علی وزیریان، فیلمساز، گرافیست و نقاش، با انتشار یک پست اینستاگرامی، مدیریت موسسه اوج را مورد انتقاد قرار داد.
متنِ منتشر شده در اینستاگرام علی وزیریان به شرح زیر است:
«بسم الله النور
سلام!
حال همه ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند ...
و البته هستند کسانی که شادمانی با سبب هم دارند مثل همین آقای حسنی، رئیس اوج که به سبب انتصاب مدیران فرهنگی جوان ذوقزده و خوشحال است! و ذوقزدگیاش بیش از هر چیز برای خبر ناگهانیِ نشستن آقای محمدمهدی دادمان برصندلی مسئولیت حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی است.
خبر این است: «آقای دادمان به ریاست حوزه هنری منصوب شد» و انشاءالله مبارک است.
با اجازه یا بیاجازه از انتهای نامه رئیس اوج شروع میکنم از آنجا که نوشته «برادر رو سیاه احسان محمدحسنی، کمترین سرباز جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی!»
خدا رحمت کند زندهیاد سیدحسن حسینی، شاعر را که روزی در جمع دوستان حوزه میگفت «اینکه خطاطها پای رقعه و قطعۀ خوشنویسیشان با کلمات «کمترین» یا «الاحقر» امضا میکنند واقعاً نیتشان فروتنی و تواضع نیست بلکه برعکس (اشاره به انگشت شستش میکرد و میگفت) معنی این واژهها یعنی «من منه کله گُنده»... واقعیت همین است. چرا که اگر حضرات در چنین مواقعی قصد تبریک و تهنیت و حمایت دارند با یک پیامک و یا تماس تلفنی و عرض ارادت و مودت غرض حاصل میشود، دیگر یادداشت نوشتن و رسانهای کردن آن چه دلیل و معنایی دارد؟ آیا غیر از تاکید برعبارت «من منه کله گُنده» چیز دیگری هم هست؟ البته ممکن است این قبیل پیامها در حوزۀ سیاست و بین اهل سیاست عرف و رایج باشد اما مگر حوزۀ فرهنگ وادب وادی سیاست است؟ مشکل از همینجا آغاز میشود که سیاست و نظامیگری را با فرهنگ یکی میگیرند. یکی دو سال پیش به همین آقا عرض کردم که اگر میخواهد با اهل هنر و فرهنگ مراوده داشته باشد، نیاز است ادبیاتش را اصلاح کند چراکه منطق حاکم بر ذهنش، خواسته یا ناخواسته منطق نظامیگری است نه منطق فرهنگ وهنر واهل ادب.
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو این جاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
گرچه مجموعهای مثل «اوج» پشتوانۀ مالی نظامی دارد اما اکنون شما در حوزۀ فرهنگ ورود کردهاید پس باید تابع آداب و اخلاق و معاشرت و مراوده با اهل این وادی باشید. واژههای جنگ، قرارگاه، سرباز، جبهه، افسر، همسنگر و ... مشخصاً اشارههای نظامی است نه زبان فرهنگ. دوستی میگفت برخی از این عبارات را باید همراه با مصرف داروهایی مثل «متوکلوپرامید» یا «دیمن هیدرینات» مطالعه کرد، بس که شعاری و تکراری و بیخاصیتاند.
جناب حسنی، مرحمت نموده کاری به حوزه هنری نداشته باشید؛ ما زانو زدن شما را دیدهایم! حداکثر درک شما ازمفهوم حمایت ازهنرمندان انقلاب یا به قول خودتان «علمدارانِ موسپید کرده و پیشکسوت حوزه هنری»، ارسال بستۀ فرهنگی آخرسال شامل هدیۀ تعدادی از کتابهای مانده در انبار است وچند بُن خرید شهروند و نه بیشتر.
«افسران کین جلوه در محراب و منبر میکنند، چون به خلوت میروند تولید «پایتخت» میکنند!»
سواد فرهنگی مدیران، شاخصی شفاف و روشن برای ارزیابی و اعتبار و نقش آنهاست. فعلاً کامتان را بیش از این تلخ نمیکنم و نقد شما و بررسی عملکردتان یا حوزۀ هنری و مدیرانش و البته حامیان آنها در ده سال اخیر بماند برای بعد.
شنیدهایم که روز پادشاهی، توپچی دربار را صدا کرد و با پرخاش به او گفت چرا توپ را در نکردی؟ توپچی با ترس و لرز پاسخ داد به هزار و یک دلیل؛ شاه گفت خب دلایل را بگو و توپچی گفت اولیاش اینکه باروت نداریم. شاه گفت: «همین یک دلیل کافی است، برو بمیر...!» بلانسبت حالا حکایت طور دیگری تکرار میشود یک روز باروت نداشیم و حالا سواد فرهنگی نداریم.
در جملۀ زیر که شباهت قریبی به دیالوگهای فیلمفارسی از زبان یک مدیر فرهنگی دارد قدری تامل کنید، یک دنیا معنی دارد : «سرت را بالا بگیر جوانمرد» !!!!
وای بر ما و این روزگار و برخی مدیران فرهنگی.
راستی تا یادم نرفته
از نو مینویسم
حال همه ما خوب است
اما تو باور نکن»