رسیدگی به این پرونده از سال ۸۳ به دنبال وقوع درگیری خونین در یکی از خیابانهای اسلامشهر آغاز شد. شواهد نشان میداد درگیری چند پسر به خون کشیده شده و در این میان پیمان ۱۸ ساله کشته شده است. پلیس به تحقیق پرداخت و دوست پیمان به نام سعید را که با وی درگیر شده بود بازداشت کرد.
سعید در بازجوییها گفت: من از قبل با پیمان درگیر بودم. آن روز سوار موتور دوستم بهزاد بودم که بار دیگر با پیمان درگیر شدم و در آن دعوا بهزاد با چاقو ضربهای به پیمان زد.
به دنبال اطلاعاتی که پسر جوان به پلیس داد ردیابی بهزاد آغاز شد، اما شواهد نشان میداد این پسر به محل نامعلومی گریخته است. مأموران در نخستین مرحله از اقدامات پلیسی پدر بهزاد را بازداشت کردند. بهزاد وقتی فهمید پدرش در بازداشت است خودش را به پلیس معرفی و به قتل اعتراف کرد.
حکم قصاص
بهزاد ۱۸ ساله در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری سابق استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و به درخواست اولیایدم به قصاص محکوم شد.
حکم صادر شده در دیوان عالی کشور مهر تایید خورده و قطعی شده بود که اولیای دم پیگیر اجرای حکم نشدند و بهزاد ۱۶ سال بلاتکلیف در زندان ماند. وی طی نامهای از قضات دادگاه کمک خواست و دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و درخواست اعمال ماده ۴۲۹ قانون مجازات اسلامی را مطرح کرد.
۱۶ سال در جهنم زندان
بهزاد که حالا ۳۴ سال دارد وقتی روبهروی قضات ایستاد در تشریح جزئیات زندگی اش گفت: پدر و مادرم وقتی من و خواهرم کوچک بودیم از هم جدا شدند. پدرم ازدواج کرده بود و مادرم هم دنبال زندگی خودش بود. به همین دلیل من و خواهرم همیشه آواره بودیم.
وی ادامه داد: من به تازگی موتورسیکلت خریده بودم و در خیابان میگشتم که متوجه درگیری چند پسر جوان شدم و برای تماشای دعوا جلو رفتم. همان زمان دوست صمیمی ام سعید را دیدم که به سرعت سمت من آمد و ترک موتورم نشست و از من خواست تا از محل دور شویم. من اصلاً نمیدانستم سعید با پیمان درگیر بوده است. چند خیابان آن طرفتر یک باره پیمان به سمت ما حمله کرد و با سعید درگیر شد. این متهم گفت: من وقتی دیدم پیمان در حال کتک زدن دوستم است برای نجات سعید وارد دعوا شدم و با چاقویی که همراه داشتم یک ضربه به پیمان زدم، اما واقعاً قصد کشتن او را نداشتم. وی افزود: باور کنید من به خاطر دوستم وارد این دعوا شدم و از علت درگیری میان سعید و پیمان هیچ اطلاعی نداشتم. سالها بعد در زندان متوجه شدم درگیری آنها به خاطر نگاه چپ بوده است. طی سالهایی که در زندان بودم هیچ کس به ملاقاتم نمیآمد. پدر و مادرم هر کدام سر زندگی خودشان بودند و خواهرم هم آن زمان سن کمی داشت، اما حالا بزرگ شده و سر کار میرود. او مدتی است برای خودش یک خانه اجاره کرده و به ملاقات من میآید. من ۱۶ سال در زندان عذاب کشیدم. هر ساعت برای من یک سال میگذشت و زندگی جهنمی را تجربه میکردم.
این پسر در حالی که سرش را پایین انداخته بود ادامه داد: در جلسه دادگاه مادر پیمان به من گفت از قصاص گذشت میکند و مرا اعدام نمیکند، اما کاری میکند تا آخر عمر در زندان باقی بمانم و عذاب بکشم. او همین کار را هم کرد و مرا در زندان بلاتکلیف گذاشت. حالا از این وضعیت خسته شده ام و از قضات دادگاه تقاضا دارم تا تکلیفم را روشن کنند. من اگر از زندان آزاد شوم به خانه اجارهای خواهرم میروم تا آن جا با هم زندگی تازهای را آغاز کنیم. من قول میدهم کار کنم تا مبلغی را که اولیایدم خواسته اند به عنوان دیه به آنها بپردازم.
درخواست کمک خواهرانه
سپس خواهر بهزاد که در دادگاه حضور داشت روبه روی قضات ایستاد و گفت: من و برادرم روزهای سختی را در تنهایی و بی کسی گذراندیم و حالا از شما تقاضای کمک داریم. من هیچ ملکی ندارم تا سند آن را به دادگاه بسپارم. من در خانه اجارهای ساکن هستم، اما میتوانم از آشنایانم سندی بگیرم تا برادرم آزاد شود.
با پایان جلسه قضات وارد شور شدند و قرار شد طبق ماده ۴۲۹ قانون مجازات اسلامی، بهزاد با سند آزاد شود.