کد خبر: ۶۱۹۸
تاریخ انتشار : ۳۰ خرداد ۱۳۸۴ - ۱۴:۵۶

روز سرنوشت برای ایرانیان

آفتاب‌‌نیوز : 1- با آغاز دهه 30 میلادی، خطر قدرت یابی حزب ناسیونال سوسیالیست در آلمان بیش از هر زمان دیگری بود. «آدولف هیتلر» رهبر نازی ها بیش از پیش به کسب قدرت امیدوار بود و از همین رو، پیراهن قهوه ای ها– بازوی شبه نظامی حزب ناسیونال سوسیالیسم – بودند، عریان تر از هر زمان دیگر به قلع و قمع تجمع مخالفان می پرداختند. 

شرایط ایجاب می کرد احزاب قدرتمند آن هنگام در جمهوری وایمار آلمان:‌کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها به یکدیگر نزدیک شوند و با ایجاد جبهه ای واحد، ‌مانع از به قدرت رسیدن نازی ها شوند. اما بر خلاف آنچه که انتظار می رفت، کمونیست ها، دشمن اصلی را نه هیتلر و حزب او، بلکه سوسیال دموکرات ها دانستند. 

فرجام چنین سیاستی، ‌باعث شد که نازی ها به قدرت رسیدند و کمونیست ها و سوسیال دموکرات ها این بار در اردوگاه های کار اجباری و مرگ، خود را در یک صف متحد دیدند! این در حالی بود که کمتر از 10 سال بعد، آلمان تحت سلطه هیتلر، جنگ را برای جهان به ارمغان آورد.
2- تجربه آلمان که پس از ایتالیا، دومین صحنه به قدرت رسیدن فاشیست ها بود، باعث تجدیدنظر جدی در سیاست احزاب کمونیست و سوسیال دموکرات اروپا شد. این در حالی بود که همزمان با رویکرد جدید در میان این احزاب، «کمینترن» (بین الملل کمونیست) توسط «گئورگی دیمیتروف» کمونیست بلغاری ایده تشکیل «جبهه خلق» را در مقابل فاشیسم رو به رشد در اروپا مطرح کرد. 

این پیشنهاد آن رویکرد در فرانسه، پاسخ مثبتی داد و با تشکیل جبهه خلق به رهبری «لئون بلوم» سوسیالیست که کمونیست ها نیز در شکل گیری آن نقش عمده داشتند، سایه فاشیسم از فرانسه برداشته شد.
البته یک بار دیگر، تاریخ برای فرانسه تکرار شد تا فرانسویان به راست افراطی «نه» بگویند. در آوریل سال 2002، پس از آنکه اشتباه احزاب چپ گرا در معرفی نامزدهای متعدد آنان در دور نخست انتخابات ریاست جمهوری به شکست سنگین شان در مقابل «ژان ماری لوپن» رهبر حزب راست افراطی جبهه ملی فرانسه انجامید، همه آنان به حمایت از «ژاک شیراک» نامزد راست میانه پرداختند. آنان با بسیج مردم و آگاه کردنشان از عواقب به قدرت رسیدن راست افراطی، ضربه سختی را به لوپن وارد کردند که طی سال گذشته هنوز راست های افراطی نتوانسته اند کمر راست کنند. 

3- سلسله قاجار به واپسین سالیان حاکمیت خود نزدیک می شد و این در حالی بود که جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان در گیلان، کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان برای نجات ایران از استعمار روسیه تزاری (پیش از تشکیل حکومت کمونیستی در روسیه) و امپراتوری انگلیس به پا خاستند. 

متاسفانه فرجام این سه جنبش که اهدافی مترقی داشتند، شکستی خونین بود؛ شکستی که حاصلی جز دیکتاتوری «رضاخان میرپنج» نداشت.
دلیل اصلی این شکست را باید در عمل کردن جداگانه هر یک از این جنبش ها و نیز اختلافات درونی در مهم ترین آن،‌ یعنی جنبش جنگل دانست. در همین ارتباط، مروری بر حوادثی که بر جنبش گیلان گذشت، می تواند درسی آموزنده برای هر ایرانی میهن پرست باشد. 

4- سال 1357، سالی توفانی و داغ برای همه ایرانیان بود. خیابان های تهران و تمامی شهرهای ایران شاهد تظاهرات همه ایرانیان فارغ از هرگونه ایدئولوژی و سلیقه و گرایش سیاسی بود. سیل ایرانیان به خیابان ها ریخته بود تا حکومت پهلوی که در زمان رضاخان، مشروعیت خود را از انگلیسی ها گرفته بود و در زمان محمدرضا پهلوی، مشروعیت خود را مدیون آمریکایی ها و انگلیسی ها در 28 مرداد 1332 می دانست، ‌سرنگون کند. 

به راستی، سال 1357، سالی بود که توانست تلخی سال ها شکست مردم در دهه های 30 و 40 میلادی از اذهان پاک کند: ‌دهه هایی که به دلیل تفرقه و اختلافات موجود میان احزاب و سازمان های سیاسی، دستاوردهای ملموس برای مردم را در برنداشت. 


اکنون میهن ما، ایران، فراروی انتخابی سرنوشت ساز قرار گرفته است:‌
الف – بازگشت به گذشته و از دست دادن هر آنچه که تاکنون به دست آمده است. 

ب – حداقل، حفظ وضعیت موجود و حداکثر، ادامه راه اصلاحات که اکبر هاشمی رفسنجانی در مورد آن با مردم میثاق بسته است. در عین حال، نگاهی به شرایط منطقه و نیز جهان نشان می دهد که عقب ماندن از قافله در حال حرکت، تنها می تواند توان ضربه پذیری اش در مقابل دشمنان خارجی افزایش دهد و مطمئنا این آن چیزی نیست که اکثریت ایرانیان برای میهن خود آرزو کنند. 

در شرایط کنونی،‌ رأی دادن به هاشمی رفسنجانی، چه به اجبار باشد و چه به دلخواه، یگانه راهی است که برای انتخاب مردم باقی مانده است؛ انتخابی که می تواند سرنوشت ایران و ایرانیان را در این جهان پرتحول رقم زند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین