تشخیص دهد و سازوکاری الزامآور برای قوانین اتحادیه اروپا ایجاد کند که حصول اطمینان از ارائه تواناییهایی را که دستکم روند برنامهریزی سیاسی را تعیین میکند، بر عهده داشته باشد.
از آن جا که طبق قوانین اتحادیه اروپا در زمینه امنیتی و دفاعی چنین تصمیمگیریهایی باید با توافق اتخاذ شوند، این مسأله جلوگیری از کمکاری کشورهای عضو تحت پوشش «عدم مشارکت» را دشوار میکند.
تا زمانی که پیمانها تغییر پیدا کنند که روندی طولانی است، پسکو میتواند مبنای قانونی برخی پیشرفتها را ارائه کند. شرکت در پروژههای این سازمان داوطلبانه است و کشورهایی که با آن همکاری میکنند، بر مبنای رأی اکثریت در این پروژهها شرکت دارند. بر این مبنا، کشورهایی که میخواهند سیاست دفاعی اروپایی مشترک داشته باشند، سازوکاری برای ایجاد آن در اختیار دارند.
این اقدام باید با اقداماتی در چارچوب سیاست نظامی همراه باشد تا دکترین نظامی را هماهنگ سازد و یک فرهنگ عملیاتی مشترک را از طریق آموزشهایی بر مبنای آن دکترین ایجاد کند. در عمل میتوان در بخشهای زیادی از این فرایند از ناتو الهام گرفت اما نیروهای اروپایی باید بتوانند به طور مستقل از آمریکا، مبارزه کنند.
تصور این که پامپئو یا رییسش مثلا بگویند «چرا آلمان تانکهای خود را وارد عمل نمیکند؟ شنیدهام زمانی در این کار ماهر بوده است» دشوار نیست. دولت آینده آمریکا هم ممکن است ناچار شود منابع خود را به رقابت فزاینده با چین اختصاص دهد و تمرکز منابع و توجه خود را از اروپا دور کند.
برخی از آمریکاییها هنوز به اشتباه خودمختاری استراتژیک اروپا را تهدیدی برای آمریکا میبینند که چنین نیست. در عوض این خودمختاری میتواند واشنگتن را از مسئولیت حفظ امنیت غرب اروپا خلاص کند و به آن اجازه دهد که منابع خود را در اقیانوس آرام متمرکز کند؛ جایی که بیشتر به این منابع نیاز است. این وظیفهای است که فون درلاین به عنوان یک وزیر دفاع سابق کاملا برای آن آماده است. اظهارات پامپئو هم بر ضرورت این اقدام میافزاید.