این قتل یک سال پیش اتفاق افتاد و مأموران پلیس با تماس تلفنی متهم در جریان واقعه قرار گرفتند.
این مرد به مأموران گفت: همسرم را شب گذشته به قتل رساندم و جسدش در خانه است. خودم هم در خانه هستم و منتظرم بیایید و من را دستگیر کنید.
مأموران بعد از حضور در محل با جسد زن جوانی به نام هانیه روبهرو شدند. بررسیهای اولیه نشان میداد هانیه خفه شده است. به دستور بازپرس پرونده جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و متهم که در صحنه جرم به قتل اعتراف کرده بود، به اداره آگاهی برده شد. او در بازجوییها بار دیگر به قتل همسرش اقرار کرد و گفت: از کردهام پشیمان هستم، اما در حال حاضر کاری از من بر نمیآید و فقط شرمنده هستم.
پرونده با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه رسیدگی کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس مادر مقتول بهعنوان یکی از اولیایدم در جایگاه قرار گرفت و خواستار صدور حکم قصاص شد. در ادامه، ولی قهری فرزند صغیر مقتول در جایگاه حاضر شد و شکایت خود را مطرح کرد.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل همسر دومش را قبول کرد و گفت: چند سال قبل با زنی ازدواج کردم و از او صاحب یک فرزند شدم با اینکه مردی بودم که تمکن مالی داشتم و میتوانستم زندگیام را اداره کنم، اما همسر اولم به دلیل اختلافاتی که با هم داشتیم، من را ترک کرد ما صاحب یک فرزند بودیم و او حاضر نشد حتی بهخاطر بچه کنار من بماند. من و پسرم تنها ماندیم. من دو مغازه در بازار داشتم که در آن دو مغازه کار میکردم. بعد از جدایی از همسر اولم با همسر دومم آشنا شدم. هانیه آرایشگر بود و خودش درآمد داشت. هفت سال قبل با هانیه ازدواج کردم، اما با او هم دچار مشکل شدم. مشکلات مالی داشتم و به دلیل آن مجبور شدم مغازههایم را اجاره دهم و خودم در مغازه پدرم مشغول به کار شدم.
متهم گفت: مشکلات مالیام باعث شده بود همسر اولم هم از من جدا شود حالا این اتفاق درباره هانیه هم افتاده بود. او مدام به من غر میزد که چرا خرجی کمی میدهم و پول به خانه نمیآورم. ما مدتها بود که با هم دعوا و درگیری داشتیم. روز حادثه طبق معمول هر روز وقتی من به خانه رفتم هانیه سرزنشهایش را شروع کرد. او عصبانی و ناراحت بود و به من میگفت: باید پول بیشتری به خانه بیاورم، اما من نمیتوانستم این کار را بکنم. پسر ۲.۵ ساله ما در اتاق بازی میکرد و من همچنان با همسرم مشاجره میکردم. بعد از درگیری لفظی وقتی او داد زد، بهسمتش رفتم و دستم را روی گلو و دهانش گذاشتم تا صدایش را قطع کنم و همسایهها نشنوند. هانیه بیحال روی زمین افتاد من هم بچه را برداشتم و به طبقه پایین که خانه پدرم بود، بردم و بعد خودم به طبقه بالا برگشتم تا با همسرم صحبت و مشکل را حل کنم، اما وقتی به او نزدیک شدم، دیدم نفس نمیکشد و بدنش در حال سردشدن است. او مرده بود و من کاری نمیتوانستم بکنم تا صبح بالای سر او نشستم و گریه کردم. صبح هم موضوع را به خواهرم گفتم و بعد با پلیس تماس گرفتم و همه چیز را توضیح دادم.
بنابراین گزارش، هیئت قضات بعد از گفتههای متهم و دفاعیات وکیلمدافع او برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.