"در سراسر زندگیام بخت همیشه یارم بوده، بخت فراوان. وقتی به همه کسانی که راهی ندارند جز مواجهه با خاکستری یک روزمرگی یأسآور و اغلب دردناک، شاید بخت من حتی زیادی بوده است."
این روزها که نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری پیشین فرانسه درگیر یک پرونده قضائی است، کتاب "سوداها" نوشته او در بازار نشر فرانسه پرفروش شده است. اتهام سارکوزی در این پرونده قضائی، تأمین مالی احتمالی بخشی از کارزار انتخاباتیاش در سال ۲۰۰۷ از سوی دولت معمر قذافی، رهبر وقت لیبی است که خود بعدا در سرنگونی حکومتش نقش عمده داشت.
"سوداها" که در ۳۶۰ صفحه از سوی انتشارات لوبسرواتوار در پاریس منتشر شده، اولین کتاب آقای سارکوزی نیست.
نوشتن کتاب، به ویژه کتاب خاطرات، در میان رؤسای جمهوری فرانسه، خصوصا در دوران جمهوری پنجم (پس از جنگ جهانی دوم)، به یک سنت تبدیل شده است. هرچند که والری ژیسکار دستن از بقیه جلوتر است و علاوه بر نوشتن کتابهای سیاسی و خاطرات، رمان هم نوشته و به عضویت آکادمی فرانسه نیز درآمده است.
کتاب، ابزار سیاسی؟
تاکنون نیکلا سارکوزی از کتاب به عنوان یک ابزار در جهت رسیدن به مقاصد سیاسی خود استفاده کرده است. او طی سه سال گذشته سه کتاب و در سه دهه گذشته، هشت کتاب را روانه بازار کتاب کرده که اغلب آنها شامل نظراتش درباره سیاست به ویژه سیاست فرانسه است.
در سال ۲۰۱۶، سارکوزی که قصد داشت بار دیگر به ریاست جمهوری فرانسه برسد، دو کتاب با فاصله خیلی کم منتشر کرد که عناوین آنها هم تقریبا شبیه هم بود: "فرانسه برای زندگی" و "همه چیز برای فرانسه".
به نظر میرسید که او این دو کتاب را برای داغ کردن تنور کارزار انتخاباتیاش منتشر کرده بود و میخواست از کتابفروشیها و صفحات ادبی روزنامهها و برنامههای رسانهها در زمینه کتاب، به عنوان ابزاری برای تبلیغات انتخاباتی استفاده کند. اما بخت سیاسی سارکوزی از مدتها پیش برگشته بود و با ورق زدن دو کتاب و حتی چند کتاب دیگر هم، ورق بخت او برنمیگشت.
نیکلا سارکوزی در همان دور اول انتخابات درونحزبی راست میانه از گردونه رقابتها حذف شد و دو نخست وزیر پیشین فرانسه، آلن ژوپه و فرانسوا فیون، که هر دو همکار نزدیک او بودند، گوی سبقت را از رئیس جمهوری پیشین این کشور ربودند.
سارکوزی که دستکم دو بار، یکی پس از شکست از فرانسوا اولاند در سال ۲۰۱۲ و دیگری پس از شکست در انتخابات بعدی اعلام کرده که برای همیشه از سیاست کناره میگیرد، این بار نیز ظاهرا از کتاب جدید خود انتظاری برای بازگردان او به سیاست ندارد: "بارها از من پرسیدهاند که آیا امروز دلم برای سیاست تنگ شده. به همه آنها میگویم نه، و میدانم که فقط تعداد کمی از آنها مرا درک میکنند. با این حال، این سیاست نیست که دلم برایش تنگ شده، بلکه زندگی است."
او در جای دیگر تأکید میکند: " وقتی دوره سیاست گذشت، زندگی پایان نمیپذیرد." هر چند که کمتر سیاستمداری را میتوان سراغ داشت که طعم شیرین قدرت را چشیده باشد و تا جایی که بشود، نخواهد آن را دوباره و دوباره تجربه کند.
روایتی از درون قدرت
کتاب تازه سارکوزی که نوشتن آن شش ماه به طول انجامید، از آغاز فعالیتهای سیاسی او در ۱۹۷۵ آغاز میشود و تا ۲۰۰۷، لحظه پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه پایان میگیرد.
اما چرا این کتاب با استقبال خوانندهها مواجه شده است؟ اصلیترین دلیل شاید، میل به دانستن معادلات قدرت باشد، آن هم از زاویه درون قدرت، هر چند مخدوش و ناتمام.
این تقریبا یک فرمول ثابت شده و کلی است که کتاب هر اهل قدرتی پرفروش خواهد شد. طرفداران که جای خود دارند، مخالفان یک شخصیت سیاسی هم جذب خواندن حوادث و حتی روزمرگیهای او میشوند.
ناشر که فروش بالای کتاب "سوداها" را پیشبینی کرده بود، در همان چاپ نخست، کتاب را با شمارگان ۲۰۰ هزار نسخه روانه بازار کتاب کرد.
این در حالی است که از کتاب "درسهای قدرت" نوشته فرانسوا اولاند، دیگر رئیس جمهوری پیشین فرانسه که سال ۲۰۱۸ به چاپ رسید، فقط ۱۴۰ هزار نسخه فروخته شد؛ هر چند که این رقم نیز در شرایط کنونی کتاب، فروش خوبی محسوب میشود.
سارکوزی در همان ابتدای کتاب، بدون ذکر نام کتاب اولاند، به طعنه میگوید: "من بدگمانی دیرین و ریشهداری دارم نسبت به کسانی که میخواهند به دیگران درس بدهند."
او همچنین درباره عنوان کتاب خودش میگوید که انتخابی دیگر نداشت. در این زمینه حق با اوست، زیرا بارها در کتاب از شور و اشتیاق و "سودا" و "سوداها"یش میگوید.
با این حال، برگ برنده کتاب سارکوزی نسبت به دیگر کتابها، حتی کتابهای قبلی خودش، روایت "شخصی" موجود در این کتاب است: "در دهه ۱۹۶۰، جامعه ربطی به آن چه بعدا شد نداشت. من به همراه برادرانم در مدرسه، تقریبا تنها بچههای طلاق بودیم. چیزی که امروز به نظر عجیب میرسد و طلاق خیلی پیش پا افتاده شده است."
او در همان فصلهای آغازین کتاب از پدر و مادرش میگوید، از مرگ مادرش، از طلاق از همسر اولش سیسیلیا و بعد همچنین درباره همسر کنونیاش، کارلا برونی که خواننده است: "من خیلی مدیون کارلا هستم، برای همه چیزهایی که برای من آورد و چیزهایی که به روی من گشود. من کنار او آموختم که یک روز بدون خواندن، بدون فیلم دیدن، بدون بازدید از نمایشگاه، یک روز از دست رفته است."
شاید در این زمینه از کتاب "قدرت و زندگی" نوشته سلفش، والری ژیسکار دستن بهره برده که برای اولین بار زندگی شخصی یک رئیس جمهوری فرانسه را با زندگی سیاسی او تلفیق کرد. سارکوزی هم مینویسد: "میخواهم از زندگی سخن بگویم."
هر چند که این روایت "شخصی" لزوما منجر به ارائه تصویری کامل از او نمیشود، همانطور که خودش مینویسد: "من مطمئن نیستم که بتوانم بهترین ناظر رفتارهای خودم باشم."
درباره سارکوزی نیز مثل همه رهبران فرانسه، کتابهای بسیاری نوشتهاند، مورخان، روزنامهنگاران، همکارانش؛ که هر کدام بخشی از جنبههای شخصیت او و اقداماتش را روشن میکند. اما قطعا خواندن کتاب "سوداها" برای شناخت او ضروری است، دستکم برای آشنایی با تصویری که خود مایل است از خود به دست دهد.
کتاب "سوداها" گرچه روایت "شخصی" دارد، اما آن را نمیتوان کاملا جزو زندگینامههای خودنوشتی طبقهبندی کرد که بسیاری از سیاسیون و چهرههای معروف در سالهای پایانی حیاتشان، از خود بر جای میگذارند.
زیرا برای این کار، باید همه زندگی خود را شرح داد که کتاب تازه سارکوزی این گونه نیست؛ هر چند گریزهایی به گذشته خیلی دور و کودکی هم دارد، اما همانطور که خودش تأکید کرده فقط میخواسته آنچه را در این سالها زندگی کرده، "بدون رعایت نظم تاریخی و دغدغه موضوعی، و بدون پیشزمینه سیاسی" بنویسد.
همچنین این کتاب سارکوزی را نمیتوان کاملا یک کتاب خاطرات دانست، چون خودش نوشته: "نوشتن خاطرات هدفم نبوده. برای این کار، خودم را خیلی جوان حس میکنم."
"سوداها" ملغمهای از همه چیز است، زندگینامه، خاطره، تاریخ، و حتی شعار سیاسی. با این حال نویسندهاش تا حدودی در کار خود موفق بوده است. روایت اولشخص، جملات ساده و صمیمی، پرداختن به زندگی و احساسات شخصی و همزمان بازگو کردن بخشی از تاریخ سیاسی معاصر فرانسه، موجب شده که علاوه بر اغلب رسانههای فرانسوی، توجه خوانندگان کتاب را نیز به خود جلب کند.
بالا رفتن از پلههای قدرت
در کتاب جدید نیکلا سارکوزی، "همه چیز" در شهر نیس، در جنوب فرانسه، در یک ماه ژوئن و در یک برنامه سیاسی آغاز میشود. سارکوزی، جوانی بیست ساله است که در اردوی جوانان یک حزب سیاسی شرکت میکند.
صرفنظر از گرایش سیاسی سارکوزی، این کتاب، یکی از شیوههای رشد و ترقی سیاستمداران و دولتمردان در یک نظام دموکراتیک را، از نقطه آغاز تا رسیدن به بالاترین مقام سیاسی کشور، به خوبی نشان میدهد.
سارکوزی در همان اردو با ژاک شیراک، نخست وزیر وقت فرانسه، آشنا میشود که بعدا به ریاست جمهوری فرانسه رسید؛ کسی که ظاهرش سارکوزی را یاد هنرپیشههای آمریکایی میانداخت.
سارکوزی در همان اولین تجربه سیاسی خود مقابل کسانی چون شارل پاسکوا، سیاستمدار فرانسوی و یکی از چهرههای مقاومت فرانسه، خیلی کوتاه سخنرانی میکند: "هر چه آنان مرا بیشتر تشویق میکردند، بیشتر احساس خوشبختی میکردم."
بعدها، با وجود حمایت سارکوزی از شیراک در انتخابات سال ۱۹۸۱ و همکاری با او در دولت به عنوان وزیر کشور، رابطه این دو پیچیدگیهای خود را پیدا میکند. به طوری که در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲، و رقابت سارکوزی با اولاند، شیراک به سارکوزی، وزیر کشور دولت خود پشت میکند و بر خلاف مرام سیاسیاش به اولاند رأی میدهد.
با این حال، سارکوزی در این کتاب، لحن خیلی تندی درباره شیراک که اکنون در بستر بیماری است، به کار نمیبرد، حتی با بازگو کردن وقایع زندگی شخصی شیراک، از دوستی نزدیکش با برنادت، همسر او مینویسد.
یکی از اتفاقاتی که همواره از آن به عنوان چالش بزرگ دوران وزارت کشور سارکوزی نام میبرند، شورش جوانان حومههای فقیرنشین پاریس بود: "بحران حومهها در پائیز ۲۰۰۵، بدون شک یکی از دشوارترین بحرانهایی بود که طی دوران خدمت در دولت با آن مواجه بودم. این بحران، خشن، طولانی، بیمنطق، قومی و به ویژه آشکارکننده همه مشکلات جامعه فرانسه بود که طی سی سال گذشتهاش در خود پنهان کرده بود."
این شورشها پس از آن آغاز شد که دو نوجوان آفریقاییتبار، روز ۲۷ اکتبر ۲۰۰۵، زمانی که میخواستند از کنترل نیروهای پلیس فرار کنند، به یک مرکز برق پناه میبرند و در آنجا دچار برقگرفتگی میشوند و میمیرند.
سارکوزی ادامه میدهد: "بحران حومهها در ۲۰۰۵ واقعیت وضعیت حاشیه شهرهای ما را نشان داد، جاهایی که جوانان فرانسوی نسل سوم، از پدربزرگها و مادربزرگهایشان که فرانسوی نبودند، بسیار کمتر جذب جامعه فرانسه شدند."
او به اختلافها در دولت بر سر مدیریت این بحران نیز اشاره میکند: "فضای سیاسی افتضاح بود. ژاک شیراک و دومینیک دوویلپن [نخست وزیر وقت] بیصبرانه منتظر اولین اشتباه من بودند."
سارکوزی در ادامه به موضوع مهاجرت میپردازد و تأکید میکند که "ما دیگر توانایی جذب نداریم" و باید "سیل مهاجرت به اروپا" کنترل شود. او همچنین وقتی به موضوع پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا که در زمان سارکوزی بسیار مطرح بود، میرسد، مینویسد: "این سوژه یک اختلاف جدید و عمیق دیگر بود میان ژاک شیراک و من."
اما فصلی از کتاب "سوداها" به مسئله اسلام در فرانسه و چگونگی ایجاد "شورای مسلمانان فرانسه" میپردازد که در سال ۲۰۰۳ به ابتکار او ایجاد شد: "یکی از بزرگترین اشکالات اسلام [در فرانسه] این است که هیچ سلسله مراتبی ندارد که به واسطه آن اصول اولیه جامعه رعایت شود. هیچ طبقه روحانیت 'حرفهای ' و این جهانی ندارد. هر کسی میتواند ادعا کند که امام [یعنی روحانی] است و این امامها به هیچ بخشنامهای توجه نمیکنند. هیچکس نمیتواند خطر انحراف آنان را کنترل کند، حتی بدتر از آن، نمیتواند در صورت وقوع انحراف، با آن مبارزه کند. هر کدام از دو هزار مسجد فرانسه کاملا خودمختار هستند و این خودمختاری به آنان اجازه میدهد که در دام سلفیها و تندروها بیفتند."
تسویه حساب با رقبای سیاسی
اما لحن سارکوزی درباره دیگر رقبای سیاسیاش، این چنین نیست و جدیتر میشود؛ مثلا درباره فرانسوا اولاند که بارها از او رنجیده، به ویژه از "خشونت" روز واگذاری قدرت در الیزه، که اولاند حاضر نشد سارکوزی و همسرش را تا پای خودرو همراهی کند.
یا فرانسوا فیون، که در تمام دوران پنجساله ریاست جمهوری سارکوزی، نخست وزیر دولت او بود. سارکوزی تندترین انتقادها را متوجه فیون میکند: "من فکر میکردم که او توانایی وفاداری را دارد. فکر میکردم میشناسمش. اما زمان به من نشان داد که اشتباه میکردم."
اما شکل و محتوای جاهایی از کتاب سارکوزی، با بقیه کتاب سازگاری ندارد و از روایت گذشته فاصله میگیرد و برخلاف آن چه خودش گفته، به دیگران "درس" میدهد: "فرانسه بیشتر از هر کشوری، به نهادهای قدرتمند نیاز دارد و به یک رئیسجمهوری که مدیریت او بر پایه ابزارهای محکم و استوار بنا شود."
به نظر میرسد در این بخشهای کتاب، سارکوزی خانواده سیاسی خود، حزب "جمهوریخواهان" را مخاطب قرار داده که این روزها، مثل حزب سوسیالیست فرانسه، در شرایط خوبی به سر نمیبرد.
در دورهای که سارکوزی حکومت میکرد و حتی پیش از آن، دو حزب سوسیالیست و راستمیانه، تعیینکننده اصلی نتایج هر انتخاباتی بودند. اما اکنون شرایط متفاوت شده است، حزب راست افراطی که زمانی، رأی دادن به آن، نشانه خشم و اعتراض بود، اکنون دارای برنامه مدون شده، به یک پای ثابت هر انتخاباتی تبدیل شده و این دو حزب سنتی و قدیمی با بحرانهای عمیق مشروعیت و همچنین نبود رهبری قدرتمند مواجهاند.
سارکوزی همچنین با وجود نشان دادن رابطه شخصی خوب با امانوئل مکرون، رئیس جمهوری کنونی فرانسه، به او نیز اشاره و کنایههایی دارد: "هر چه که زود مد شود، زود هم از مد میافتد."
یا مثلا در جای دیگری مینویسد: "اگر جوانی برگ مهمی برای به دست آوردن قدرت است، در زمان زمامداری به نقطه ضعف تبدیل میشود."
با این وجود، سعی کرده درباره مسائل روز سیاسی فرانسه مستقیما اظهارنظری نکند، مثل بحران جلیقهزردها، اما راهکارهایی را نیز برای مدیریت شرایط کنونی مطرح کند: "قبل از هر اصلاحی باید پرسید که تا کجا میشود به پیش رفت؟ مسئله اصلی شجاعت اصلاح کردن نیست، آنچه از همه سختتر است، برقراری توازن میان جسارت و تعقل است."
جلد دومی در راه است؟
کتاب "سوداها" با شرح روز ۱۶ مه ۲۰۰۷ به پایان میرسد؛ روزی که سارکوزی پس از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۷ در برابر سگولن رویال، نامزد سوسیالیستها و رقیب اصلیاش، وارد الیزه میشود و ژاک شیراک را از این کاخ بدرقه میکند: "قامت بلند ژاک شیراک منتظر من بود. فهمیدم آن چه که برای من نقطه آغاز بود، برای او آخر خط به شمار میرفت."
سارکوزی وقتی به ریاست جمهوری فرانسه رسید ۵۲ ساله بود. گرچه فرانسویها سالها بعد رئیسجمهور جوانتری را برای کشورشان انتخاب کردند، اما سارکوزی هم نسبت به رؤسای جمهور پیشین فرانسه جوان بود و پرانرژی.
با این حال، او از حوادث دوران ریاست جمهوری خود، به ویژه مسائل جنجالی آن سخن نگفته است. این سکوت، شاید از نوشتن و انتشار جلد دوم کتاب خبر میدهد. در چنین حالتی، دوران سارکوزی به روایت خودش چگونه خواهد بود؟
او خود در جایی از کتاب مینویسد: "من نوستالژی را نمیشناسم. نه در مورد آدمها و نه در مورد جاها. هرگز این واکنش والری ژیسکار دستن را درک نکردم که چرا بعد از شکست در انتخابات سال ۱۹۸۱ قبول نکرده پایش را به الیزه بگذارد. امانوئل مکروندو ماه پس از انتخابش، من و کارلا را برای یک شام دوستانه دعوت کرد. پشت تلفن مؤدبانه از من پرسید که البته اگر بازگشت به الیزه برای من ناخوشایند نباشد. جواب دادم: به هیچ وجه، من فقط خاطرات خوش را نگاه داشتم!"