۱. جلیل تواضع (یوسف پور) از پیشکسوتان صنعت آجیل و خشکبار و یکی از کارآفرینان به نام این حوزه در کشور در۸۳ سالگی در گذشت.
۲. او در سال ۱۳۱۵ در تبریز و در خانواده ای با ۷ فرزند (۳ برادر و ۳ خواهر) به دنیا آمد. پدر بزرگش یکی از باغداران آن زمان در تبریز بود ولی پدرش به فکر شغلی بود که در آینده بتوان در آن پیشرفت کرد؛ به همین دلیل درسال ۱۲۷۰ در چهار راه شهناز مغازه خشکبار فروشی ( که همچنان فعالیت می کند) را راه اندازی کرد.
۳. جلیل تواضع چند سال پیش در مصاحبه ای گفته بود:« پدرم نام تواضع را در تبریز برای اولین بار روی مغازهاش گذاشت. پدرم آجیل فروش بود. اما آن زمان مثل الان این اندازه اقلام مختلف و متنوع وجود نداشت. به یاد دارم از وقتی هفت ساله بودم کنار پدرم کار میکردم. برادرهایم هم در مغازه بودند. من پسر دوم خانواده بودم. از چهار سالگی به مکتب میرفتم. درس خواندن را دوست داشتم؛ ولی همیشه دیکته و انشایم ضعیف بود. در عوض، حساب و هندسه ام خوب بود.پدرم مرا تشویق به کار کردن میکرد. من تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواندم و بعد از آن درس را رها کردم و تمام وقتم را در مغازه پدرم میگذراندم. رفتار با فروشنده و خریدار را در همان زمان که سن و سال زیادی نداشتم، از پدر یاد گرفتم.»
۴. جلیل تواضع بیش از ۷۵ سال تجربه در فروش آجیل و خشکبار داشت. او بعد از فوت پدر از برادرهایش جدا شد و فروشگاه آجیل و خشکبار خود را در چهارراه آبرسان تبریز راه اندازی کرد ولی بعد به دلیل شرایط خانوادگی به تهران آمد و فروشگاه های تواضع تهران را تاسیس و شهرتی جهان پیدا کرد. خود او چند سال پیش در مصاحبه با دنیای اقتصاد گفته بود:« در واقع تا زمانی که پدرم زنده بود همگی با هم بودیم. بعد از فوت پدرم، هر کدام از ما چهار برادر، بهصورت مستقل کارمان را ادامه دادیم. من هم مغازه بزرگی سر چهارراه آبرسان خریدم و کار کردم. تا اینکه دخترم ازدواج کرد و به تهران آمد. دختر اولم بود. به همین دلیل هم همسرم نتوانست دوری از او را طاقت بیاورد. این شد که همسرم با دو فرزند دیگرم راهی تهران شدند؛ ولی من در تبریز تنها ماندم و کار کردم. مدتی اینطور گذشت. اما من هم نتوانستم دوری از خانوادهام را تحمل کنم. به همین دلیل منزل تبریز را فروختم و مغازه چهار راه پارک وی را خریدم و کم کم توانستم آن را توسعه بدهم تا جایی که ۵ شعبه اصلی در تهران داریم.»
۶. جلیل تواضع خود درباره شروع صادرات آجیل و خشکبار گفته بود:« توریستهای زیادی برای خرید آجیل به مغازه ما میآمدند که بیشتر اروپاییها و اعراب بودند و همین آمد و رفت خارجیها به مغازهمان ما را به فکر صادرات انداخت. الان هم به چین، کل اروپا و کشورهای عربی صادرات داریم. یک یا دو سال بعد از آمدن به تهران مشغول به صادرات شدیم. اولین جایی هم که به آنجا صادرات داشتم، عربستان بود، آنها آجیل را خیلی دوست دارند.»
۷. او درباره اولین صادراتی که انجام داده بود میگوید: از زمانی که به تهران آمدم، یک یا دو سال بعد از آن مشغول به صادرات شدم. اولین جایی هم که به آنجا صادرات داشتم، عربستان بود. آنها آجیل را خیلی دوست دارند. من هم برای بازاریابی آنجا نرفتم. خودشان آمدند و از ما جنس خریدند.
۸. جلیل تواضع اما تا روزهای آخر عمر خود پای دخل مغازهش نشسته بود. او در این باره به روزنامه دنیای اقتصاد گفته بود: هنوز علاقه دارم بیایم سر کار. دوست ندارم در خانه بنشینم. چقدر به در و دیوار خانه نگاه کنم؟ حوصلهام سر میرود. میآیم فروشگاه مردم را میبینم و با آنها گپ میزنم. به سلیقه مشتریان دقت میکنم. بعضی از مشتریها هستند که سالهاست از ما خرید میکنند. من سلیقه آنها را به خوبی میدانم. این لطف خداست که در ۸۲ سالگی هم میتوانم مفید باشم و پاسخگوی مشتریان.
منابع: اتاق بازرگانی تهران و روزنامه دنیای اقتصاد
سه برادر و سه خواهر داشته با خودش میشه هفت نفر!
حداقل در ورودی یک ژله انتی سپتیک یا اسپری مشابه یا دستمال طبی یا.ِِِِِ. بگذارید