این حادثه اگر چه تلخ است اما یکی از آن دست حوادث سریالی است که مردمان سیستان و بلوچستان، بارها و بارها شاهد و شنونده ی آن بوده اند تا جایی که برخی این سوال را مطرح میکنند:«برای استانی که نصف جمعیتش آب پایدار ندارند، معلوم نیست تاکی هوتگها قربانی میگیرد؟»
طبیعی است در تنظیم این چنین خبری باید اینگونه نوشت که: «سریال تلخ حوادث غرقشدگی در هوتگهای دشتیاری چابهار تمامیندارد، چند ماهی از حادثه تلخ ۳ دختر معصوم روستای ولی محمدبازار نگذشته است که در روستای مرزی ریمدان ۲ دختر جوانی که برای شستشوی ظروف و البسه به هوتگ رفته بودند درون گودال آب افتاده و در دم جان باختند.»
خبر وارد بررسیهای مسبوق به سابقه میشود: «سیستان و بلوچستان ناپایدارترین استان آبی ایران است، برآوردهای وزارت نیرو میگوید، نصف جمعیت ۲ میلیون و هشتصد هزار نفری این استان برای دسترسی به آب مشکل دارند، ۷۰۰ هزار نفر هم به کل شبکه آب ندارند، روستاهای فاقد شبکه از آب گودالهای دست ساز آب، اصطلاحا هوتگ قضای حاجت میکنند، هوتگهایی که هرازگاهی قربانی میگیرد.»
در این میان رئیس شورای اسلامیبخش دشتیاری به خبرنگار تسنیم گفته است: «متاسفانه سریال تلخ حوادث غرق شدن در هوتگهای منطقه دشتیاری اولین و آخرین بار نیست، مردم برای رفع تشنگی مجبورند از آب هوتگ و گودالهایی که آب مشترک انسان و دام است استفاده کنند.»
علی بخش شه بخش ادامه میدهد: «با وجود ۲ سد عظیم زیردان و پیشین در بالا دست منطقه دشتیاری و عدم لوله گذاری در بخشهای دشتیاری و پلان در ۲۰ سال گذشته خود جای سوال دارد. بیش از ۲۱۰ روستای بخش دشتیاری به صورت سقایی و با تانکرهای سیار آبرسانی میشوند.»
وی تاکید دارد: «گمان میکنم هزینه تانکرهایی که روزانه به مردم روستایی آبرسانی میکنند به مراتب بیشتر از یک طرح آبرسانی که برای همیشه مشکل مردم را حل خواهد کرد، است.»
این حرفها برای خانوادهی سارا و بسمه کلمتی دو دختر ۱۴ و ۱۶ سالهای که قربانی هوتگها شدهاند دیگر التیامبخش نخواهد بود زیرا وقتی این دو دختر نوجوان طبق معمول برای شستشوی ظروف و البسه به هوتگ روستا میرفتند و بهعلت نا ایمن بودن درون آب افتاده و در دم جان میبازند؛ مسئولان از مخاطرات هوتگها بیخبر نبودهاند ولی همچنان دست روی دست نظارهگر تکرار حوادثی تلخ هستند.
تشنگی، فاقد شبکه ی آبرسانی بودن، هوتگها، گاندوها و ... اینها حوادثی است که هر روز و هر ماه، تلخیهایی نصیب شنونده میکند و اما این تلخیها فقط شنیده میشود تا سری به تاسف تکان داده شود وگرنه حل این مشکل عزمی میخواهد جزم و مسئولانی میخواهد دلسوز و پای کار.
یادم نمیرود وقتی با یکی از اهالی کوچکرده از همین روستاها به تهران صحبت میکردم به صراحت گفت: «وقتی دیدیم برای برخی مدیران جان و سلامتی ما و خانوادههای ما بیارزش است چاره را در مهاجرت و جلای وطن دیدیم که اگر جز این راهی داشتیم کوتاه نمیآمدیم و میماندیم و صبوری پیشه میکردیم!»
حالا که از دست مسئولان خسته و ناامید شدهایم ناچار به همان هوتگها یادآور میشویم که هوای مردمان روستاهای دشتیاری را داشته باشد. به او میگوییم اینها برخی اوقات به تو به چشم معجزه مینگرند چون در تابستان داغ و تفتیده تشنگی میزدایی اما جان ستاندن نباید آنها را از تو نیز ناامید کند. به هوتگها میگوییم: «هوتگ»؛ قرار نبود جانبستانی ... رفیق باش!
تا زمانی که برخی حواسشان به مدیترانه و مسکو است .