طیبه سیاوشی شاهعنایتی نماینده فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی، هفدهم مهرماه بازدیدی از این منطقه داشت و با فعالین مدنی و مسئولان و مردم به گفتوگو نشست. این گزارش شرح بازدید دو روزه این نماینده مجلس از دیشموک است که ابتدا در روزنامه شرق منتشر شد.
فردای روزی که از دیشموک به تهران بازگشتیم، یکی از فعالان اجتماعی منطقه، تصویری از سقوط یک ماشین باری را در یکی از جادههای روستایی ارسال کرد. تقریبا هیچچیز از ماشین باقی نمانده و تا انتهای دره، تکههای آن پخش شده بود. در سفر به دیشموک، بیشتر وقت را در حال عبور از این جادهها بودیم.
دیشموک شهری است که در تمام ماههای گذشته زنانش و خودسوزی آنها در میان خبرهای اجتماعی جا خوش کرده بودند و همین خبر باعث شد برای دیدن این منطقه داوطلب شویم. سفری که 16 مهرماه از اهواز آغاز شد تا راهی دیشموک شویم. روستایی در استان کهگیلویهوبویراحمد که در این سالها آمار بالایی در خودسوزی زنان داشته و از ابتدای سال 98 تاکنون، 11 مورد خودسوزی رسمی در آن گزارش شده است. هرچند فعالان اجتماعی دیشموک، مدعی 16 مورد خودسوزی بودند.
یکی از افرادی که بنا بر گفتهاش، آمار و اطلاعات دقیقی از این اتفاقات در اختیار داشت، مدعی شد علاوه بر این 16 خودسوزی، در این مدت، هشت خودکشی از طریق طناب دار یا شال و روسری، قرص و دارو رخ داده است. از مجموع این 24 خودکشی، یکی از آنان مردی متأهل، سه دختر مجرد و باقی آمار مختص زنان است. علاوه بر این، سه خودسوزی ناموفق نیز در این منطقه روی داده است.
از اهواز تا دیشموک دو مسیر وجود دارد؛ یکی از صیدون و یکی از دهدشت. از مسیر صیدون، حدود 220 کیلومتر و از مسیر دهدشت، حدود 360 کیلومتر طول راه است. در رامهرمز با راهنمایی یک افسر راهنمایی و رانندگی، مسیر دهدشت را انتخاب کردیم تا به بهبهان رسیدیم. ساعت شش صبح راه افتادم و اکنون ساعت 10ونیم بود. جلسه اداری دیشموک و مراسم افتتاح پایگاه اجتماعی بهزیستی ساعت 11 برگزار میشد و با توجه به تأخیر بهوجودآمده، به جلسه و مراسم نمیرسیدیم.
برای اینکه بتوانیم در ساعت اداری خود را به دیشموک برسانیم، به جای مینیبوس از سواری استفاده کردیم. هر راننده، ساعت متفاوتی برای رسیدن به دیشموک میداد. از 25 دقیقه تا چهار ساعت! انگار مردم این منطقه هیچ شناختی از زمان ندارند و نمیتوانستند آن را تخمین بزنند؛ گویا زمان در اینجا مرده! تا دهدشت یکساعته رسیدیم.
از دهدشت تا دیشموک، به دلیل وجود نواحی کوهستانی و جاده پرپیچوخم و خطرناک، سه ساعت در راه بودیم و در نهایت ساعت 13 به دیشموک رسیدیم و در جلسهای در ساختمان اداره آموزش و پرورش شهر دیشموک به بقیه ملحق شدیم؛ جلسهای که برخلاف سایر جلسات اداری و با وجود حضور فرماندار، بخشدار، امام جمعه و مسئولان استانی و منطقهای آموزشوپرورش، بهزیستی و کمیته امداد و... اصلا شکل رسمی نداشت. حتی جای نشستن نبود و بهسختی میشد جایی در بین مسئولان و مردم پیدا کرد.
مسعودیفرید، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی، ساعتی قبل پایگاه اجتماعی بهزیستی را با دو کارمند افتتاح کرده بود. مسئولان، همان صحبتهای همیشگی را مطرح کردند که در هر برنامهای میتوان آنها را شنید؛ اما بیش از همه، روی استفاده از واژه «تابآوری» و آموزش «تحمل» تأکید داشتند! حتی مدیرکل بهزیستی استان با انتقاد تلویحی از رسانهها، خودکشی را پدیدهای رایج در «همهجا» دانست که «قرار نیست بیش از اندازه به آن پرداخته شود» و رسانهها، چندین خودکشی در دیشموک را «بیشازحد بزرگنمایی و آن را حساس کردند».
حجتالاسلام راوند، امام جمعه دیشموک نیز با اشاره به اینکه در تمام روستاهای این منطقه، ترک تحصیل به چشم میخورد، گفت: «از یکمیلیاردو 400 میلیون تومان اعتبار پیشگیری از آسیبهای اجتماعی در استان، یک ریال به دیشموک اختصاص نیافته است». راوند همچنین از برگزارنشدن کارگاههای آموزشی و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی انتقاد کرد و گفت: «از سال ۸۸ تا شش ماه گذشته، هیچ کلاس آموزشیای در این منطقه برگزار نشد و بیش از سه سال است آموزشوپرورش منطقه، از معاونت پرورشی محروم است»
طیبه سیاوشیشاهعنایتی، عضو فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی نیز که همراه ما و با تأخیر به جلسه رسید، با اشاره به اختصاص بودجه 320میلیاردی مجلس برای بیمه زنان سرپرست خانوار گفت: «از ابتدای ورود به مجلس یکی از نگرانیهای ما حوزه زنان و بهویژه زنان در معرض آسیب بود و بازدید از دیشموک نیز به همین دلیل در دستور کار قرار گرفته است و باید بررسی کرد که این بودجه به دست استان میرسد یا خیر».
سیاوشی همچنین از نبود امکانات زیرساختی حداقلی نظیر جاده در دیشموک انتقاد کرد و گفت: «طبق آماری که به ما داده شده، 53 درصد مردم این منطقه تحت پوشش کمیته امداد هستند و با درنظرگرفتن مددجویان بهزیستی، از هر چهار نفر دیشموکی، سه نفر تحت نهادهای حمایتی قرار دارند و این آمار بهشدت نگرانکننده است». پس از اتمام این جلسه، بحثهایی بین مسئولان صورت گرفت.
این بحث در پی پرسش سیاوشی از مسئولان درباره اختصاص زمین برای احداث خوابگاه دنبال شد؛ خوابگاهی در شهر دیشموک که دانشآموزان روستایی بتوانند با استفاده از آن به تحصیلات پایه ادامه دهند و مجبور نباشند به علت دوری از شهر و نبود جاده، ترک تحصیل کنند.
طیبه سیاوشی درباره این خوابگاه به «شرق» گفت: «متأسفانه بحث زمین برای احداث خوابگاه در دیشموک به مشکلات عجیبی گره خورده بود. زمینهای مناسبی در شهر برای احداث خوابگاه وجود دارد، اما معارض دارند. بااینحال، با صحبتهایی که انجام شد و با همکاری برخی از خیرین دیشموکی، یک قطعه زمین به این منظور در اختیار آموزشوپرورش قرار خواهد گرفت و امیدوارم احداث این خوابگاه هرچه زودتر انجام شود».
در همین مدت کم میشد خلأ زیرساختی در دیشموک را احساس کرد؛ درِ سالنها و اماکن ورزشی برای استفاده زنان بسته است، مکانهای فرهنگی خاصی در این شهر وجود ندارد و بنا بر گفته مردم محلی، مراکز مشاوره، سلامت روان، پایگاههای اجتماعی و... با حداقل نیرو و گاه به صورت موقت و پروژهای در دیشموک فعال شده و تا خودسوزی بعدی، هیچ اثری از فعالیت مستمر، مداوم و مؤثر در آنها به چشم نمیخورد.
از طرفی، فرهنگ مردم منطقه نیز بهشدت درگیر باورهای سنتی است. در مسیر رفت، بعد از عطسه یکی از مسافران، راننده با حالتی شتابزده ماشین را نگه داشت که خود میتوانست حادثهای را در پی داشته باشد! بعد از پیادهشدن مسافران، دو دقیقهای سکوت کردیم و سپس به مسیر ادامه دادیم. باور به «صبرآمدن» هنگام عطسه، در حادترین وضعیت خود در مردم منطقه رخنه کرده است. این مورد نشاندهنده وضعیت صُلب و تهنشینشده فرهنگی است و برای تغییر آن راه سخت و طویلی در پیش خواهد بود.
بعد از جلسه اداری، سراغ موارد خودسوزی در شهر دیشموک را گرفتیم. مردم کاملا راحت از خودسوزی صحبت میکنند؛ انگار پدیدهای رایج و طبیعی است. سر اینکه از کدام مورد بازدید کنیم، با هم بحث کردند و از خلال صحبتهایشان به زبان محلی، میشد فهمید که تفاهمی روی انتخاب مورد ندارند؛ چون موارد دردناک بسیار است.
در نهایت به خانهای بدونِ مادر رفتیم. چهار بچه قدونیمقد در خانه بودند که تمام آنها شاهد خودسوزی مادر بوده و گُرگفتن، سوختن و داد و فریادِ مادر هنگام مرگ را به چشم دیده بودند. روز اتفاق، کوچکترین بچه خانه، چندینبار سراغ مادر میرود؛ گرسنه است و برنج میخواهد، اما نه غذایی در خانه هست و نه برنجی. دفعه آخر، مادر شرمسار از عدم اجابت خواسته طبیعی فرزند و از فقر مضاعف، پیت نفت را روی خود میریزد و خود را به آتش میکشد! در این خانه، نگاه حکمرانی میکند؛ نگاه کودک به ما، به پدرش و به مادربزرگش.
تمام نگاههای آن لحظه در این خانه، یا غرق در اشک غوطهور بود یا در استیصالی بهتآور غرق شده بود.
بعد از این مورد و پس از مدتی سرگردانی برای تهیه ماشین مناسب، راهی روستاهای دیشموک شدیم؛ حدود 50 کیلومتر در جادههای خاکی صعبالعبور و پر از سنگلاخ به سمت روستای سر گچ و دلی پاتاوه حرکت کردیم. هیچکدام از روستاها متمرکز نبود و خانهها با فاصلههای حداقل یککیلومتری از هم قرار داشت. در این مسیر به برخی از خانهها سر زدیم.
چهره نیمسوخته یکی از دختران حدود 25ساله توجهم را جلب کرد. پرسیدم خودسوزی ناموفق داشته؟ که گفتند در کودکی در تنور نان افتاده و صورتش سوخته، سواد ندارد و مجرد مانده است. قبر خواهرش، نزدیک خانه قرار داشت و دورش سنگچین بود؛ روی قبر به خطی نهچندان آراسته نوشته بودند: تولد: 1 شهریور 1366، مرگ: 20 اسفند 1386! 10 روز مانده به نوروز! دختر کوچک و 12ساله این مادر نیز به دلیل نداشتن شناسنامه، بیسواد مانده بود.
سیاوشی درباره تحصیل این کودک صحبتی با مسئولان همراه داشت که اسماعیل آذرینژاد، روحانی قصهخوان و فعال در این منطقه، متذکر شد فقط این دختر از تحصیل محروم نیست و 10، 15 نفرند. از آنجا که همه این خانوادهها عضو کمیته امداد هستند، قرار شد ایزدی، رئیس کمیته امداد منطقه، اسامی این افراد را از آذرینژاد بگیرد و بعد از صحبت با خانوادهها و مسئولان آموزشوپرورش منطقه، هرچه زودتر زمینه تحصیل آنها در سال جاری را فراهم کند.
در یکی دیگر از خانهها، با مادری صحبت کردیم که فرزندش همین دو سال پیش خود را سوزانده بود. اینجا، اکثر خانوادهها یک مورد خودسوزی داشتهاند. چند روز مانده به زایمان خودش را میسوزاند! مادر را به بیمارستان منتقل میکنند؛ اما بچه بعد از چند روز که در شکم مادر میماند و آن را بیرون نمیآورند، به همراه مادرش میمیرد. بیشتر کسانی که خودسوزی کردهاند، همان لحظه نمردهاند؛ 40 کیلومتر و سه، چهار ساعت در راه پر از پستی و بلندی بوده تا به بیمارستان رسیدهاند و بعد فوت کردهاند. به همین دلیل، حتی موارد فوت مادر یا فرزند هنگام زایمان نیز زیاد گزارش میشد.
یکی از بهانههایی که باعث شده حداقل امکانات زیرساختی در این روستاها وجود نداشته باشد، بهانه «سدسازی» است. عضو شورای شهر دیشموک دراینباره گفت: «اگر سد بالیاب در بالادست سرگچ ساخته شود، روستاها و خانههای پراکنده زیردست و در محوطه سد مجبور به تخلیه خواهند شد و با تمرکز آنها میتوان خدمات بهتری برای این خانوادهها ایجاد کرد». با اینکه حوضه آبگیر این سد بسیار بالاست و به نظر میرسد نقطهای کلیدی برای احداث سد است، اما یکی از فعالان اجتماعی میگوید: «این سد ساخته نخواهد شد و فقط یک بلاتکلیفی ایجاد کرده و 15 سال است به بهانه آن به روستاهای این منطقه خدمترسانی نمیکنند، جاده نمیزنند و برق نمیآورند».
بلاتکلیفی ناشی از ساخت این سد و در نتیجه نبود جاده و زیرساخت، بزرگترین مشکل برای ارائه امکانات و خدمات حداقلی به مردم این منطقه است. هیچکدام از روستاها مدارس ابتدایی به بعد را ندارند و همان مدارس ابتدایی نیز در کانکس است و معلمها در زمستان، بهسختی میتوانند به مدارس روستایی بروند.
کیفیت آموزش نیز بهشدت پایین است. دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی، از خواندن روان و بدون لکنت یک خط از درسهای خود عاجزند. خانهها نیز فاقد کمترین امکانات از جمله برق و آب است. آب را از تهِ دره و با زحمت به خانه میآورند و هیچگونه وسایل بخصوصی ندارند.
یکی، دو دیگِ کوچک و کتری و قوری و کمی قند و چای، تمام دارایی مردم این منطقه است. در یک مورد، به خانهای 20 متری و تاریک برخوردیم که همزمان آشپزخانه، حال و پذیرایی، اتاقخواب و حتی طویله بود! چوبدستیهای زیادی در داخل و بیرون خانهها به چشم میخورد؛ برای چرای بُزها. مردم این منطقه فقط بز و الاغ دارند؛ بقیه حیوانات اهلی نمیتوانند در این کوهها دوام بیاورند. یکی از همراهان دستش را بین صورت من و خودش حائل کرد و در گوشم گفت: «با همین چوبی که حیوانات را میزنند، زنها را هم میزنند».
چهره زنها شکسته است؛ جایی دیگر، زنی 70ساله با کولهای از هیزم از راه رسید. از او پرسیدم همیشه شما هیزم میآورید؟ گفت: «هیزمآوردن کار زنهاست؛ مردها عارشان میشود هیزم جمع کنند».
چهارشنبهشب، با حضور سیاوشی،آذرینژاد، جمعیتها و فعالان اجتماعی جلسهای برگزار شد. حضور برخی از سازمانهای مردمنهاد و جمعیتها در این بازدید، سبب شد با فعالان اجتماعی این بخش ارتباطی ایجاد شود که در پی آن، تا پاسی از شب، مشغول رایزنی درباره نحوه ساماندهی وضعیت فرهنگی و اقتصادی این منطقه بودند.در تمام مدت بازدید، نماینده مردم تهران، چند نفر از سازمانهای مردمنهاد و برخی از مسئولان کمیته امداد همراهمان بودند. با ماشین که میرفتیم، بچهها از کوهها سرازیر میشدند و از درهها به بالا میدویدند.
فکر میکردند برایشان چیزی آوردهایم! نحوه برخورد با مردم این منطقه و توزیع بستههای غذایی به شکلی نامحترمانه، عادتی نامناسب را بین کودکان این مسیر جا انداخته است. مدتی قبل، گزارشی در خبرگزاریها منتشر شد مبنی بر اینکه مردم روستایی این منطقه، از نحوه توزیع بستههای قند، ماکارونی، تنماهی و... راضی نبوده و آنها را تحویل نگرفتهاند. مسئولان نیز کیسههای غذایی را در کنار جاده رها میکنند.
فردای این روز، وقتی تیم پزشکی شبکه بهداشت به این مناطق میرود، روستانشینان حاضر به مداوای خود نمیشوند و تأکید میکنند که هیچ خدماتی را از منطقه دیشموک کهگیلویه نمیپذیرند.
هرچند انتشار این گزارش، حواشی و تکذیبیههایی در پی داشت، اما آنچه در بازدید ما مشخص بود، وجودِ موضع مقابله در بین برخی روستاییان را تأیید میکرد؛ گویا از این بازدیدها چندان دلِ خوشی ندارند و از مسئولان ناامید شدهاند. هرچند این باعث نمیشد تا از میهماننوازی و احترام خود به بازدیدکنندگان چشمپوشی کنند و حتی به نشانه احترام، دست میهمان را بوسیده و بنا به رسوم محلی، میهمان نیز بر دستِ پینهبسته میزبان بوسه میزد.از بهبهان که به سمت دیشموک میآمدیم، راننده میگفت: «سالی یکی، دو بار خودسوزی زنان را داریم؛ معمولا با بنزین و نفت خودشان را میسوزانند و اکثرا با نفت، قرص هم میخورند. من هم اگر به راهی برسم که آخرین راه کُشتن خودم باشد، مجبور میشوم این کار را بکنم».
از او پرسیدم حالا چرا خودسوزی؟ وقتی راههای دیگری برای خودکشی هست، چرا باید زجرآورترین نوع آن انتخاب شود؟ گفت: «اول هدفشان این نیست که خودکشی کنند، میخواهند ترسی در دل خانواده شوهر یا خود شوهرشان به وجود بیاورند. برخی نمیدانند خودشان را میسوزانند و فکر میکنند کسی هست نجاتشان بدهد؛ اما بعد میبینند نه! و تمام است».
راننده به نکته دقیقی اشاره کرد. از منظر جامعهشناسی خودکشی، فروپاشی اجتماعی، پاشیدگی اخلاقی و بربادرفتن رؤیاها زمینه اصلی خودکشی است؛ بنابراین خودسوزی، راهی است برای انتقال پیام و ابراز اعتراض! بهویژه که مورد خودسوزی، در کشورهای پیشرفته کمتر به چشم میخورد و در کشورهای درحالتوسعه آمار بالاتری دارد. به این معنا، خودسوزیهای پرسروصدای اخیر در جامعه ایران، حامل یک پیام خاص به جامعه است. درباره دیشموک این پیام میتواند نوعی از خشونت روانی و جسمی علیه زنان منطقه باشد، زیرا ازدواجهای اجباری، خونبس، کودکهمسری، ازدواج طایفهای، کتکزدن زنان و مواردی از این دست، بارها گزارش میشود.