ابراهیم اسکافی- مدتی است یادداشتهایی با قلم آرمان امیری در وبسایت کلمه با موضوع تحریمهای بینالمللی علیه ایران منتشر میگردد.(۱) این نویسنده تلاش میکند با فلسفهبافی هرگونه مبارزهٔ ضدتحریم را بیاعتبار سازد. این یادداشت ابتدا ادّعاها و فرضیات نویسنده را که در سه یادداشت اخیر او آمده است، تشریح کرده و سپس آنان را بررسی میکند.
چارچوب فکری نویسنده
نویسنده از دو جنبه تلاش دارد مبارزه با تحریم را زیر سؤال ببرد، فلسفی و سیاسی. در یادداشتی با عنوان «جدال بر سر منافع مردم یا منافع حکومتها؟» که بنا است بار فلسفی ماجرا را بر دوش بکشد، برای اینکه از ملاحظات نظری خلاص شود، «منافع ملی» را زیر سؤال برده و «منافع تمام بشریت» را جایگزین آن ساخته و از سوی دیگر «جهانوطنی» را جایگزین «ملیگرایی» میکند تا هیچ دلیلی برای مبارزه با تحریم علیه ایران باقی نماند. اگر شهروند مسئولیتپذیر ایرانی از او بخواهد بر پایهٔ منافع ملی از میهن خویش دفاع کند، درمییابد که دیگر هیچگونه مفاهمهای با او نمیتواند برقرار کند، تمام واژگان اعتبارشان را از دست دادهاند. او تعریفی آرمانی از روشنفکر ارائه میدهد تا اعتبار نظری به حرفهای خود ببخشد، «روشنفکری، پدیدهای است زاده عصر روشنگری، درهمتنیده با مدرنیته، اومانیسم و جهانوطنی. در تعهد روشنفکری، استدلالهای ناسیونالیستی نمیتوانند جایگاهی داشته باشند.» در واقع میگوید در کنار گذاشتن ملیگرایی تنها نیست و روشنفکران جهان پشتیبان نظری او هستند.(۲) حال این روشنفکرانی که یکدست شدهاند چرا باید سرمشق ما باشند زیرا «هرکجا سرکوب و جنایتی وجود داشت روشنفکران خواستار اقدام متحد جهانی میشدند.» در کنار ساختن این جهان انتزاعی، دو جزء دیگر هم لازم است فراهم شود، تا مخالفان تحریم را کاملاً منفعل سازد، یکی اینکه هرکسی «مدام با خود بگوید کدام اتفاق به سود تمامی بشریت و به ویژه مردمان منطقه است؟» و دیگر آنکه مواجهه با تحریم در صورتی انسجام منطقی دارد که باینری باشد یا صفر برای هیچکس، یا یک برای همه. چرا باید مواجهه با تحریم باینری باشد، مقاله کوتاه است و ظاهراً فرصتی برای تبیین آن نبوده است.
مواضع سیاسی نویسنده
نویسنده یادداشتهای دیگری هم نوشته است تا پایهٔ سیاسی موضع خود را نیز تقویت کند. در یادداشت «چرا طومارهای نه به تحریم را امضاء نمیکنم» میگوید سیاستمداران تنها در دو حالت مجاز به برگزاری کارزار هستند: «نخست در آستانه انتخابات که رای میخواهد، دیگری در شرایطی که طرح یا لایحهای را مطرح کرده.» تلویحاً از نظر نویسنده برداشتن تحریم نمیتواند مطالبهٔ سیاسی باشد و منتفی است.(۳) استدلال دوم او بسیار جالب است. در حالی که بهشکل قهرآمیزی سعی میکند اصلاحطلبان را قلع و قمع کند، شاید باورش سخت باشد که به شکل آشفتهای میگوید اصلاحطلبان «مدافعان تحریم» را دشمن معرفی کرده و دشمنتراشی بد است. در استدلال سوم سیاست را با روانشناسی و دیپلماسی ترکیب میکند و میگوید مبارزه با تحریم نشانهٔ تحقیر «عزت» است. اما شاهکار استدلال سیاسی او این است که درخواست رفع تحریم را وابستگی و «توسل به قدرتهای خارجی» مینامد! در واقع اگر از قدرتهای خارجی بخواهیم مداخله نکنند، خودش باز نوعی مداخله است. زمانی از اتهام وابستگی خلاص میشویم که در برابر مداخلات خارجی از هر شکلی سکوت کنیم. دست آخر هم تصویری از میرحسین ارائه میدهد که گویی نیروهای خارجی هر بلایی سرمان بیاورند او تنها گفتگو با مردم را مجاز میداند پس کاری به تحریم ندارد. اگر درست گفته باشد دولت او نباید وزارت خارجه میداشت. یادداشت باورناپذیرتر دیگری نیز نویسنده دارد و در «شهروند حقمدار یا رعیت خراجگزار» استدلال میکند که ما در دورهای هستیم که دولتهای مدرن بهوجود آمدند، و احتمالاً نویسنده از این دولتهای مدرن دوست دارد، اما ویژگی این دولتها این است که اگر بودجهشان شفاف نباشد، نمایندهٔ مردم نیستند و مشروعیت ندارند. نویسنده چون هنوز به خواستهاش که «دولت مدرن» است دست نیافته پس شهروند دولت مدرن نیست و نتیجهٔ نهایی اینکه موضوع تحریم اصلاً جای بحث ندارد. در این میان تکلیف درآمد دولتهای غیرمدرن چه میشود، احتمالاً هر دولت قویتری که زودتر آن را تصاحب کند از آن او خواهد بود و البته ترجیح با دولتهای مدرن است.
بررسی ادعاهای نویسنده
در ادامه سعی میکنم ادعای فلسفی و سیاسی او را بررسی کرده و در انتها نگاهی گذرا به دیدگاههای میرحسین موسوی در این زمینه بیندازم. روایتی که آرمان امیری از روشنفکران جهان ارائه میدهد بهگونهای که از زمانی به بعد به اجماع جهانی رسیدهاند، منطبق با واقعیتهای تاریخی نیست. در هر زمینهای روشنفکران اختلاف نظر گسترده داشتهاند. اگر ژان پل سارتر از مبارزات استقلالطلبانهٔ الجزایر دفاع میکند و در این راه کشتن فرانسویان را اخلاقی میداند، آلبر کامو، همکار او در مجلهٔ کومبا با آن مخالفت میکند و حتی پس از استقلال الجزایر نیز میگوید آنها با این همه کشتار چه چیزی به دست نیاوردند، جز یک حکومت مستبد مذهبیِ خونریز؟ اگر نیچه پیش از ظهور نازیسم، نژادپرستی را به سخره میگیرد، هایدگر آیندهٔ موعود را در حکومت نازیسم میبیند. اگر ساموئل بکت تصمیم میگیرد به نهضت مقاومت بپیوندد، پیکاسو ترجیح میدهد به امور شخصی و مالاندوزی بپردازد. و برخی روشنفکران معاصر نیز به طرز عجیبی از دولت مستعجل خِمِرهای سرخ در کامبوج که به مرگ و آوارگی میلیونها تن انجامید، حمایت جانانهای کردند.
امّا آیا عصر روشنگری دستاورد سیاسی از نوع جهانوطنی یا اومانیسم داشت. گرچه باید منظور نویسنده را از این مفاهیم بدانیم که متأسفانه در هیچجا احساس نمیکند باید از مفاهیم تعریف روشنی بدهد، آشکار است که اگر بنا بود جهانوطنی هنجار جهانشمولی باشد، منابع طبیعی جهان بایستی از تملک ملتها خارج شده و مالکیت جهانی پیدا میکردند. از آن مهمتر یا مرزها و دولتها یا کلاً محو شوند یا دستکم دولتی جهانی تشکیل گردید. نه تنها چنین نشد و تلاشی در این جهت صورت نگرفت، انسان عصر روشنگری به محض آنکه قدرت و فناوری لازم را به دست آورد برای تصاحب منابع دیگران، دست به استعمارگری زد، منابع دیگران را غارت کرد، به صنعت بردهداری روی آورد، نژادپرستی را مبنای حکومت قرار داد و تا اواسط قرن بیستم زنها را شهروندان درجه دوم تلقی نمود. عصر روشنگری صرفاً تلاشی بود برای عقب راندن مذهب و بها دادن به علم و هنر.
فارغ از این مباحث تاریخی برای اینکه بخواهیم سنگ محکی برای ادعاهای فلسفی او بسازیم، یعنی «جهانوطنی» را به جای «ملیگرایی» بگذاریم، «سود تمام بشریت» را به جای «عدهای معدود» و منافع خودمان در نظر بیاوریم،(۴) کافی است این نویسنده را با همین چارچوب فکری در برابر خطابههای هیتلر قرار دهیم که میخواست برای ساختن دنیایی بهتر، مرزها را برداشته و جهان را تا جای ممکن یکدست ساخته، انسانهای ضعیف را اعم از بیماران لاعلاج، معلولان و نژادهای بهزعم او ذاتاً پست، از جمله یهودیان را از میان بردارد تا جامعهٔ بشری با قدرت و صلابت بیشتری پیشرفت کند. قاعدتاً نگرش جهانوطنی به نویسندهٔ ما اجازه نمیدهد که اعتراضی به کشورگشایی هیتلر کرده و احیاناً از مرزها و حاکمیت ملی دفاع کند، زیرا مرز و ملت بیمعنا است. به کشتن انسانهای معدود هم نمیتواند اعتراضی بکند مگر اینکه بتواند نشان دهد جهان آرمانی نازیسم «سود تمام بشریت» را در بر ندارد که بسیار دشوار است، اگر اقلیت آسیبدیده را نادیده بگیریم در کل هدف او قویترشدن جهان بود. بنابراین اگر به چارچوب فکریاش پایبند باشد باید در کنار هیتلر به پروژهٔ جهانوطنی او خدمت کند.(۵)
جزء مهم و مغفول نگرش نویسندهٔ بیزار از کارزارهای ضدتحریم، حقوق فردی است که در عصر روشنگری با تدوین منشور حقوق تقویت شد و بهتدریج برای حراست از آن مفهوم ملت و دولت مقوّم شد تا شهروندان هم از تعدی نیروهای خودسر داخلی در امان باشند و هم از تجاوزات خارجی. تا زمانی که مفهومی به عنوان ملت نباشد چیزی به نام حقوق فردی قابل تعریف نیست و همین طور هویت ملی که هویتی فرابخشی است و میتواند بر فراز تنوعات فرهنگی موجود، به ملت انسجام ببخشد. البته نویسنده به درستی استنتاج کرده است که با جهانوطنی انتزاعی او نمیتوان و نباید با تحریمها مبارزه کرد، زیرا با جهانوطنی نه از حقوق بشر میتوان دفاع کرد و نه از حقوق ملتها.
عدم انسجام فکری نویسنده زمانی آشکارتر میشود که در مباحث سیاسی مبنای خود را دولت مدرن قرار میدهد. البته دولت مدرن مفهوم روشنی در بحث او نیست زیرا دولت نازیسم و فاشیسم هم به نوعی مدرن بودند، از آنجا که از پاسخگوییِ دولت سخن میگوید، منظورش احتمالاً دولت دمکراتیک است. اما مشکل این است که وقتی قرار است سراغ جهانوطنی برویم، دولت را چگونه تشکیل دهیم تا بعداً خواستار دولت مدرن یا دمکراتیک شویم؟ آیا میشود بدون ملت، دولت یا دموکراسی داشت؟
تحریمها با هم تفاوت دارند
اما چرا نویسنده اصرار دارد مواجهه با تحریم باید باینری باشد؟ یا حوصله ندارد یا اینکه چون میداند بالاخره هر شهروندی از جهاتی ممکن است با یک نوع از تحریم موافق باشد، با یکدست کردن موضوع، میتواند مانع از مخالفت با تحریم کنونی دولت ترامپ شود. اما هر شهروند مسئولی میتواند هر کنشی را از جمله تحریم نهادهای خارجی را از جوانب گوناگونی بسنجد، اهداف آن را ارزیابی کرده و خسارات آن را ببیند و در نهایت تصمیم بگیرد که با آن موافقت کند یا مخالفت. مثلاً بسیاری از شهروندان ایرانی که خواهان حضور زنان در فدراسیون هستند محتملاً از اعمال فشار فدراسیون بینالمللی فوتبال(فیفا) برای رسیدن به این هدف استقبال میکنند، چون خارج از آن هدف مشخص، خسارت مهمی بهبار نمیآورد... اما بسیار بعید به نظر میرسد که کسی تحریمهای گستردهٔ اقتصادی و مالی دولت ترامپ پس از خروج از برجام را که با نقض قوانین بینالمللی آغاز شد(۶) و خسارات مالی و جانی جبرانناپذیری به ایران تحمیل کرد را بتوانند منطقی بدانند. این چه منطقی است که میگوید، به صرف اینکه نام اقدامی را «تحریم» بگذاریم، این نامگذاری باعث میشود، از حیث منطقی و اخلاقی هر تحریمی در یک مرتبه قرار بگیرد؟ آیا تحریم اسرائیل به واسطهٔ اشغالگری، از سوی فلسطینیانی که هیچگونه ضمانت اجرایی ندارند، با تحریمی که هشتاد درصد اقتصاد ایران را پوشش میدهد در یک مرتبه هستند؟(۷)
ایران چه پیش و چه پس از انقلاب، تحریمهای گوناگونی را تجربه کرده است. پس از انقلاب از سال ۱۳۵۸ تحریمهای ایران از سوی کشورهای قدرتمند و نهادهای بینالمللی آغاز شد. اما هیچکدام از آنها به کارزارهایی قابلتوجه برای رفع تحریم منجر شد، اما تحریمهای اخیر به ویژه در دوران کرونا حساسیتبرانگیز شده است. نویسنده نه تنها تلاش میکند تمام تحریمهای جهان را یککاسه کند حتی تمایزی میان تحریمهای کنونی و گذشته نیز قائل نیست. ویژگی اساسی تحریمهای ترامپ اثرگذاری آن بر وضعیت سلامت است و همین موضوع توان کشور را برای مقابله با کرونا به خطر انداخته و باعث تلاشهای بینالمللی علیه تحریم در این مقطع زمانی شده است.(۸) نویسنده آنقدر تلاش کرده است برای بیاعتبار کردن کارزارهای ضدتحریم به کلیگویی بپردازد که با همان منطق و چارچوب فکری میتواند در برابر مخالفان حملهٔ نظامی و بمبارانهای شیمیایی و هستهایِ ایران نیز بایستد.
چارچوب مبارزهٔ سیاسی
نویسنده برای اتخاذ موضع سیاسی برای پشتیبانی از مواضعش، به مشکلات حکمرانی در ایران اشاره دارد، عدم پاسخگویی و فقدان شفافیت در بودجه و بهطور کلی عدم مشارکت شهروندان در امور کشور. بدون تردید هر شهروندی که دغدغهٔ دموکراسی داشته باشد با موانع آن آشنا است و میپذیرد که ایران برای گذار به سوی چندسالاری یا دموکراسی، راهی طولانی را طی کرده و موانع سختی نیز همچنان پیش رو دارد. اما پرسش اساسی این است که برای پیشبرد مردمسالاری در ایران آیا بیاعتنایی به سرنوشت کشور و منافع ملی، میتواند کمکی بکند؟
میرحسین موسوی با آنکه میگفت در انتخابات ۸۸ تقلب صورت گرفته است، رییس دولت را بهعنوان دستکم رییس دستگاه دیوانسالاری کشور به رسمیت شناخت تا از دولت بخواهد که پاسخگوی عملکرد خودش بوده و به حقوق مردم رسیدگی کند.(۹) زمانی میتوان از دولت دست کشید و هرگونه همکاری با آن را تقبیح نمود و موضع قهرآمیز نسبت به آن اتخاذ نمود که دیگر تنها در انتظار اضمحلال نظام سیاسی باشیم. در اینکه میشود انتقادهای زیادی نسبت به وضع موجود به ویژه نحوه برخورد با اعتراضات آبانماه سال 98 داشت، تردیدی وجود ندارد، اما آیا این بدان معنا است که دیگر دولت دستکم به مثابهٔ دیوانسالاری هم صلاحیت در اختیار داشتن امور را ندارد، اگر چنین است تکلیف ادارهٔ امور کشور چه میشود؟ اینکه دستکم بخشی از بودجه شفاف نیست و کشور برنامههای خاصی دارد که در بودجه قید نمیگردد و اینکه بخشی از بودجه هم صرف حامیپروری میگردد که روشن نیست، فساد و اختلاس هم قابلانکار نیست، همگی ادعاهای درستی هستند، اما اگر بخواهیم از این موضوع به این نتیجه برسیم که دیگر دولت اهمیت و مشروعیتی ندارد که درآمدی دراختیارش باشد و چون حاصل رفع تحریم نهایتاً حصول درآمد بیشتر برای همین دولت است و در نتیجه اهمیتی ندارد، چیزی کم است و ما نیاز به همان حلقهٔ مفقوده در این زنجیرهٔ استدلالی داریم: حلقهٔ مفقوده «موضع قهرآمیز نسبت به دولت» و به رسمیت نشناختن دولت حتی به مثابهٔ تنها دیوانسالاری موجود برای ادارهٔ کشور و پاسخگویی به مردم.
اما اگر هدف واقعی ما پاسخگویی دولت و شفافیت در بودجه است، این مهم ماحصل فرایند دمکراتیزاسیونی است که با مبارزات پیگیر به دست میآید، این فرایند از طریق مداخله در سیاست و مشارکت در آن پیشرفت میکند. بیرون کشیدن از فضای سیاست و نظارهگربودن دستاوردی نخواهد داشت. گذار به دموکراسی فرایندی یکشبه نیست. ضمن اینکه اگر بنا بر ساختن جامعهای پویا و دمکراتیک باشد، شهروندان نیز باید فارغ از دولت مسئولیتپذیر بوده و برای تأمین منافع ملی و خدمت به جامعه کوشا باشند. جامعهای که اعضایش به دلیل عدم برخورداری از دولت آرمانی و نظام سیاسی مطلوب خود، نسبت به سرنوشت جمعی خود و رنج هموطنان بیاعتنا باشند، بیش از پیش به سمت حکومتی هژمونیکتر پیش خواهد رفت.
مواضع مهندس موسوی در قبال منافع ملی و بیگانگان
در انتها بد نیست به بررسی مواضع میرحسین در زمینهٔ منافع ملی و دخالت بیگانگان بپردازیم. بهیاد داریم که در دوران رقابتهای انتخاباتی موضع مهندس موسوی پرهیز از ماجراجویی در سیاست خارجی بود. از یک سو منظور او، شعارهای افراطی دولت بود و از سوی دیگر کاغذپارهخواندن تحریمهای بینالمللی و کتمان تأثیرات ویرانگر آنها. شاید بیش از هر متن دیگری یادداشت میرحسین موسوی در مورد صدور قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت به وضعیت کنونی نزدیکتر باشد.
یادداشتها
(۱) جنبهٔ دیگر موضوع آن است که میدانیم وبسایت کلمه تنها وبسیات باقیماندهٔ منسوب به میرحسین موسوی است که از دوران پیش از انتخابات ۸۸ باقی مانده و به نوعی هم سخنگوی وی است که پس از انتخابات شکل گرفت. ابهام در اینجا است که تصور عمومی از میرحسین موسوی شخصیت استقلالطلب است که نه تنها در بیانیههای دوران جنبش سبز بلکه در تمام عمر سیاسی خود همواره در برابر مداخلهٔ خارجی ایستادگی نموده است. بنابراین باید پرسید آیا دیگر مبارزه با مداخلهٔ خارجی موضوعی اصولی برای میرحسین و جنبش سبز نیست و هر کسی میتواند دیدگاههای موافق و مخالف خود را در این زمینه داشته باشد و همچنان همراه جنبش سبز باشد؟ یا تحولی گفتمانی در جنبش سبز رخ داده است، یا فارغ از همهٔ اینها، صرفاً کلمه مسیر خود را تغییر داده است.
(۲) در خصوص اینکه ملیگرایی چه جایگاهی دارد و ارتباطش با جهانوطنی چیست، کتاب زیر بسیار سودمند است: کریگ ج. کالهون، ملتها مهماند: فرهنگ، تاریخ و رویای جهان وطنی، ترجمهٔ محمدرضا فدایی، شیرازه کتاب ما. همچنین آنتونی گیدنز نیز در کتاب راه سوم بر این باور است که «دولت ملی و حکومت ملی اگرچه ممکن است تغییر شکل دهند اما در جهان امروز همچنان اهمیتی قاطع دارند.»
(۳) نکته جالب توجه این است که همین نویسنده پس از روی کار آمدن دولت روحانی فهرستی از مطالباتش را در یادداشتی با عنوان « توقع ما از دولت روحانی چیست؟» مطرح کرد و یکی از موارد این بود: «دیپلماسی فعال برای کاهش فشار تحریمها و تبعات سنگین آن برای مردم»
(۴) در نظر داشته باشیم، که در چارچوب فکری او گویا حقوق فردی جایگاهی ندارد و صحبتی از رنج انسانها نیست و اگر دیگران برای کاهش رنج انسانها تلاش و مبارزه کنند از نظر او باورپذیر نیست و باالتبع «ظاهراً» این کار را میکنند و گویی انگیزهٔ دیگران همواره منافع مادی است.
(۵) البته این خطر هم وجود دارد که نژاد آریایی او خالص تشخیص داده نشود و در کورهٔ آدمسوزی قربانی راه حل نهایی هیتلر شود که با توجه به اصل «سود تمام بشریت» کشتن یک انسان جای بحث ندارد.
(۶) سازمان ملل برای تحریمها ملاکهایی دارد. زمانی که تازه تحریمهای دولت ترامپ آغاز شده بود، ادریس جزایری، گزارشگر ویژهٔ سازمان ملل علاوه بر اینکه این تحریمها را «غیرقانونی» دانست، هشدار داد: « «تحریم های بینالمللی باید هدفی مشروع داشته و متناسب باشند. تحریمها نباید حقوق شهروندان عادی را نقض کنند٬ اما هیچکدام از این موارد در این مورد [تحریمها علیه ایران] مد نظر قرار نگرفته است.... این تحریمهای ناعادلانه و زیانآور دارند اقتصاد و پول ایران را نابود میکنند، میلیونها نفر را دچار فقر میکنند»، رادیو فردا، ۱ شهریور ۱۳۹۷.
(۷) نکته جالب آنکه نویسنده مدعی است تحریمهایی که گروههای فلسطینی علیه اسرائیل به منظور اجرای قوانین بینالمللی و پایان اشغالگری راه انداختهاند، به ضرر خود فلسطینیها هم هست.
(۸) سارا لی ویتسون، مدیر بخش خاورمیانه دیدهبان حقوق بشر، میگوید «مقامات دولت ترامپ ادعا میکنند که در کنار مردم ایران ایستادهاند اما پیامدهای سیاستهایشان آسیب زدن به حق سلامت ایرانیان بوده است» در گزارش دیدهبان به «بیماران مبتلا به سرطان خون، بیماری پروانهای، صرع و جراحتهای مزمن چشمی ناشی از قرار گرفتن در معرض سلاحهای شیمیایی در جریان جنگ ایران-عراق» و ناتوانی آنها در دسترسی به داروهایشان اشاره شده است. سایت بیبیسی فارسی، ۷ آبان ۱۳۹۸.
(۹) بیانیهٔ هفدهم میرحسین موسوی، ۱۱ دی ۱۳۸۸. این مضمون بعداً در بیانیههایش تکرار میشود.
(۱۰) ««قصد از تحریم ها صرف به زانو درآوردن دولت نیست. تجربه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنوشت تلخ عراق و افغانستان در زمان معاصر پیشاروی ماست ... ما باید عنصر مقاومت در مقابل تهدید و تعرض خارجی را به عنوان یک ضرورت در کنار سایر مطالبات خود بنشانیم» یادداشتی پیرامون قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل، ۱۶ تیر ۱۳۸۹.هریور ۱۳۸۹.
همه مذاکره کردند آمریکا نکرد همه ی تحریمها بدنر از گذشته برگشت
تورممان بیشتر شد گرفتاریهامان بیشتر شد
و ما هم تا بخواهیم ثابت کنیم آمریکا هیچ کاره س و باید به دیگران احترام بزاره خیلی مصیبتها ی دیگه سرمان خواهد آمد تا جایی که فقط ما ضرر میکنیم و منافع ملی ما بیشتر از بیش به خطر می افتد.