عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاح طلب در یادداشتی درباره اعتراضات اخیر در کشور نوشت: تفاوت اعتراضات اخير و گذشته چيست؟ بهتر است از اتفاقات اوايل دهه ۷۰ آغاز كنيم. ريشه اعتراضات سياسي و اقتصادي و البته با اهداف محدود و اقتضايي بود. شركتكنندگان مردم عادي و بعضا حاشيهنشين بودند. اعتراضات به خشونت انجاميد. ولي جمع شد چون آنان از هر نظر محدود بودند. بخشي از آنان از جمله در شيراز كاملا شناخته شده بودند ولي انتساب سياسي و جرياني نداشتند. تير ۷۸ اعتراضات بعدي است. همه معترضان شناخته شده بودند. اسم و رسم داشتند. مسووليتپذير بودند. بدون خشونت و خواهان استيفاي حق بودند. اين اتفاق در دوره آزادي مطبوعات و بهار احزاب و اصلاحات رخ داد. مدنيترين اعتراضات بود. ولي به رسميت شناخته نشد و پاسخ مناسبي دريافت نكرد.
ده سال بعد اعتراضات ۸۸ بود كه دوره ۴ساله اول احمدينژاد را پشت سرگذاشته بود ولي هنوز احزاب و شخصيتها در ميدان بودند و درست يا نادرست تا مدتها اعتراضات كنترل شده بود و بعد از خروج نيروهاي شناسنامهدار است كه جريان تند و فضا وارد فاز امنيتي ميشود. بيشتر عوارض اجتماعي ريشه در اين تحول دارد. توضيح آن را بايد جداگانه تقديم كنم. ۸ سال بعد مصادف با اعتراضات ۹۶ است. نيروهاي سياسي بعد از ۸۸ به محاق رفتند و مطبوعات و رسانههاي داخلي آزادي عمل كافي نداشتند ولي در عوض رسانههاي غيررسمي ميدانداري ميكردند.
اينبار عده قابل توجهي وارد عرصه شدند، جرقه را تندروهاي اصولگرا در مشهد زدند، ولي آتش را در خرمن جامعه ايراني انداختند. تعداد حاضران در صحنه زياد نبود ولي مردم منفعل بودند. خيليها آن رفتار را نقد كردند و به سرعت ورق برگشت. ولي در نهايت مسوولان صاحب قدرت، درس لازم را نگرفتند. ابتدا نشان دادند كه آماده درسگيري هستند ولي خيلي زود فراموش كردند. انسان را به ياد آن آيه قرآن به اين مضمون انداختند كه «اين مردم چون در دريا با امواج خطر مواجه ميشوند در آن حال تنها خدا را به اخلاص كامل ميخوانند و چون از خطر دريا به ساحل نجاتشان رساند باز خدا را فراموش كرده و شرك ميورزند.» در هر حال مدتي بحث شد كه چگونه ميتوان اعتراضات را به رسميت شناخت و امكان عملي براي آن فراهم كرد؟ پس از مدتي فراموش شد و معترضان در حد چند نفر هم راهي به جايي يا دهي پيدا نكردند!
اكنون در فاصله كمتر از دو سال و اينبار معترضان خشنتر و ناشناختهتر هستند و محكومكنندگان هم سكوت كردهاند، زيرا از نظر منطقي دچار ابهام شدهاند كه چرا فقط بايد خطاهاي يك طرف را گوشزد كنند؟ بدتر از همه شاهد عملكرد فاجعهبار تندروهاي اصولگرا بودند كه دستان تيرانانشين را از هر جهت از پشت بسته و يكهتاز ميدان شده بودند. فعالان و مقامات آنان در صف توييت عليه دولت و تصميم اعلام شده يا ابراز برائت از اين تصميم بودند. زهي نابخردي!!
اين حد از سادهلوحي و نشناختن جامعه فقط يك علت دارد؛ اتكاي رانتي به منابع رسانهاي و مصونيت از پاسخگويي. سخنگوي نهادي كه در عمر ۴۰ سالهاش كوششي براي اقناع يك كارشناس و نخبه حقوقي هم نكرده، دولت را نصيحت ميكند كه مردم را قانع كند!! و فتوا به حق اعتراض عليه تصميمات اجرايي يعني دولتي ميدهد! جالب اينجاست كه اين مدعيان انقلاب در مواجهه با اين حوادث مثل برفي كه ذوب شده و به زمين فرو ميرود، غيبشان ميزند و از آن قلدرمآبي و ادعاهاي عجيب و غريبشان اثري بروز پيدا نميكند. حملهكنندگان به كوي دانشگاه كه تعدادي دانشجو را به آن روز انداختند، امروز كجايند كه جلوي اين تخريبها را بگيرند؟ ميگويند مومن دوبار از يك سوراخ گزيده نميشود. به همين منطق بايد گفت كه اين جماعت ذرهاي ايمان ندارند كه پياپي از يك سوراخ در حال گزيده شدن هستند.