روزنامه گاردین نوشت: "معاملات صلحی که به بیعدالتی دامن میزنند، افراد ضعیف را مجازات میکنند و با حرص و آز، باجخواهی و فروش اسلحه پیش میروند، معاملاتی هستند که ارتباط زیادی با صلح ندارند و دوام آنها بعید است. با این وجود خاورمیانه اخیراً شاهد چنین معاملات حیلهگرانه و ناپاک بوده است. همه نگرانند که اسرائیل و دیگران عجولانه با کاخ سفید هم سو شده باشند. در حالی که دونالد ترامپ به پایان دوره ریاست جمهوری محدود خود نزدیک میشود، به نظر میرسد که مشغول یک سیاست خارجی ناعاقلانه شده باشد.
صلح همواره امری خوشایند است اما نه به هر قیمتی. چانهزنی ترامپ به نمایندگی از اسرائیل تمسخر بیرحمانه حقوق فلسطینیان است. امارات و بحرین با توافق برای عادیسازی روابط با اسرائیل، برنامه صلح عربی ۲۰۰۲ را که به رسمیت شناختن آن را منوط به ایجاد یک کشور مستقل و ماندنی فلسطین میکرد، نقض کردند. این معامله با پیشنهادات تسلیحات پیشرفته ایالات متحده و فرصتهای تجاری پرسود شیرینتر شد.
دوستان جدید اسرائیل چیزی نیستند که به آنها بالید. این دو کشور جزو پادشاهیهای خودکامه هستند. هر دو سابقه بدرفتاری و زندانی کردن کسانی را دارند که مخالف خودشان باشند. به حقوق زنان و حقوق کارگران مهاجر بیتوجهی میکنند. در صورت بروز جنگ میان اسرائیل و دشمن مشترک آنها، نمیتوان روی این رژیمها حساب باز کرد. در صورتی که این مساله بخشی از مفهوم پیشنهاد شده در توافق آنهاست. ارتش امارات بیشتر بابت بمباران غیرنظامیان در لیبی و یمن شناخته میشود.
ترامپ همچنین به تازگی سودان را به پذیرش اسرائیل، در ازای لغو وتوی کمک از جانب بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول وادار کرد. خارطوم اول باید ۳۳۵ میلیون دلاری که آمریکا میگوید بابت تروریسم به قربانیان آمریکایی بدهکار است، پرداخت کند.
سودان همچنین از لیست حامیان تروریسم آمریکا برداشته شد. این اصلا سخاوتمندانه نیست. واشنگتن باید سال گذشته بعد از سقوط دیکتاتوری عمر البشیر تمام این کارها را رایگان انجام میداد.
حقه تازه ترامپ که آن را "صلح دوران ما" توصیف کرد، منعکسکننده ضربه امارات-بحرین است که از پشت به فلسطینیها خنجر زدهاند. او همین ماه برای تضمین به رسمیت شناختن نهایی اسرائیل از سوی مراکش، چندین دهه تعهد آمریکا به رفراندوم استقلال تحت نظارت سازمان ملل در صحرای غربی مورد مناقشه را نادیده گرفت و بدون قید و شرط حاکمیت رباط بر کل این منطقه را به رسمیت شناخت. او برای این کار قطعنامههای سازمان ملل را نادیده گرفت و حتی با صحراویها، الجزایر، موریتانی، اتحادیه آفریقا یا اتحادیه اروپا رایزنی نکرد.
واکنش فوری و قابل پیشبینی جبهه پولیساریو، جنبش استقلال صحرای غربی، از سرگیری خصومتها با مراکش بعد از ۲۹ سال آتشبس بود. صحراویها هم مانند فلسطینیان به وعدههای جامعه بینالمللی اعتماد کردند. درست مثل فلسطینیان، آنها هم مورد خیانت قرار گرفتند. بسیاری در جهان حتی متوجه این موضوع نشدهاند.
ترامپ نیازی به ارائه این مشوقها به مراکش که کار چندانی نکرده بود که لیاقت آن را داشته باشد، نداشت. مراکش با حمایت فرانسه مدام تلاشهای سازمان ملل برای برگزاری یک رفراندوم معتبر را خنثی میکرد.
در حرکت دیگری که یادآور کرانه باختری است، مراکش سکنه شمالی را ترغیب کرد تا به صحرای غربی کوچ کنند و مشخصات جمعیتی و قومیتی آن را تغییر داد. درست مانند فلسطینیان در لبنان، دهها هزار آواره صحراوی ۴۵ سال بعد از پایان استعمار اسپانیا و ورود مراکش، همچنان در کمپهای الجزایر ماندهاند.
اسرائیل هم که از مدتها قبل کانالهایی با رباط ایجاد کرده بود، به این تأیید دیپلماتیک مراکش احتیاج زیادی نداشت. ترامپ وارد این زد و بندهای پست شد که برای خودش احترام به دست آورد، به این امید که بتواند چهار سال شکست سیاست خارجی خودش را جبران کند و اتحاد ظاهراً پان عربی و ضد ایرانی خود را بیشتر تقویت کند.
با وجود خسارتی که به بار آمده است، ترامپ به کار خودش ادامه میدهد. چشم او اکنون به بزرگترین جایزه معطوف شده است: "توافق صلح" عربستان سعودی و اسرائیل. اگر این امر به دلایل درست انجام شود و اقدامات قبلی محترم شمرده شوند، شاید قابل قبول باشد. اما با توجه به سابقه ترامپ، این امیدواری بیش از حد است. رهبران سعودی که در این مورد اختلاف نظر دارند، تاکنون علناً چاپلوسیهای او را رد کردهاند.
اما او به تلاش خود ادامه خواهد داد. از دیدگاه ترامپ، نزدیک کردن اسرائیل و سعودیها که میتواند به لحاظ شخصی برای او منافع سیاسی و مالی به همراه داشته باشد، "معامله قرن" حیلهگرانه او خواهد بود، صرفنظر از اینکه چه وعدههایی شکسته میشود یا چه کسی آسیب میبیند."