ایلام شهر فراموش شدهی من،خاک بلوطهای کهن هزاربار سوخته و دلشکسته،شهر دستان پینه بستهی پدران و صورتهای آفتاب سوختهی مادران،
ایلامم فراموشت کردهاند؟غمی نیست تو محتاج نگاه دیگران نیستی،جنگ هشت ساله روی دوشت بوده و هزار سختی به چشم دیده ای،کم زیر گرد و خاک های موسمی خاک بر سر نشده ایم،تنها داراییمان دلهای بزرگ و خاک طلایمان است،ما نسل سوخته شدیم و قدمی برنداشتیم برایت اما،شهر صبورم،فرزندانی از دامان ما تربیت خواهند شد که روزی سربلندیت را رقم خواهند زد،تا آن روز ما لالایی میگوییم و تو صبورانه شاهد قد کشیدن فرزندان ما باش ،چشم امید سبز خواهد شد،روستاهای دور افتاده و بی امکاناتت نفس راحتی خواهند کشید و دخترکانت حسرت به دل نخواهند ماند باشد که زنده باشیم و آبادیت را به چشم ببینیم
عشق من شهر زیبای من دره شهر شاید چند سالی است تو راندیده ام اما قلبم و روحم در کوچه ها و خیابانهای تو میتپد ای کاش بهار دیگر بعد از سالهای سال بیایم و تو را ببینم شهر من عشق من
سيمره
کبيرکوه
پل گاوميشان،دوره ساسانی
شهر سوخته،ماداکتو
تنگه بهرام چوبین
...
ایلامم فراموشت کردهاند؟غمی نیست تو محتاج نگاه دیگران نیستی،جنگ هشت ساله روی دوشت بوده و هزار سختی به چشم دیده ای،کم زیر گرد و خاک های موسمی خاک بر سر نشده ایم،تنها داراییمان دلهای بزرگ و خاک طلایمان است،ما نسل سوخته شدیم و قدمی برنداشتیم برایت اما،شهر صبورم،فرزندانی از دامان ما تربیت خواهند شد که روزی سربلندیت را رقم خواهند زد،تا آن روز ما لالایی میگوییم و تو صبورانه شاهد قد کشیدن فرزندان ما باش ،چشم امید سبز خواهد شد،روستاهای دور افتاده و بی امکاناتت نفس راحتی خواهند کشید و دخترکانت حسرت به دل نخواهند ماند باشد که زنده باشیم و آبادیت را به چشم ببینیم