کارآگاهان جنایی استان تهران شامگاه ۲۱ دی سال ۹۳ وقتی از مرگ مشکوک مردی در خانهاش مطلع شدند، به آنجا رفتند و فهمیدند این مرد به نام حسام با ضربات چاقو از پا درآمده است. از آنجا که هیچ نشانهای دال بر ورود بهزور به خانه وجود نداشت، مأموران به همسر این مرد به نام راضیه ظنین شدند و او را بازداشت کردند.
راضیه وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، به همدستی در قتل شوهرش اعتراف کرد و گفت: من با مردی افغان به نام رزاق آشنا شدم و حدود دو ماه با هم به صورت تلفنی در ارتباط بودیم تا اینکه رزاق از ایران رفت و به کشورش برگشت. او شماره تلفن مرا به یکی از هموطنانش به نام شمس داد. بعد از آن شمس به من تلفن زد و رابطه تلفنی ما شروع شد.
در جریان همین ارتباط بود که شمس به من گفت: باید شوهرم را به قتل برسانیم، چون او مانع ادامه این رابطه است. من پیشنهاد شمس را قبول نکردم، اما آنقدر اصرار کرد تا اینکه بالاخره قانع شدم. او شب حادثه به خانه ما آمد و شوهرم را با چاقو کشت، بعد هم فرار کرد. درحالیکه جسد حسام به پزشکیقانونی منتقل شده بود، تحقیقات برای یافتن ردی از مرد افغان آغاز شد، اما این تجسسها هیچ فایدهای نداشت و نشانهای از شمس به دست نیامد. در این مدت راضیه که با دو اتهام معاونت در قتل و رابطه نامشروع مواجه بود، به سبب اتهام دوم پای میز محاکمه رفت، اما در آنجا هر نوع رابطه نامشروعی را انکار کرد و در نهایت از این اتهام تبرئه شد، باوجوداین او طبق کیفرخواست صادرشده از سوی دادسرای جنایی، به معاونت در قتل شوهرش متهم بود. از سویی اولیایدم مقتول اعلام کرده بودند خواستار قصاص قاتل هستند.
سرانجام بعد از گذشت پنج سال از این واقعه درحالیکه متهم اصلی هنوز فراری است، پرونده در اختیار قضات شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت. متهم دیروز پای میز محاکمه رفت. در این جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و سپس نوبت به راضیه رسید تا از خودش دفاع کند. او وقتی در برابر قضات ایستاد، گفت: اتهامش را قبول ندارد و هیچ نقشی در قتل شوهرش نداشته است.
این زن گفت: من اصلا شمس را نمیشناختم و تا قبل از شب حادثه فقط یکبار او را دیده بودم. آندفعه شمس همراه شوهرم به خانه ما آمد و دو نفری کیسهای مشکیرنگ را در حیاط باغچه دفن کردند. وقتی از شوهرم پرسیدم داخل کیسه چیست، جواب داد سیبزمینی است و بعد هم گفت: من حق ندارم در این موضوع دخالت کنم. بعد از آن شمس رفت و دیگر خبری از او نداشتم و ندیدمش تا اینکه شب حادثه او وارد خانه ما شد و شوهرم را با چاقو کشت.
شمس بسیار خشن بود و مرا تهدید کرد. او درحالیکه روانی به نظر میرسید، گفت: اگر پنج نفر را به قتل برساند، به بهشت میرود، بههمیندلیل اگر من درباره او حرفی بزنم، من و فرزندم را میکشد. من که بهشدت ترسیده بودم، تحتتأثیر حرفهای مرد افغان بعد از دستگیری اعتراف کردم خودم در قتل شوهرم نقش داشتهام، درحالیکه واقعیت اینگونه نیست و من کاملا بیگناه هستم.
بنا بر این گزارش، هیئت قضات بعد از شنیدن حرفهای متهم، برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.