شعار معترضان دیماه ۹۶ بود، اما حالا یکییکی سر از انبان اصولگرایان درمیآورد. بخشی از اصولگرایان بدون اینکه هویت سیاسی خود را منکر شوند گویا رو به خودزنی آوردهاند. اگرچه به نظر میرسد بیشتر به دنبال مصادره به مطلوب و بهرهبرداری تبلیغاتی از آن هستند با این ادعا که بگویند ما هم دیگر اصولگرا نیستیم. در این میان شاید عماد افروغ، استاد دانشگاه و نماینده پیشین مجلس کمی متفاوت است، چون او مدتهاست خود را اصولگرا نمیداند. او در پاسخ به این سؤال که چرا بخش وسیعی از مردم دیگر خود را در درون جناحها نمیبینند؟ گفته است: الحمدلله که نمیبینند. این نشانه رشد است و نشان میدهد که دیگر فریب نمیخورند. او در واکنش به این گزاره که در دیماه ۹۶ عدهای معدود شعاری مبنیبر اینکه «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» سر دادند هم گفته است من کاری به آن عده ندارم، ولی میگویم احسنت!
افروغ در مصاحبه خود با «جماران» گفته: «ما باید به قدرت اجتماعی برگردیم. ببینید قدرت اجتماعی ما به قدرت سیاسی خط میدهد. اگر تقابلی میان قدرت اجتماعی و قدرت سیاسی ایجاد شود، این خود زمینهای برای انقلاب است. قدرت اجتماعی باید خط دهد و این قدرت از آن مردم بوده و نمودی سیاسی پیدا کرده است؛ یعنی قدرت اجتماعی مخدوم و قدرت سیاسی خادم است. وقتی در کشورهایی این جهت عوض میشود و قدرت سیاسی به ارباب و مردم به رعیت تبدیل میشوند، یعنی کمکم باید منتظر حوادثی باشیم».
او همچنین گفته: «یک رابطه ساختاری قدرت-ثروت وجود دارد؛ یعنی بیش از آنکه ثروت به قدرت منتهی شود، قدرت به ثروت میانجامد. منشأ قدرت نیز در جامعه ما قدرت دولتی است. قدرت دولتی نیز بیشتر بهعنوان قوه مجریه تعریف میشود، چون زمام اقتصاد نفتی در دست قوه مجریه است؛ بنابراین رقابت جریانها دعوایی است برای رسیدن به قدرت اجرائی».
افروغ ادامه داد: «امروز اسیر سیاستزدگی شدهایم. وقتی سیاستزده شدیم، همهچیز سیاسی میشود و زمانی که همهچیز سیاسی شد، اصطلاحا به این مرحله میرسیم که همهچیز سیاسی میشود جز سیاست. اقتصاد، سیاسی میشود، فرهنگ و حتی چهرههای فرهنگی نیز سیاستزده میشوند؛ بنابراین همهچیز از منظر سیاست و فعل قدرت تفسیر میشود. وقتی جامعه سیاستزده شد، سیاستمداران حاکم سیاستزدایی را اتخاذ میکنند. این بحثی بسیار ظریف است، چراکه آنها دوست ندارند کسی اهل سیاست شود و میخواهند خودشان باشند و تنها رویکرد سیاستزده یا امنیتزده خود را پیش ببرند. یکی از لوازم چنین رویکردی این است که کاری کنند تا افراد سیاست را کنار بگذارند».
او ادامه داد: «معمولا سیاستزدایی در جامعهای اتفاق میافتد که سیاستزدگی حاکم باشد. البته این رویکرد نیز بهتدریج مقاومتهایی ایجاد میکند. بخشی از این سیاستزداییها طراحیشده از بالا به پایین است و بخش دیگری از پایین به بالاست؛ بهنحویکه فرد میگوید اگر سیاست این است من نخواستم و طرحی نو درمیاندازم و سعی میکند از مجاری مختلف، مخالفت خودش را با این سیاستزدایی از بالا به پایین و با ظهور سیاستورزی جدیدی نشان دهد. ولو قالب فرهنگی، ولو اجتماعی؛ بنابراین از این قالبها استفاده میکند برای اینکه اعتراض سیاسی خود را هم به سیاستزدگی حاکم و هم به سیاستزدایی القایی از بالا به پایین نشان دهد. بعضیها فکر میکنند یک تشییع جنازه که برای یک هنرمند انجام میشود، واکنشی فرهنگی است، درصورتیکه در کنه قضیه میتواند واکنش سیاسی فرد برای اعتراض به سیاستزدگی و سیاستزدایی باشد».
این پژوهشگر ادامه داد: «فراموش نکنیم که فضای سیاستزده انسانها را به سمت سیاستزدایی میبرد. وقتی فضا سیاسی میشود، همهچیز جنبه سیاسی پیدا میکند؛ یعنی طرف اصلا اعتراضش سیاسی نیست و جنبه صنفی یا اقتصادی دارد، اما فوری از اعتراضش تفسیری امنیتی میشود. حال این سؤال مطرح میشود که در چنین حالتی که قدرت اجتماعی میخواهد به سیاست زدگی موجود در جامعه واکنش نشان دهد، باید چه کند؟ قدرت اجتماعی اگر میتوانست سیاستی مستقیم و مستقل، خارج از سیاستزدگی جناحها بروز دهد، این کار را انجام میداد؛ اما نمیتواند؛ بنابراین باید تفسیری سیاسی هم از اعتراضات غیرسیاسی صورت گیرد؛ یعنی اگر اعتراضی اقتصادی یا فرهنگی میشود، باید حتما تفسیری سیاسی هم از آن ارائه شود؛ اما این اعتراض الزاما اعتراضی ضدانقلابی نیست. اعتراضی است مخالف فضای سیاستزده جناحهای حاکم».
بااینحال چندوقت قبل اسدالله بادامچیان اصولگرا، زمانی که هنوز دبیرکل حزب مؤتلفه نشده بود، گفته بود: امروز مردم چندان به اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالی کاری ندارند و به دنبال مجموعه و چهرهای هستند که کارها را حل کند. امروز کار به جایی رسیده است که توده مردم چندان به اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالی و امثال این عناوین توجهی ندارند... در جریان اصلاحطلب و هم اصولگرا افراد درستی وجود دارند، اما دوران اصلاحطلبی و اصولگرایی سر رسیده و جناحهای فعلی هیچ فایدهای ندارند.
محسن کوهکن، نماینده اصولگرای مجلس فعلی هم گفته است: هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا باید به دنبال یک بازنگری باشند، چراکه نمیتوان منکر آن شد که یک شعار جدید یا حرف جدید و همچنین یک اسم جدید میتواند جذابیت داشته باشد.
عزتالله ضرغامی؛ اصولگرا و رئیس پیشین صداوسیما هم مدعی است که تقسیمبندی اصلاحطلب و اصولگرا را قبول ندارد. او میگوید که تقسیمبندی خودش را دارد و سیاسیون را به مرد و نامرد تقسیم میکند، البته او هنوز نگفته که مصادیق و دستهبندی این تعریفش شامل چه افرادی است. او خودش جزء کدامیک است! او در توجیه این ادعا که پس چرا او را بهعنوان یک چهره اصولگرا میشناسند، گفته است: «اصلا من اصولگرا نیستم. اصلا ربطی به اصولگرایان ندارد. اشکال بزرگ ما این است که یک پوست خربزه از ابتدا زیر پای ما انداختهاند که موضع میخواهی بگیری، یا اصلاحطلبی یا اصولگرا».
مرضیه وحیددستجردی، وزیر بهداشت پیشین احمدینژاد، نماینده پیشین مجلس و عضو شورای مرکزی جمنا (ائتلاف اصولگرایان برای انتخابات ریاستجمهوری) هم با بیان اینکه «من به این تقسیمبندیهای اصلاحطلب و اصولگرا اعتقادی ندارم»، گفته بود: «شاید من کسی هستم که تفکرم اصولگرایی است، ولی به نظرم اعتقاد قلبی خیلی مهم است؛ ما خیلی مرز روشنی بین اصلاحطلبی و اصولگرایی نداریم».
فتاح، رئیس فعلی بنیاد مستضعفان و رئیس پیشین کمیته امداد هم مشابه چنین حرفی را زده بود. او که زمانی یکی از نامزدهای بالقوه اصولگرایان برای انتخابات ریاستجمهوری بود و شاید هنوز هم باشد و زمانی عضو جمنا هم بود، گفته بود که از برنامه اصولگرایان برای انتخابات اطلاعی ندارد و ربطی هم به او ندارد: «من و اصولگرایان هیچ سروسِری با هم نداریم. من در آن وادیها نیستم که به این سؤال جواب بدهم. من الحمدلله در وادی کمیته امداد هستم [آن زمان هنوز رئیس کمیته امداد بود] و به سؤالاتی دراینباره حتما پاسخ میدهم».
همه این چهرهها اگر زمانی نامزد ائتلاف جریان اصولگرا شدند یا با سهمیه و فهرست آنها وارد گود انتخابات شدند باید پاسخگوی ادعاهای متناقض خود نسبت به زیست سیاسیشان باشند، البته احتمالا برای آن روزها هم پاسخ مناسبی در چنته دارند. آن زمان مدعی میشوند یک فرد مستقل بودهاند که جریانی به آنها روی خوش نشان داده است!