موضوع دو تابعیتی ها بعد از فرار ناگهانی خاوری به تدریج در رسانهها و بین سیاستمداران داغ شد، تابعیتی که به وی اجازه داده بود زندگی دومی برای خود تشکیل داده و در یک بزنگاه از دست قانون فرار کند. نگرانی از تکرار این مورد به ویژه در تنور داغ کشمکشهای سیاسی تبدیل به ابراز نگرانیهای گسترده تر و زیر سوال بردن وضعیت بسیاری از کسانی شد که در سمتهای مختلف سیاسی و بالا حضور داشتند.
اخیرا یکی از مسئولان در مصاحبهای تلویزیونی اعلام نمود که نود و نه درصد دست اندرکاران پرونده های جاسوسی دارای تبعیت دوگانه بوده و کسانی که اقامت خارجه دارند دیگر تعلق خاطری به وطن نداشته و اقامت داران هر وقت اراده کننده به خارج میروند. این سخنان شاید از یک جهت نگرانی گوینده را از تجربه خاوری بیان کند ولی باید توجه کرد که همه ایرانیان مقیم خارج از کشور خاوری نیستند از این رو نگاه خاوری گونه به آنها موجب میشود تا جمعیتی که قریب به 7 میلیون نفر را شامل میشود از گردونه نظام خارج و تقدیم ضد انقلاب و معاندان کنیم.
موضوعاتی که کمتر به آنها توجه شده عبارتند از:
اول: رفتن بدون تاخیر به خارج از کشور و سرمایهگذاری در آن کشورها لزوما نیازی به تابعیت یا اقامت ندارد. همین الان هر کس اراده کند به صورت قانونی و با داشتن گذرنامه میتواند به هر یک از کشورهایی که نیازی به ویزا ندارند از جمله ترکیه سفر کند. خرید ملک و خانه یا سهام در این کشور یا دیگر کشورهای دور و نزدیک منع قانونی نداشته و -به روایت شرکت های مهاجرتی- خرید ملک در ترکیه منجر به کسب اقامت نیز خواهد شد. از این رو تصور این که صرفا دارندگان تابعیت یا اقامت در معرض گریز بوده و مبادا این موضوع آنها را در انجام وظایف خود سست و در معرض خطر و توطئه دشمن قرار دهد به نظر درست نمیرسد. ضمنا اگر کسی خدای ناکرده به کشور خیانتی کند با تمسک به همان خواستار حمایت دولت های غربی شده و پناهندگی خواهد گرفت. اگر هم قانون پیش از خروج فرد متوجه تخلف وی شود، تفاوتی بین دارنده اقامت یا دو تابعیتی با دیگران نیست. هم اکنون افرادی با تابعیت دوگانه محکوم و در زندان به سر میبرند.
دوم: گفته میشود افراد دارای اقامت خارج از کشور به راحتی خیانت و جاسوسی میکنند چون مورد طمع دشمنان واقع میشوند این در حالی است که وقتی کسی اقامت داشته باشد غرب یا شرق چیز مهمی برای عرضه کردن به وی جز پول ندارد در حالی که بسیاری در داخل کشور در جستجوی مهاجرت به کشورهای غربی به هر دری میزنند و کم نیستند کسانی که با توسل به داستانهای عجیب و غریب از تغییر دین گرفته تا همجنس گرایی و حتی خیانت به همسر به دنبال پناهندگی هستند، این افراد که به راحتی دین خود را فروخته اند، خیلی راحت تر و با وعده گرفتن اقامت دائم و زندگی در غرب فریب میخورند چرا که وعده بزرگتری دریافت کرده اند.
سوم: ادعای این که افراد دارای اقامت خارج به کشور تعلق خاطر کافی ندارد در حالی گفته می شود که برخلاف این صحبت، ایرانیان مقیم خارج از کشور اکثرا خیلی دلتنگتر برای سرزمین مادری هستند تا کسانی که در آن زندگی میکنند. لفظ غربت یا غریب در فرهنگ ما جایگاه خاصی دارد و برای ما که از نظر سنتی و خانوادگی وابستگی های زیادی داریم، دوری وابستگی هایمان را آشکارتر و عمیقتر میکند. اگر چنین نبود چه در زمان جنگ، چه انتخابات یا کمک به مردم زلزله یا سیل زده شاهد جمع آوری کمکهای بسیاری از ایشان نبودیم. بسیاری از خیرین مدرسه یا خوابگاه یا بیمارستان ساز از ایرانیان خارج از کشور هستند، پرفسور سمیعی، پروفسور موسیوند، استاد فرشچیان و بسیاری اساتید برجسته و فرهیخته ایرانی که دلشان در گرو پیشرفت و اعتلای کشور است، در خارج اقامت داشتهاند و دارند.
چرا وطن دوستی را جناحی و گروهی میکنیم؟ چرا تصور میکنیم که فقط ما به میهن خود علاقه داریم و لابد هر کس به هر علت مدتی در خارج زندگی کرد وطن خود را فراموش کرده یا به راحتی میفروشد؟ اینان کسانی هستند که می توانند با سرمایه و دانش و رشته محبت خود به میهن خویش خدمت کنند، میتوانند سفیران فرهنگی و سیاسی ایران باشند، چرا باید این سرمایهها را به ثمن بخس بفروشیم و در عوض شاهد آن باشیم که دشمنان با تبلیغات فریبنده هر چه بیشتر تلاش کنند تا هر چه بیشتر از دایره انقلاب و نظام خارج کرده و علاقمند را بی تفاوت و بی تفاوت را معاند کنند.
در نهایت جمعیت ایرانی خارج از کشور که به روایتی بالغ بر 7 میلیون میشوند سرمایه بزرگی برای ایران هستند، آیا بهتر نیست به جای راندن و شهروند درجه دوم کردن آنها، اقدام به جذب و جلب آنها کنیم؟ آیا با همین هدف نبوده که هر یک از روسای جمهور ایران به مقر سازمان ملل رفته اند حتما دیداری با ایرانیان مقیم ترتیب دادهاند، آیا با همین هدف نبوده که دانشجویان عضو انجمنهای اسلامی خارج کشور با مقام معظم رهبری دیدار میکنند؟