از زمانی که حزب دموکرات پیروز انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شده سخن گفتن درباره احتمال مذاکره ایران و آمریکا نیز به صحنه سیاسی کشور بیشتر شده است. اصلاحطلبان تصور میکنند با تکیه بر گفتمان مذاکره و دادن وعدههای سیاسی و اقتصادی میتوانند نارضایتی عمومی را کاهش دهند و در انتخابات ریاستجمهوری سال آینده برنده شوند. اصولگرایان اما در قطب مخالف قرار گرفته و آمادگی خود را برای نبرد سیاسی با جریان اصلاحات اعلام کردهاند. تندروهای داخلی نگرانند سازش دولت اصلاحات با سیاسیون جدید آمریکایی به نفع اصلاحطلبان تمام شود، از همین رو تلاش میکنند دستاوردهای اقتصادی سالهای پیش دولت کنونی را نیز نادیده بگیرند و کج کارکردی اصلاحطلبان در حوزه سیاستگذاری را مسبب اصلی گرفتاریهای امروز اقتصادی کشور معرفی کنند. هرچند هر دو جریان میدانند عبور از تلاطمهای اقتصادی از مسیر مذاکره میگذرد، اما به نظر میرسد اقتصاد و معیشت مردم قربانی بازی سیاسی و جنگ قدرت بین سیاسیون شده است.
به نظر میرسد از زمانی که شکست ترامپ در عرصه رقابتهای انتخاباتی اعلام شد اقتصاد ایران در برزخ تازهای افتاده است؛ برطرف کردن تحریم یا تداوم تحریمها. تقریبا تمام جریانهای سیاسی داخلی میدانند فشار تحریمها طی چند سال گذشته اقتصاد ایران را تضعیف کرده و بیاعتمادی عمومی نسبت به دولت و سایر نهادهای قدرت را به درجات بسیار پایین تنزل داده است. در چند سالی که از عمر تحریمها میگذرد نهتنها نشانهای از بهبود در وضعیت اقتصادی و معیشتی خانوارها دیده نشده بلکه شاخصهای پیشنگر اقتصادی نیز بهبود در وضعیت کلان اقتصادی را پیشبینی نمیکنند. در صحنه سیاستگذاری نیز شاهد ملامتها و انتقادات گستردهای بودیم که علیه دولت و تیم اقتصادیاش روا داشته میشد. این انتقادات تنها به مخالفان اصلاحات محدود نمیشود و حتی گروههای طرفدار جریان اصلاحطلب نیز به کرات عملکرد دولت را در دو حوزه سیاست و اقتصاد به باد انتقاد گرفتهاند. به نظر میرسد نگاه انتقادی با خروج ترامپ از کاخ سفید از سر دولت اصلاحات برداشته شده و بسیاری امیدوار به مذاکره و لغو تحریمها هستند. اما به نظر نمیرسد جریان تندروی داخل به راحتی افسار را در اختیار جریان مخالف قرار دهد.
نگرانی اصولگرایان
مخالفان اصلاحات هرچند به این نتیجه رسیدهاند که بیرون آوردن اقتصاد از زیر یوغ تحریمها اجتنابناپذیر است با این حال نگرانند که شیرینی مذاکره کام رقبای سیاسی آنها را شیرین کند، از همینرو است که تلاش میکنند با بد جلوه دادن عملکرد اقتصادی اصلاحطلبان طی سالهای گذشته بر میزان نارضایتی عمومی علیه آنان بیفزایند و مسیر رسیدن خود به مسند قدرت را تسهیل کنند. با نگاهی به تیتر رسانههای خبری احزاب و جریانهای گوناگون اصولگرا به روشنی میبینیم که آتش انتقادات علیه دولت اصلاحات چند صباحی است شعلهورتر شده و آتش اختلافات بین نهادهای سیاسی را دوچندان کرده است. تندروهای داخلی هیچ دستاورد اقتصادی برای دولت کنونی نمیبینند و دست به بزرگنمایی در خصوص ضعف دولت در حوزه سیاستگذاری میزنند. بدیهی است تدبیرهای دولت کنونی هیچ گاه به امید نرسید و آثار ضعف در حوزه سیاستگذاری در لایههای مختلف اقتصادی دیده میشود با این حال نمیتوان منکر نقش تحریمها و فشارهای بیرونی بر اقتصاد شد. آن طور که مشخص است تندروهای داخلی از موضع قدرت وارد شده و در تلاش هستند با زیر سوال بردن عملکرد اقتصادی دولت آرای بیشتری را به نفع خود در انتخابات ریاستجمهوری پیشرو جمع کنند. به این ترتیب اقتصاد ایران به صحنه نبرد بین جناحهای مختلف سیاسی تبدیل شده و رقبای سیاسی در راستای اعلام پیروزی خود در نبرد کنونی از اهداف اصلی خود نیز دور ماندهاند.
در شرایطی که انتخاب بایدن محاسبات اصولگرایان برای سال آینده را به هم زده است و بر نگرانی آنان برای حضور دوباره اصلاحطلبان بر مسند قدرت افزوده است این پرسش به میان میآید که آیا بار تمام مشکلات و گرفتاریهای چند سال اخیر اقتصادی را باید دولت به تنهایی به دوش بکشد؟ آیا مخالفان اصلاحات نقشی در تشدید فشارهای بینالمللی علیه ایران ندارند؟ و آیا این اصولگرایان نبودند که با منفی نشان دادن نقش برجام سعی در مخدوش ساختن چهره دولت اصلاحات در میان افکار عمومی داشتند؟ برای پاسخ به این پرسش باید از چند منظر به این مساله بپردازیم. نخست آنکه اگر بخواهیم مساله مشکلات و معضلات اقتصادی را تنها به عملکرد دولت گره بزنیم باید تمام دستاوردهای اقتصادی سالهای گذشته دولت را نیز نادیده بگیریم و تنها بر کجکارکردی دولت از سال ۹۷ به بعد صحه بگذاریم. این در حالی است که طی سالهای ۹۳ تا ۹۶ نشانههای بهبود در وضعیت اقتصادی کشور هویدا شد. بنابراین به نظر میرسد از سال ۹۷ و با خروج یک جانبه آمریکا از برجام روابط ایران با دنیای خارج محدود و محدودتر شد و همین مساله به ایجاد تلاطمهای اقتصادی نظیر آنچه امروز و در سال پایانی ریاستجمهوری حسن روحانی میبینیم دیده شد.
همانطور که فعالان بخش خصوصی نیز میگویند طی سالهای گذشته و به دلیل فشارهای خارجی بسیاری از فعالیتهای تولیدی آنان دیگر توجیه اقتصادی ندارد و از همین روست که بسیاری از آنها عطای حضور در صحنه اقتصادی را به لقایش بخشیده و چهبسا به فعالیتهای نامولد نیز روی آوردهاند. بنابراین نمیتوان اثرگذاری تحریمها و فشارهای خارجی را بر اقتصاد کشور نادیده گرفت. ضمن آنکه تندروهای داخلی نیز با رای و نظر خود نسبت به لوایح FATF بر فشارهای داخلی افزودند و باعث تنگتر شدن حلقه مراودات بانکی و مالی ایران با جهان شدند. بنابراین اگر سوء تدبیر اصلاحطلبان در حوزه سیاستگذاری را بپذیریم نمیتوانیم منکر نقش اصولگرایان در بدتر شدن اوضاع اقتصادی کشور باشیم. در چنین اوضاع و احوالی آیا انگیزهای برای سرمایهگذاری باقی میماند که فعالان اقتصادی بخواهند در صحنه حضور داشته باشند و نقشی در بهبود وضعیت ایفا کنند؟ آن هم در شرایطی که علاوه بر تحریمها امکان تبادلات بانکی از مسیرهای عادی و قانونی آن نیز وجود ندارد. از سوی دیگر همگان میدانند که پافشاری بر ماندگاری تحریمها و تقبل فشارهای خارجی موجب سرگردانی بخش خصوصی میشود و آنها را به خروج از سرمایه از کشور و سرمایهگذاری در بازار اقتصادی سایر کشورها سوق میدهد.
برآیند آنچه گفته شد به حذف کامل اقتصاد ایران از صحنه تجارت جهانی منجر میشود و ایرانی را به تصویر میکشد که از نظر قدرت سیاسی و اقتصادی فرق چندانی با کشوری جنگ زده چون افغانستان ندارد. چه آنکه تداوم تحریمها یعنی جنگ و ادامه جنگ نیز یعنی بیتحرکی سیاسی و اقتصادی در کشوری که از منابع طبیعی سرشاری برخوردار است. با این همه به نظر میرسد مخالفان اصلاحات به روشنی میدانند که اصرار بر تداوم تحریمها و مخالفت علنی و غیرعلنی با مذاکره، تلاشی برای اعلام پیروزی در جنگ قدرت علیه جریان مخالف است. آیا این رواست که منافع ملی فدای نبرد جریان سیاسی برای کسب قدرت شود و اقتصاد و معیشت مردم در بازی سیاسی و جنگ قدرت گرفتار شود؟ به نظر میرسد حتی اگر گشایشی هم حاصل شود همچون گذشته مردم و جامعه سهمی از گشایش حاصل شده نخواهند داشت و تنها قادر خواهند بود مسیر رسیدن جریانهای سیاسی به قدرت را با رای و نظر خود هموار کنند.