چند روز قبل مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از همسرش به اتهام سرقت وسایل با ارزش خانه و سوءقصد به جانش شکایت کرد و گفت در کار خرید و فروش بورس هستم و وضع مالی خوبی دارم. اما مدتی است که همسرم سر ناسازگاری گذاشته و درنهایت هم با نقشهای که قرار بود منجر به قتل من شود، تمام وسایل با ارزش خانه و طلا و جواهرات را سرقت کرد.
کمای ۱۰ روزه
او ادامه داد: مدتی بود که همسرم مدام میگفت مرا طلاق بده، اما من او را دوست داشتم و راضی به جدایی نبودم تا اینکه یک شب همسرم شام مفصلی آماده و حتی کیک هم درست کرد و گفت میخواهد به خاطر رفتارهای بدی که در این مدت داشته از من عذرخواهی کند و او را ببخشم.
مرد جوان گفت: بعد از خوردن غذا حالم بد شد و همسرم با دیدن حال جسمی من شروع به سر و صدا کرد. تنها چیزی که به خاطر دارم چهرههای هراسان همسرم و همسایهها بود و بعد از آن بیهوش شدم. ۱۰ روز بعد که به هوش آمدم، روی تخت بیمارستان بودم و از همسرم خبری نبود. پرستار میگفت اولین و آخرین باری که مهناز را دیده بودند همان روزی بود که به بیمارستان منتقل شده بودم و بعد از آن همسرم هرگز برای دیدنم نیامده بود. نگران شدم با خودم فکر میکردم برای او هم اتفاقی رخ داده باشد. اما زمانی که به خانه آمدم راز ناپدید شدن همسرم برملا شد. مهناز وسایل با ارزش داخل خانه را به همراه دلارها و طلا و جواهرات به سرقت برده بود. ابتدا فکر کردم دزد به خانه زده، اما در ورودی سالم بود و از لباسهای همسرم هم خبری نبود. این در حالی بود که پزشک معالجم علت مسمومیت و ۱۰ روز جدال با مرگم را غذای مسموم اعلام کرد، غذایی که مهناز به بهانه عذرخواهی به من خورانده بود.
آرزوهای برباد رفته
با شکایت مرد جوان، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای ویژه سرقت برای دستگیری مهناز آغاز شد. بدین ترتیب کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شده و در بررسیهای صورت گرفته زن جوان بازداشت شد.
مهناز که همه مدارک را علیه خود میدید اعتراف کرد: قبل از اینکه سروش وارد زندگیام شود عاشق پسری به نام ایمان شدم که همسایهمان بود، اما چون وضع مالی خوبی نداشت خانوادهام با ازدواج ما مخالفت کردند. من هرگز نتوانستم آن عشق را فراموش کنم و همیشه به ایمان فکر میکردم. او ادامه داد: چند سال بعد در یک میهمانی با سروش آشنا شدم و ازدواج کردم. زندگی خوبی داشتیم، اما چند وقت پیش ایمان را خیلی اتفاقی در خیابان دیدم. معتاد شده بود و حال و روز خوبی نداشت.
نقشهای برای جدایی
زن جوان گفت: ایمان از همسرش جدا شده بود به من گفت که اگر با من ازدواج کند میتواند شیشه را ترک کند و به زندگیاش برگردد.
مهناز ادامه داد: ایمان عشق قدیمیام بود و دلم میخواست که او را نجات دهم و با او زندگی کنم. برای همین تصمیم گرفتم از سروش جدا شوم. اما سروش طلاق نمیداد، کلافه و ناراحت بودم و ماجرا را برای یکی از دوستانم که در باشگاه ورزشی با او آشنا شده بودم تعریف کردم. او هم پیشنهاد داد همسرم را به قتل برسانم و به این روش او را از سر راه بردارم.
متهم جوان ادامه داد: شب حادثه طبق نقشهای که کشیده بودم داخل غذا و کیک آفت گیاهی ریختم تا با آن همسرم را به قتل برسانم. وقتی حال سروش بد شد شروع به داد و فریاد کرده و با کمک همسایهها او را به بیمارستان رساندم و بعد از آن به خانه آمدم و وسایل با ارزش را سرقت کردم. وقتی به سراغ ایمان رفتم و ماجرا را برای او گفتم، او مرا ترک کرد و گفت وقتی توانستی چنین کار وحشتناکی با همسرت بکنی حتماً یک روز هم مرا میکشی بعد هم مرا ترک کرد. با اعتراف زن جوان به دستور بازپرس پرونده، او در اختیار کارآگاهان پلیس قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
مسلما مغزی نداره که بتونه تصمیم درست بگیره.
تصمیم درست و صحیح گرفتن مال آدم پاک و سالمه.
و راهت میتونند زندگی کنند
معلوم نیس زندگیشون تاچه مرحله ای پیش رفته که برارسیدن به آرامش خیالی این کاراحمقانه روکرده وخوشبختیشوکناریه آدم معتاد.........
اگه.آدمایحسابیهستبیادجلواشناشونکنم
ولی این مرد اگه راست میگه وزنش رو دوست داشته و به زنش عشقشو نشون میداد مطمئن باشید همچین اتفاقی نمی افتاد
یک طرفه به قاضی نرید یا زنه خل وچل بوده یا مرده براش کم گذاشته وبهش اهمیت نداده
زندگی که فقط خوردن و خوابیدن نیس
بعضیا برای اینکه فکر میکنن طلاق عیبه زنشونو طلاق نمیدن
می گفتن پر خدمتی کم عزتی میاره. همین زن 6 ماه. دیگه خوشبخت میشه ظالم همیشه سالم. بعضی هم هستن یک عمر. مقاومت که زندگی شان در ظاهر نباشه. ابرویشان نریزه.همه جوره مقاومت در حد مرگ تا.از صراط مستقیم دور نشن. دنیایشان هیچ اخرتشان مهمه اگر اقایون از اول دنبال دوتا زن نبودن بغضی ها. زنهای امروزی به دنبال تلافی نبودن پس خیانت ریشه در. بعضی مردها داشت دیگه. بعضی زنهای امروزی. حتی. به زندگی خواهرشان رحم نمی کنن. ودنبال انتقام خیانت مر دها هستن دیگه. اتش که گرفت خشک وتر نمی کنه. البته اینها دست شیطان را از پشت بستن در مسابقه با شیطان این. زنها برنده. دنیایی وبازنده اخروی.هستن خوشا به حال ان بنده ای که. در سخت ترین شرایط زندگی در صراط مستقیم باشه وبرای حفظ زندگی خودش. به جنگه و عاشقانه. بدون خیانت زندگی وخدارا در همه. لحظه های زندگی ناظر بدونه
خدا به همه جوانهای مجرد شریک. متدین. با صداقت با نماز. وباخدا وصبور. وباحیا ودلسوز ومتین. عنایت بفرماید وخوشبخت شن. ودر صراط مستقیم به زندگی ادامه دهن. ارزوی قلبی ما خوشبختی جوانها. ومردم. ایران هست الهی امین
از این تجربه ها زیاد هست بنوع و مشکل های مشابه یا متفاوت منم همسرم بجهت عشق گذشته منو دخترم ترک کرد ولی سرشان بسنگ خورده با همون سادگی فکر میکنند باند فرودگاه برند بیان
خدا آخر عاقبت ختم بخیر کند انشالله
خبر كم اوردي يا مخاطبينت كم شدند.
حالم از اين أفسانه ساختگي به هم خورد.
جایی بره باکسی حرف بزنه
فقط نظرم
انشاالله اشتباه کنم