کد خبر: ۶۱۱۵۱۷
تاریخ انتشار : ۳۰ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۷:۴۱
روزگارِ دوزخی آقای اباذری

ماجرای توهین یوسف اباذری به رضا براهنی

دو روز قبل فایلی منتشر شد که در آن استادِ جامعه‏‌شناسی دانش‏گاهِ تهران با لحنی عصبی، تند و هتاکانه رضا براهنی شاعر و نویسنده‌‏ی معاصر را دلقک خطاب می‌‏کند.
آفتاب‌‌نیوز :

"نامجو نمی‌‏تواند با توسل به دلقکی مثل براهنی به همه چیز کثافت بزند." تکه‌‏ای از سخنانِ یوسف اباذری. عالمی ‏معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لَعنهُم الله عَلی حِدَه و به حجت با او بس نیامد سپر بینداخت و برگشت کسی گفتش ترا با چندین فضل و ادب که داری با بی‏دینی حجت نماند؟ گفت علم من قرآنست و حدیث و گفتار مشایخ و او بدین‏ها معتقد نیست و نمی‏شنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار آید./سعدی علیه‏الرحمه

دو روز قبل فایلی منتشر شد که در آن استادِ جامعه‏‌شناسی دانش‏گاهِ تهران با لحنی عصبی، تند و هتاکانه رضا براهنی شاعر و نویسنده‌‏ی معاصر را دلقک خطاب می‌‏کند. انتشارِ این فایل واکنش‌‏های بسیاری را در صفحاتِ اجتماعی برانگیخت و حتا حواریونِ این فرد هم با بیانِ اینکه این سخنان مربوط به ده سال پیش بوده، نتوانستند آبِ رفته را به جوی بازگردانند. یوسف اباذری که در یک دهه‏‌ی اخیر نام‏اش را با نوعی چپ‏گرایی رادیکالِ شفاهی گره زده و از جنسِ روشن‏فکرانی شده که «همه چیز را نفی می‏کند مگر خلاف‏اش ثابت شود»، مردی‏ست با یک کتاب منتشرشده که آن هم پایان‏‌نامه‌‏ی اوست. مردی که در تحریریه‏‌ی مجله‏‌ی «ارغنون» شماره‏‌های ماندگاری را تدوین کرد و برخی ترجمه‌‏های‏اش از مقالاتِ نظریِ جامعه‌‏شناسی بسیار مهم هستند، در سال‏های گذشته دستِ تطاول بر خود گشوده. حمله به مرتضا پاشایی و تحقیرِ آن سبک موسیقی و جدال‏‌های تندش با مخالفان خود که عمدتن شفاهی یا در قالبِ مصاحبه است، از او برای ذهن‏‌های هیجان‌‏زده که میل به سلب دارند شخصیت جذابی ساخته است. طوری‏که مخاطبانِ او را عمدتن تندروترین بخشِ مارکسیست‏های جوانی تشکیل می‏‌دهند که نمی‏‌خواهند به سنتِ آکادمی آثار مکتوب داشته باشند.

اینکه اباذری چرا به براهنی می‏‌تازد و او را دشنام می‏‌دهد، ریشه در ناآگاهی شگفت او در حوزه‌‏ی ادبیات دارد. به‌‏قولی یکی از پاشنه‏‌های آشیل‏‌اش همین کم‏‌د‌انشی مفرط‏اش در این حوزه است و البته حوزه‌‏ی موسیقی. اباذری تخصص دارد در حملاتِ سریع و بی‏‌منطق به دیگران. هجوشان و بعد حواریون‌‏اش وارد عرصه می‍‏‌شوند تا کاستی‌‏های استاد و جاهای خالی‌‏اش را پر کنند. اویی که تمامِ مخالفان‏اش را فاشیست، نئولیبرال، پوپولیست و ... می‌‏داند در رفتارش یک منشِ تاریخی گردان‏‌های اِس‌‏اِس را به کار می‏برد. مشهور است که بعد حملاتِ ارتش آلمان به نواحی مختلف و شکستنِ خطوط دفاعی، نیروهای حواری اِس‌‏اِس وارد منطقه می‏‌شدند تا به سرعت اشتباه‏‌ها یا جانِ سالم‌به‌‏دربرده‌‏ها را خلاص کنند. راه‏ اباذری و حواریون‌‏اش من را یادِ این تاکتیکِ گردان‏‌های اِس‌‏اِس می‏اندازد. او در ابتدا به یکی از مهم‏ترین، پرکلمه‏‌ترین و در عین‏‌حال جریان‌سازترین چهره‌‏های ادبیاتِ معاصر لقبِ دلقک می‏‌دهد و بعد در موجِ دوم گروهک‌‏اش را پیش می‏فرستد تا صداهای مخالف را با تندروی و هتاکی خاموش کنند. ببینید مردی که روزگاری ارغنون را منتشر می‏‌کرد به چه مصیبتی گرفتار آمده... و این بسیار غم‏ناک است.

از سویی دیگر او در بیانِ نظرات‏اش صاحبِ رویه‌‏ی گفتمانی مشخصی نیست. او در سال‏های اخیر سعی کرد نظریه‌‏ی «بازگشتِ نو به آل‏احمد» را سازمان دهد و نگاهِ تند او را به شکلی نوین اجرا کند. این میان در بی‏‌کتابی‌‏اش هم گوشه‏‌چشمی به احمد فردید داشت. استادِ دانش‏گاهی که در عمرِ نه‏‌چندان کوتاه‌‏اش هیچ کتابِ جدی‏‌ای جز پایان‏نامه‌‏اش منتشر نکرده و برای همین می‏داند نمی‏توان با ارجاع به نوشته‌‏های‏‌اش با او مجادله و بحث کرد. اباذری دل‏بسته‌‏ی سنتی‏ست که در آن می‏‌شود «سخن‏ران» بود. نوعی شور برای سخن‏گفتن‏‌های هیجان‏‌ساز میان حواریون که کاریکاتوری‏ست از نمونه‏‌های غربی‏‌اش. او دیگران را غیور می‏‌کند علیه مخالفان‌‏اش و جلو می‏‌راندِشان. او برای نقدِ براهنی حتا به خود زحمت نمی‏‌دهد آثارِ او را بخواند و این میان نامِ نیما را وسط می‏‌کشد تا خود را تطهیر کند و البته نمی‏‌داند جریانِ نیمایی تا چه حد وابسته است به تلاش‏‌های براهنی در خوانشِ او. از سویی دیگر او ابایی از تندی ندارد از سوی دیگران. اباذری مصداقِ واقعی «محفل‏‌گردان» است. در این وضعیت به قول بارگاس ‏یوسا سواد تبدیل می‏‌شود به ردیف ‏کردن لغات به شکلی شفاهی و ایده‏‌ئو‏لوژی تمامِ روزنه‌‏های فکر را می‏‌بندد. توجیه حواریون چنین است که در روزگاری براهنی نیز بر دیگران بسیار تاخته؛ جواب ساده است: «براهنی به درست یا غلط، به حق یا ناحق در نقدِ دیگران کلمه نوشته» کلماتی که امروز حاضر و ناظر هستند و می‌‏شود درباره‏‌شان قضاوت کرد. از سویی دیگر میراثِ براهنی قابلِ قیاس با اباذری نیست حتا در همان حوزه‌‏ای که او درش تدریس می‏‌کند. روایت‏‌ها و تک‌‏نگاری‏‌های به‌زعمِ ایشان «ژورنالیستی» براهنی درباره‌‏ی مسائل مختلفِ تاریخِ ایران بسیار زنده و قابل بحث هستند. از جمله کتاب‏ «تاریخِ مذکر». نمی‏‌دانم او از این جنگِ حیدری-نعمتی چه حظی می‌‏برد و چرا علاقه دارد روز‏به‌‏روز چهره‌‏ی منفورتر و سطح‌ی‏تری از خود به نمایش بگذارد و فقط در حلقه‌‏ی مریدان محبوب باشد.

واقعن اباذری که قطعن درس خوانده درک نمی‌‏کند باید استدلال داشته باشد حتا در جدلی‌‏ترین حالت؟! او شانه خالی می‏کند از استدلال و تکیه می‌کند بر بی‏‌کتابی و کلمه‏‌ای‌‏اش و به‏‌خوبی می‏‌داند در همین وضعیتِ خاص است که می‏‌تواند به راحتی و بدونِ نیاز به اثبات، دیگران را تحقیر کند. هدایت و فرزاد در کتابِ «وغ‌‏وغ ساهاب» به قولِ خودشان «قضیه»‏هایی را مطرح می‏‌کنند که درشان خندیدن بر وضعیت‏‌های مذکور هدفِ نخست است. به‏‌گمان‏‌ام اباذری نیز و این اظهارت‏اش می‌‏توانند یکی از این «قضیه»‏ها باشند. او می‏‌پذیرد سوژه‌‏ی نفرت، طعنه و حتا خنده‌‏ی دیگران باشد اما در عرصه حضور داشته باشد. او دریافته که با رادیکال‌‏بودن در تندترین حالت‏اش می‌‏تواند بسیاری را مرعوب و البته شیفته‏‌ی خود کند. شیوه‌‏ای که چندان هم جدید نیست و نمونه‌‏های زیادی در همین روزگار در فضاهای مجازی از جمله توئیتر دارد. او از فقدان و ابتذال می‌‏گوید اما نمادِ هردوست نه چون براهنی را دلقک نامیده بلکه چون سعی می‏‏‌کند هرچه را که مطابقِ دانش و میل‏‌اش نیست از درون‏مایه تهی کند و آن را با عوام‏گرایی گره بزند. و این میان حریف هم می‏‌طلبَد. عرصه‌‏ی او عرصه‌‏‏ای‏ست که در جلساتِ انتقادی دوران پل‏ پوت وجود داشت. حتا نزدیکان نیز در امنیت نیستند و ممکن است روزی از سوی بتِ لاکتاب و کلمه موردِ طعنه قرار بگیرند. سقوطِ اباذری چنان تند و بی‌‏وقفه است که نمی‏توان بر آن نامی گذاشت. چه در فضای آکادمی که تعقل بر شورِ کاذب می‏‌چربد، او خطِ بطلان بر هر نوع عقلانیت کشیده و مدام با برچسب ‏زدن سعی می‏‌کند دیگران را «مبتذل» و خالی نشان دهد. از قضا او این کار را هوشمندانه انجام می‏‌دهد چون صفت‌‏ها می‌‏توانند تا مدت‏ها در یاد بمانند. رویه‌‏ی حواریون‏‌اش نیز چنین است. متهم‌‏کردن دیگران به تمامِ جنایت‏های بشری.

گاهی فکر می‏کنم اگر اباذری در دستگاهِ ژدانف رشد می‏‌کرد به چه نیروی کارآمدی تبدیل می‏شد برای شوروی. استادِ جامعه‌‏نشناس علاوه بر اینکه بی‏‌جهت و استدلال به دیگران حمله می‌‏کند، منشاء ابتذالی شده در رشته‌‏ی جامعه‌‏شناسی. مردی که چیزی از رمان و شعر و سینما نمی‏داند و نمی‏‌خواهد بداند، چه‏‌گونه می‏تواند نگاهِ عمیقی داشته باشد به تاریخی که بر نسل‏ها رقم خورده و مهم‏ترین راویان‌‏اش هم ادبیات و سینما و موسیقی هستند؟! او از دیروز به شکلِ تندی موردِ نقد و حمله قرار گرفته و اکنون به همان کسوتِ مظلوم‏‌بودن‌‏اش پناه می‌‏برد. بازی‏ای که بارها تکرارش کرده. و خواهیم دید حواریون‏‌اش چه‏‌گونه بر این مظلومیت خواهند گریست و برای استادِ لاغر رگ‌ گردن‌ کلفت خواهند کرد.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین