اگرچه وزیر خارجه ترکیه در تماس با همتای ایرانی خود اعلام کرد که اردوغان از حساسیت شعری که در مراسم روز رژه در باکو خواند ناآگاه بود، اما این موضوع همچنان در رسانه ها بازتاب دارد و اهداف رئیس جمهوری ترکیه از بیان این شعر زیر ذره بین قرار دارد. این اتفاق در حالی رخ می دهد که پس از پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا منطقه آرایش جدیدی به خود می گیرد، عادی سازی روابط بین کشورهای عربی با اسرائیل گرفته تا آشتی عربستان و قطر. با این تغییرات پرسش مهمی که مطرح بوده این است که تحولات بر روابط کشورهای دیگر نیز تأثیر خواهد گذاشت و روابط آنکارا، دوحه و تهران را نیز دستخوش تحول خواهد کرد؟ آیا ترکیه ای که در مسائلی چون، حضور در قره باغ، شرق مدیترانه، لیبی، ناتو، یونان، قبرس، موضوع اس ۴۰۰با غرب درگیر بوده به دنبال تنش با ایران است؟ در این باره با مهدی مطهرنیا استاد دانشگاه و کارشناس روابط بین الملل گفتگو کرده ایم که در ادامه مشروح آن را می خوانید:
واکنش ها به شعرخوانی اردوغان در باکو در حالی همچنان ادامه دارد که چاوش اوغلو وزیر خارجه این کشور در تماس با ظریف وزیر خارجه ایران می گوید که اردوغان نسبت به حساسیت شعر بی اطلاع بوده است. آیا اساسا چنین ادعایی را می توان باور کرد؟ آیا سیاستمدار زیرکی چون اردوغان می تواند بدون غرض این شعر را خوانده باشد؟
ادعای چاوش اوغلو با آنچه که از اردوغان می شنویم انطباق ندارد؛ در وهله نخست شخصی مانند اردوغان با سابقه چندین دهه فعالیت سیاسی و تلاش برای استفاده از اشعار گوناگون در سخنرانی ها و مصاحبه های مختلف، نمی تواند شعری را درباره ارس اشتباه به کار برده باشد. اگر اشتباه هم به کار برده باشد عذر بدتر از گناه است؛ یعنی اینگونه استنباط می شود که رئیس جمهوری ترکیه با به کار بردن شعری بر مبنای ناآگاهی موجبات ایجاد موجی عظیم در کشورهای منطقه را فراهم می آورد که در پی آن احساسات ناسیونالیستی و قومی نیز تشدید می شود و هزینه های بالایی را بر سلامت روان و بهداشت سیاسی کشورهای منطقه وارد می کند و سپس اعلام می شود که او از محتوای این شعر آگاهی نداشته است! اگر نسبت به این مساله حساس آگاه نبوده اساسا نباید سخنرانی بکند و نه به عنوان رئیس جمهوری ترکیه مدعی ادراک شعر آن هم در مسائل سیاسی و قومی شود. آن هم در روزی تاریخی با رژه نیروهای مسلح جمهوری آذربایجان و در حضور رئیس جمهوری این کشور. ادعای عدم آگاهی اردوغان حداقل از دید ناظران و تحلیلگران یک طنز سیاسی در تاریخ محسوب می شود و بنده نیز به عنوان یک تحلیلگر نمی توانم آن را پذیرا باشم.
تا اینجا بحث بر سر شعر بود؛ اما اگر آن را بر اساس ادبیات تحلیل کنیم، رفتارها و کنش های اردوغان، حزب مطلوب او و از همه مهمتر شخص او نمایانگر احیای امپراطوری عثمانی و جهت گیری او در راستای معرفی خود به عنوان یکی از پدیده های جدید ترکیه نوین در عصر حاضر است. او را همچنین می توان انعکاس بخش پادشاهان عثمانی به ویژه ۱۰ خلیفه بزرگ آن یعنی عثمان اول تا شاه سلیمان قانونی دانست. از همین رو اردوغان تلاش دارد تا خود را به عنوان یکی از پژواک های سطان سلیمان قانونی معرفی کند.
در جریان بهار عربی نیز ردپای بزرگنمایی، خود بزرگ بینی و بزرگ اندیشی اردوغانی وجود دارد؛ او پس از کودتای ترکیه نیز از آن بهره برد و تمام مخالفین خود را در جهت ایجاد یک شخصیت برتر هدایت و رهبری کرد و از آن چالش به عنوان یک فرصت برای بهره مندی بیشتر توجه نمود. این در حالی است که در دنیای امروز چنین معنایی پذیرفته نیست، نه قدرت های منطقه ای و نه قدرت های فرامنطقه ای چنین چیزی را پذیرا نیستند. وقتی که ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه سه سال پیش در آغاز اجلاس سه جانبه روسای جمهوری ایران، روسیه و ترکیه در سوچی، صندلی اردوغان را کشید، این مساله نشان داد که قدرت های فرامنطقه ای و منطقه ای پذیرای چنین رویکردی از اردوغان نیستند؛ نه از اردوغان و نه دیگر رهبران جهان. دنیای دموکراتیک امروز به گونه ای است که در آن اقوام مختلف علاوه بر اینکه باورهای ناسیونالیستی خود را حفظ می کنند، پیوستگی ها و وابستگی های قومی را نیز گرامی می دارند. اما امروزه در پرتو گسترش فناوری های ارتباطی و ارتباطات و همچنین آزادی نقل و انتقال اطلاعات در جهان نوعی هم پوشانی آگاهی پدید آمده است. در همان حالتی که عرق ملی را باور دارند به یک نوع دانایی فراملی نیز دست یافته اند و می دانند که این گونه از جهت گیری ها از سوی رهبران گوناگون دنیا بیش از اینکه متوجه نژادها، اقوام و فرقه ها باشد، متوجه منافع هیأت حاکمه کشورها برای گسترش قدرت خود در جهت کسب ثروت بیشتر در الیگارشی های حکومتی خود هستند.
بنابراین این خودبزرگ بینی در عمل و جهت گیری ها رفتاری و کنشی اردوغان در ترکیه به نمایش گذاشته شده است. ملت ترکیه، نخبگان خارج از حاکمیت، هم حزبی های قدیمی اردوغان به خوبی به این نکته آگاه شده اند که او بیش از آنکه به معانی دقیق این مفاهیم بیندیشد، آن را در راستای افزایش سطح قدرت خود در ترکیه و نمایش قدرتش در سطح بین المللی به کار می گیرد تا زمینه های مطرح شدن خود را در این چارچوب فراهم کند. اردوغان زیرک، باهوش و سیاستمداری با برنامه در قرن حاضر ترکیه محسوب می شود اما به واسطه اخلاق و جهت گیری های روحی به شخصیت خود ضربه می زند. با توجه به شرایط موجود و در نتیجه شعرخوانی او نزدیک ترین افراد به ساختار قدرت در ترکیه باید او را فردی ناآگاه حتی نسبت به یک شعر بدانند. البته ممکن است فردی نسبت به محتوای شعری اطلاعات کافی نداشته باشد، اما به طور طبیعی مشاورانی وجود دارند که متن های سخنرانی را تهیه می کنند. در مراسم مهم مشاوران متن های سخنرانی رئیس جمهور را با بررسی انتخاب می کنند. از همین رو اردوغان باید بگوید که چه عوامل نفوذی در کنار او هستند که نسبت به چنین مسائل مهمی توجه ندارند. امروز اگرچه ایران ادعایی ندارد اما قرار باشد که بر تاریخ استدلال کند چندین گام از ترکیه جلوتر است.
تحریک ایران از سوی اردوغان در حالی رخ می دهد که در منطقه شاهد تحولاتی هستیم، گام هایی در راستای آشتی عربستان با قطر برداشته شده و پیش بینی می شود که ترکیه نیز در آینده ای نزدیک به تنش ها با عربستان خاتمه دهد. فکر می کنید با این وجود سرنوشت ائتلاف سه گانه ایران، ترکیه و قطر به کجا خواهد رسید؟
ائتلاف با ایران به واسه جهت گیری ایدئولوژیک تهران همواره لغزان است. ایران در حوزه سیاست خارجی خود یک چالش گر در نظم منطقه ای و یک خدشه وارد ساز به نظام حاکم بین الملل بوده است. یک تجدیدنظرطلب پس از انقلاب اسلامی بروز کرده است. مسائلی چون صدور انقلاب و امواج انقلابی انقلاب اسلامی که تمام نظامات موجود بر نظم جهانی و نظم منطقه ای را زیر پرسش می برد از یک سو و نوع برخورد واقع گرایانه و پراگماتیستی کشورهای منطقه و فرامنطقه در نظام بین الملل با جهت گیری های ایدئولوژیک ایران در حوزه سیاست خارجی همواره تا مرزهای بهبود روابط پیش می رود اما هیچگاه به یک اتحاد عملیاتی نمی انجامد. به این دلیل که ایران جهت گیری ایدئولوژیک دارد و کشورهای دیگر جهت گیری واقع گرایانه یا پراگماتیستی را دارند که طی آن نه دوست دائم، نه دشمن و نه حتی منافع دائم دارند. ایران هنگامی به بسیاری از قواعد و ضوابط حاکم بر نظم منطقه ای و نظام بین الملل تن در می دهد که راهی جز آن نداشته باشد. بدین معنا که یک اجبار معنادار و تعریف شده در ارتباط با تهران بعد از انقلاب اسلامی باید وجود داشته باشد تا با یک کشور قرابت خود را بیشتر کند. در چنین وضعیتی است که ایران یک جهت گیری واقع گرایانه ای را در پیش می گیرد؛ چرا که اصل اساسی و پارادایمی که معمار انقلاب اسلامی بنیان گذاشت این معنا را در کنار پارادایم نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی به عنوان یک اصل تجدیدنظرطلبانه در نظم منطقه ای و نظام بین الملل وارد کرد که والاترین مصحلت نظام به شمار می رود. بنابراین ایران زمانی در عرصه منطقه ای و بین المللی به یک کشور نزدیک می شود و یا پیوندهای خود را با آن قوی می کند که از منظر ایدئولوژیک و اهداف ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی همگون باشد. از سوی دیگر زمانی با یک کشور رویه مدارا را در پیش می گیرد و در فقدان پیوندهای ایدئولوژیک نزدیکی و اتحاد پیدا می کند که اجبار ناشی از قدرت های فرامنطقه ای وجود داشته باشد.
هم اکنون نمونه بارز آن را در نزدیکی ایران با کشورها و قدرت های بزرگ شرقی مانند چین و روسیه می بینیم.چین و روسیه از منظر ایدئولوژیک درست در نقطه مقابل ایران قرار داشتند و بر مبنای اتمسفر گفتمانی بر رفتارها و کنش های آنها در عرصه سیاسی، ما ایدئولوژی ضد دینی را در پرونده آنها داریم اما بر اساس جبر زمانه و مصالح نظام ایران و در برابر فشار کشورهای غربی، منازعه و تضادی که با آنها دارد، تهران به صورت واقع گرایانه ایدئولوژی را در این مورد کنار گذاشته و بالاترین میزان همگرایی با این کشورها را نیز تجربه می کند. بنابراین باید اینطور نتیجه گرفت که ایران در عرصه سیاست خارجی خود دارای بافت موقعیتی پارادوکسیکال است که از یک سو در پی حفظ جهت گیری ایدئولوژیک خود بوده و از سوی دیگر با توجه به رویکرد ضدامپریالیستی که از منظر ادبیات سیاسی تعریف کرده است به خاطر حفظ مصلحت نظام جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی خود ایدئولوژی را از متن به حاشیه می برد که مساله ترکیه نیز از این بحث خارج نیست و لذا انتظار می رود با توجه به حل و فصل مسائل قطر و عربستان، ترکیه به صورت مقطعی مسائل ایران را از متن به حاشیه ببرد. همانگونه که هم اکنون توسط دستگیری یکی از عناصری که در ترکیه انجام شده در حال بیان پرونده تهران در آنکارا است.
برخی معتقدند که سیاست ایران در مناقشه قره باغ انفعالانه بوده و ترکیه از این فرصت استفاده کرده است. به نظر شما آنکارا می تواند با توجه به نفوذ در جمهوری آذربایجان اهداف تجزیه طلبانه را در ایران دنبال کند؟
باید توجه داشت که هم اکنون تهران در بافت موقعیتی تحریم های آمریکا در نتیجه کارزار فشار حداکثری است. از طرفی فشارهای میدانی اسرائیل نیز در آزمون بسیار بالایی قرار دارد. ایران حتی از سال ۲۰۱۵ و در اواخر دوران اوباما وارد جنگ هیبت و حیثیت با ایالات متحده آمریکا شد. واشنگتن در آن زمان و حین معاونت بایدن دکترین محدود کردن همکاری های بین المللی با ایران و همچنین محاصره منطقه ای تهران را آغاز کرد و در همین راستا این اوباما بود که بحث ناتوی عربی را مطرح ساخت و کاربرد بمب اتمی محدود شده علیه تهران و پیونگ یانگ را در دکترین نظامی آمریکا را در سال ۱۳۹۰ مطرح کرد. سپس با روی کار آمدن ترامپ این رویه شدت پیدا کرد به طوری که خروج آمریکا از برجام زمینه جنگ هیبت و حیثیت را به گونه ای فراهم آورد که ماندگاری ایران در برجام نشان دهنده نوعی استراتژی مدارا بود. در ادامه شاهد ترور نخبگان نظامی و علمی ایران و سپس برخوردهای اسرائیل در سوریه و عراق بودیم. عملیات های تشکیک برانگیزی در داخل صورت گرفت که می توان انگشت اشاره را به سمت اسرائیل نشانه گرفت. چنین مسائلی جلوی چشم تحلیلگران شبکه های امنیتی و نظامی قرار دارد، از همین رو وقتی ضربه ها وارد می شوند و عکس العمل مناسبی نشان داده نمی شود، برداشت ها در منطقه هم به سمت سو استفاده از این وضعیت برای فشار آوردن به ایران منتهی می شود و این مساله در آنچه که اردوغان انجام می دهد بی تأثیر نیست.
برخی از تحلیلگران معتقدند پشت شعرخوانی اردوغان به علاوه اهداف تجزیه طلبانه آن یک نوع تفرقه افکنی میان اقوام وجود دارد. یعنی اسرائیل تلاش دارد با توجه به میزان حساسیت ها در این زمینه به دنبال درگیری قومی بین ایران و ترکیه است. نظر شما چیست؟
تحرکات اسرائیل علاوه بر نزدیکی مرزهای ایران به داخل نیز کشیده شده است. با جمهوری آذربایجان نیز همکاری های معنادار و تعریف شده ای دارد. اردوغان زمانی در نشست داووس موضع تندی علیه شیمون پرز رئیس جمهور اسرائیل گرفت که با استقبال سیاسیون ایران مواجه شد در همان موقع عنوان کردم که همان قدر اردوغان در این نشست اقتصادی علیه رئیس جمهور اسرائیل موضع می گیرد و شجاعانه صحبت می کند به همان میزان در راستای منافع ملی ترکیه مذاکراتی را به منظور گسترش روابط آنکارا با تل آویو انجام می دهد. هم اکنون نیز چنین فرایندی در سالهای گذشته تقویت شده و ادامه دارد و آن برداشت های تقلیل گرایانه و آرزومندانه در باب ترکیه همواره برای ایران مطرح بوده است. این نه تنها برای ترکیه بلکه در با ارتباط با نیروهای جهادی علیه تهران نیز مطرح است. زمانی حمایت ها از خالد مشعل هزینه هایی برای ایران داشت و او در برهه ای اردوغان را پرچمدار جهان اسلام و جنبش های عربی نامید. بنابراین باید گفت که ما شاهد رقابت ها حتی در این عرصه میان ایران و ترکیه بوده ایم. گاهی این روابط نزدیک می شود و بالطبع به خاطر همین نزدیکی مبتنی بر تعریف رئالیستی و پراگماتیستی از سیاست خارجی ترکیه در قبال ایران، زمانی که ایران به عنوان یک برگ امتیازگیری برای ترکیه مورد توجه باشد آنها از این فرصت استفاده خواهند کرد. بنابراین نزدیک شدن و دور شدن ترکیه از ایران تابعی از منافعی این کشور است و نمی توان به دولت ترکیه خرده گرفت.
با این اوصاف بازگشت احتمالی برجام و پررنگ شدن نقش منطقه ای ایران در آینده علاوه بر تهدید برای کشورهای عربی ترکیه را نیز متوجه خطر خواهد کرد؟
بازگشت آمریکا به برجام و حل مسائل تهران و واشنگتن در منطقه به ضرر قدرت های منطقه ای و در فرامنطقه ای به ضرر کشورهای رقیب آمریکا در نظام بین الملل است. هر گاه که ایران و آمریکا به دنبال حل و فصل مشکلات خود بوده اند کشورهای منطقه ای رقبای ایران در منطقه و رقبای آمریکا در دنیا تلاش کردند مانع پیشرفت در این امر شوند و درصدد حفظ وضع موجود باشند. به گونه ای که در ایران وضعیت دولت تضعیف شده در منطقه و نظام بین الملل وجود داشته باشد و در آمریکا نیز یک دولت ضدایرانی بر راس امور باشد. در مقاطع گوناگون تاریخی نیز این وضعیت مشابه تا حدود زیادی تجربه شده است. از زمان شکل گیری انقلاب ۵۷ و تحولاتی مانند تسخیر لانه جاسوسی که توسط دانشجویان پیرو خط امام انجام شد، تردیدهای زیادی را از منظر تحلیلی در ارتباط با تحرک کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای برای تخریب این روابط و یا حداقل حل و فصل مسائل میان تهران و واشنگتن همواره به نمایش گذاشته شده است. بنابراین جدا از رویکرد ایدئولوژیک سیاست خارجی ایران که برخاسته از ادبیات دینی موجود در انقلاب اسلامی و بازتفسیر آن در ذهنیت با امپریالیسم جهانی در ادبیات چپ است، مساله دیگری که تشدید کننده و شدت بخش این اصطکاک بوده، همواره حرکت قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در ایجاد این شکاف میان تهران و واشنگتن بوده است.
آنچه که همواره به عنوان رایزنی ها و میانجی گری ها مطرح بوده در حد تعارف و بهره برداری دیپلماتیک از آن در مقاطع گوناگون زمان است. واقعیت مسجل این است که اگر تهران و واشنگتن مسائل خود را حل کنند چسبندگی آنها در نظم منطقه ای و نظام بین الملل بسیار بالا خواهد بود؛ ژنوم ژئواستراتژیک و کد ژئوپولتیک ایران قدرتمندانه می تواند تمام محاسبات کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای را با حل و فصل مسائل ایران و آمریکا بر هم بریزد. اگر این معنا را قبول داشته باشیم باید بپذیریم که بهبود روابط بین ایران و آمریکا برای کشورهای منطقه در برابر ایران و برای کشورهای فرامنطقه در نظام بین الملل در برابر آمریکا دارای موضوعیتی است که می تواند تا حدود زیادی ایجادکننده نوعی نگرانی از سوی این کشورها باشد.