دو سال قبل مأموران پلیس حین گشتزنی در یکی از روستاهای اطراف شهرستان پردیس به یک وانت مشکوک شدند. راننده وانت که به طرز مشکوکی در حال تقلا بود، وقتی مأموران پلیس را دید فرار کرد.
مأموران با شلیک تیر هوایی و فرمان ایست تلاش کردند این مرد را متوقف کنند اما موفق نشدند. آنها وقتی محل حادثه را جستوجو کردند، متوجه شدند جسم نیمهجان مردی در آنجا رها شده است. مرد نیمهجان بلافاصله به بیمارستان منتقل شد و ساعاتی بعد جانش را از دست داد. یک روز بعد دختر جوانی به مأموران خبر داد پدرش گم شده است. او گفت: پدرم در باغی کار میکرد. روز حادثه سلیم، یکی از دوستانش به خانه ما آمد و سراغ پدرم را گرفت. من گفتم پدرم در باغ است و او هم رفت اما بعد از آن نه خبری از پدرم شد و نه دیگر دوستش سراغ پدرم آمد.
با توجه به محل زندگی دختر جوان و مشخصاتی که او از پدرش داد، مأموران متوجه شدند احتمالا جسدی که روز قبل توسط گشت پلیس پیدا شده، متعلق به پدر دختر است. وقتی دختر جوان برای شناسایی جسد رفت، تأیید کرد جنازه متعلق به پدرش است. او مشخصات بیشتری از سلیم به مأموران داد و گفت: سلیم و پدرم مدت زمان بود که با هم دوست بودند. سلیم به خانه ما رفتوآمد داشت. تا جایی که من میدانم، آنها مشکل خاصی با هم نداشتند. البته سلیم به پدرم مبلغی پول داده و مدتی بود که به پدرم گفته بود پول را لازم دارد و از او خواسته بود بدهیاش را بپردازد. روز حادثه هم وقتی سلیم سراغ پدرم آمد، من اصلا در چهره او عصبانیت ندیدم. اگر متوجه نکته مشکوکی میشدم، هیچ وقت به او نمیگفتم پدرم کجاست.
همه شواهد بهدستآمده نشان میداد عامل قتل سلیم است. چراکه هم مشخصاتی که دختر جوان از سلیم داد، با فردی که مأموران سعی کرده بودند او را دستگیر کنند، مطابقت داشت و هم آثار برجامانده در محل قتل بر فرضیه قاتلبودن سلیم صحه میگذاشت. درنهایت سلیم بعد از چند روز تحقیقات پلیسی و در حالی که در محلی مخفی شده بود، بازداشت شد.
متهم در اعترافاتش به مأموران گفت قتل عمد نبوده و او قصد کمک داشت. متهم گفت: من ۹ میلیون تومان به عباس (مقتول) قرض داده بودم و روز حادثه برای پسگرفتن آن به خانهاش رفتم. دخترش گفت او در باغ است و من هم به سمت باغ رفتم. باران زیادی باریده بود و زمین بهشدت لغزنده بود و ماشین من هم ترمز درستی نداشت. در راه باغ متوجه شدم مقتول در حال بازگشت است. سعی کردم ترمز کنم و پیاده شوم تا با او صحبت کنم که ماشین لیز خورد و به عباس برخورد کرد. در آن برخورد اتفاق خاصی نیفتاد. من هر طور شده بود ماشین را متوقف کردم و پیاده شدم. وقتی به سمت عباس رفتم او به شدت عصبانی بود. با یک میله آهنی به من حمله کرد و دو ضربه به من زد. توضیح دادم عمدی نزدهام اما عباس عصبانی بود و به من حمله میکرد. من هم برای اینکه او را متوقف کنم، یک ضربه به او زدم که روی زمین افتاد. ضربه به پشت سرش برخورد کرد. من داشتم سعی میکردم او را بلند کنم و به درمانگاه ببرم که همان زمان مأموران آمدند و من از ترس فرار کردم. من خیلی ترسیده بودم و میدانستم اگر گیر بیفتم، مشکلات زیادی برایم درست میشود و به دردسر میافتم.
بعد از گفتههای متهم، خودروی او توسط کارشناسان بررسی شد و مشکل در سیستم ترمز ماشین مرد جوان مورد تأیید قرار گرفت اما مطابق نظر پزشکی قانونی ضربه کشنده با میله آهنی به سر مقتول زده شده بود و تصادف نقشی در قتل نداشت.
به این ترتیب پرونده تکمیل و با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهم روز گذشته در مقابل قضات ایستاد. در ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و با توجه به اینکه اولیای دم در مرحله دادسرا دو بار درخواست قصاص متهم را مطرح کرده بودند و این بار در جلسه دادگاه حضور نداشتند، با تشخیص دادگاه رسیدگی ادامه پیدا کرد و متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم. چون این قتل به عمد نبود و من در دفاع از خودم این کار را کردم. من دستفروشم و ۹ میلیون تومان به عباس قرض داده بودم. عباس مرد پاکدستی بود و هر وقت پول قرض میگرفت، پس میداد. من نگرانی بابت این مسئله نداشتم. روز حادثه هم برای اینکه درباره پسگرفتن پول با او صحبت کنم، سراغش رفتم. ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم اما وقتی من با ماشین به عباس برخورد کردم، او فکر کرد که من قصد دارم او را زیر بگیرم و عصبانی شد. به همین دلیل به من حمله کرد. من نمیدانم چرا عباس چنین فکری کرد. شاید چون خیلی دردش آمده بود، آنطور عصبی واکنش نشان داد. وقتی پیاده شدم، چند بار گفتم با قصد به او نزدم و ماشین در باران لیز خورد ولی او توجه نکرد.
متهم درباره اینکه اگر به عمد کاری نکرده چرا متواری شده بود، گفت: وقتی مأموران سراغم آمدند خیلی ترسیدم. آنها خودشان دیدند که من داشتم تلاش میکردم عباس را داخل وانت بگذارم. این کارم برای این بود که به عباس کمک کنم و او را به بیمارستان ببرم اما وقتی مأموران به من نزدیک شدند و آژیر کشیدند، خیلی ترسیدم و از ترس فرار کردم. وقتی آنها تیر هوایی زدند بیشتر ترسیدم. اما حالا میبینم که اشتباه بزرگی کردم. اگر همان موقع از مأموران کمک میگرفتم و به آنها میگفتم دقیقا چه اتفاقی افتاده است، شاید حالا متهم به قتل عمد نبودم.
متهم ادامه داد: میتوانید از خانواده مقتول هم بپرسید. ما هیچ دشمنیای با هم نداشتیم. چون در این شهر غریب بودیم، اتفاقا خیلی همدیگر را میدیدیم و از هم مراقبت میکردیم و اگر هر کدام کمکی لازم داشتیم، دیگری پیشقدم میشد.
بعد از گفتههای متهم، وکیلمدافع او در جایگاه قرار گرفت. او خواستار برائت موکلش از قتل عمدی شد و گفت: همانطور که مدارک موجود در پرونده نشان میدهد مقتول ابتدا به موکل من حمله کرده و موکل در مقام دفاع از خودش دست به میله آهنی برده و قصد رساندن مقتول به بیمارستان را هم داشته که متأسفانه اشتباه کرده و با دیدن مأموران فرار کرده است. من درخواست دارم با توجه به اسناد موجود در پرونده، موکلم از قتل عمد تبرئه شود.
بعد از گفتههای متهم و وکیلمدافع او، قضات شعبه ۱۰ برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.