«منار جعفر» دختر «جمال جعفر محمد علی آل ابراهیم» معروف به «ابومهدی المهندس» نایب رئیس وقت سازمان «الحشد الشعبی» عراق در سالروز شهادت پدرش و سپهبد شهید سردار قاسم سلیمانی با شبکه المیادین گفتوگو کرد.
منار در این گفتوگو ضمن بیان اینکه سفارت آمریکا مرکز طراحی ترور و توطئه است، تأکید کرد که مسئول اصلی این ترور دولت آمریکاست. او گفت که پدرش همیشه نگران حاج قاسم سلیمانی بوده و همیشه خود را مسئول میدانست که همراه او باشد.
بخشهایی از مصاحبه
ابومهدی و مبارزه با رژیم بعث و منافقین
منار جعفر در این گفتوگو ضمن بیان اینکه پدرش ابومهدی «راه حق را برگزید و در آن استقامت ورزید» گفت، ابومهدی از جمله کسانی بود که با رژیم بعث جنگید و برای ممنوعیت فعالیت اعضای این حزب (پس از سقوط صدام) تلاش کرد. او از پیروان شهید محمد باقر الصدر بود و بعد از آنکه در پی فشار رژیم سابق به کویت رفت و از حزب الدعوة جدا شد و به مکتب امام خمینی (ره) پیوست که شهید سید محمد باقر الصدر به آن توصیه کرده بود. او فعالیت جهادی خود را از آن زمان آغاز کرد. او پس از فشار کویت سال ۱۹۸۴ (۱۳۶۲ ش) به ایران هجرت کرد و به جبهه پیوست. ولایت را در امام خمینی (رض) دید و هدف، مقابله با رژیم بعث و طاغوت بود... پس از پایان جنگ [تحمیلی بعث علیه ایران] به عملیات داخل عراق و به سپاه «بدر» پیوست. از جمله اقداماتش حمله به کاخ ریاست جمهوری و هدایت عملیات حذف «عدی صدام» [پسر صدام] بود.
المیادین پرسید که حذف عدی صدام در «المنصور» بود و منار جعفر پاسخ داد، بله ایشان گروهی را تشکیل داد و آن را هدایت کرد. حمله به پایگاه «حبیب» که وابسته به گروهک منافقین -مجاهدین خلق- در عراق بود نیز از جمله اقدامات ایشان بود. اواخر دهه ۹۰ (قرن گذشته) به رهبری بدر رسید و از آنجا روابط مستقیم ایشان با شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی آغاز شد.
مخالفت با کمک گرفتن از آمریکا برای ساقط کردن صدام
منار افزود: نکته اصلی این بود که چند ماه قبل از حمله آمریکا و آغاز اشغال عراق، از رهبری بدر و عضویت در مجلس اعلای شیعیان عراق انصراف داد زیرا مخالف ایده اشغال عراق و حضور بیگانگان و ساقط کردن رژیم [بعث] از طریق ایالات متحده آمریکا بود. او با این امر مخالف بود چرا که آمریکا بود که ملت عراق را گرسنگی میداد و صدام را کمک میکرد. عامل محاصره ملت عراق در دهه 90 آمریکا بود و همهگونه سلاح مرگبار به استثنای سلاح اتمی روی مردم عراق آزمایش کرد پس اندیشه کسانی مثل ابومهدی المهندس چطور میتوانست اشغالگری نیروهای بیگانه در کشورش را بپذیرد. این کار میبایست به دست خود مردم عراق و نیروهای معارض وقت انجام میشد نه نیروهای اشغالگر بیگانه. به مجرد حضور اشغالگرانه آمریکا در عراق، گروههای مقاومت شروع به شکلگیری کرد. ابومهدی روی تأسیس گروههای مقاومت نظارت داشت و در تأسیس خیلی گروههای مقاومت مردمی برای مقابله با اشغالگران حضور داشت. [المیادی: این اقدامات مخفیانه بود]. او پشت پرده فعالیت میرکد. با گروههای سیاسی که در روند سیاسی حضور داشتند، رابطه داشت در انتخاب نخستوزیر، برگزاری انتخابات و ائتلافهای سیاسی حضور داشت اما در پشت پرده. او سال 2006 نماینده پارلمان شد. یک سال بعد آمریکا مانع ورودش به پارلمان شد بعد مانع ورودش به عراق شدند و آمریکاییها گفتند که چنین شخصی و افراد مثل او باید بازداشت شوند. اما خب مخفیانه به عراق میرفت و روابط خود با همه گروههای شیعه، سنی و کُردها را حفظ کرد.
منار در پاسخ این سوال که «یعنی آمریکا دریافته بود که او پشت عملیاتهای مقاومت عراق است؟» گفت، البته. او برای آمریکاییها شناخته شده بود و برای همین بعدا نام او را در لیست تروریسم قرار دادند بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ ، درست خاطرم نیست. او در آمادهسازی توافقنامه وضعیت نیروهای خارجی توافقی که بین عراق و آمریکا شکل گرفت و منجر به خروج نیروهای آمریکا از عراق تا سال ۲۰۱۱ شد، نقشی اساسی داشت. بعد از ۲۰۱۱ آزادانه وارد عراق شد و با تاسیس الحشد الشعبی در سال ۲۰۱۴ نامش بر سر زبانها افتاد.
منار جعفر در خصوص نقش پدرش در تاسیس الحشد الشعبی گفت: «قبل از صدور فتوای جهاد کفایی [علیه داعش] او خب از قبل با گروههای مقاومت که خودش در تاسیس آنان نقش داشت، مرتبط بود. از ماه ژوئن [خرداد ۲۰۱۴] اقدام به تشکیل کمربند [امنیت] بغداد و شهرهای مقدسی کرد که در معرض تهدید بودند. وقتی که فتوا صدار شد اصلا مقر الحشد الشعبی خانه ابومهدی بود. او نامهای معروف به کادر جهادی نوشت و از آنان خواست به صفوف نیروها و مقر آن که خانهاش بود ملحق شود. مقر الحشد خانه ابومهدی بود تا ماهها تا آنکه مقر بعدی الحشد الشعبی شکل گرفت و حتی در دیگر استانها مرکز فرماندهی ، منازل ابومهدی المهندس بود. [المیادین: این نامه هنوز هست؟]. این نامه هم همه میدانند و هست. در سایتها هم منتشر شده است.
تغییر دولت عراق [نوری المالکی]، شرط آمریکا برای کمک در جنگ با داعش
المیادین از مهمترین برههها یا نبردها و عملیاتها در زمان مبارزه ابومهدی در ایام مبارزه با داعش پرسید و منار جعفر پاسخ داد، مهمترین چیزی که پدر میگفت این بود که داعش با همه قوای خود جنگید. نبردها بسیار شدید بود و هیچ کس تصور نمیکرد که این آزادسازی که در مدتی بیسابقه به دست آمد، به سادگی به دست بیاید چرا که برخی مناطق اصلا صعبالعبور بود، کوهستانی یا صحرایی بود و عملیاتهای نیازمند بررسی قبلی دقیق بود. گاهی شناسایی چند ماه طول میکشید اما آزادسازی سه روزه یا دو روزه یا یک هفتگی یا حداکثر بیست روزه. آزادسازی هم ابتدا از مناطق حساستر آغاز شد. نیروهای ابتدایی هم کسانی بودند که سلاح داشتند. شرکتهای آمریکایی که میبایست نقش پشتیبانی میداشتند، عقب نشستند و از دادن تجهیزات خودداری کردند و شرط کمک را تغییر دولت اعلام میکردند. آنها میگفتند دولت تغییر کند تا آنگاه به عراق کمک کنند آن هم در زمانی که عراق در خطر بود و کشور در آستانه سقوط. [المیادین: آن زمان دولت نوری المالکی بود]. دولت مالکی و کل کشور عراق در لبه پرتگاه بود زیرا که وضعیت ارتش در حال فروپاشی بود، پلیس استانها سلاح نداشت و خیلی از شهرها در معرض خطر [سقوط] بودند.
اگر حمایت جمهوری اسلامی نمیبود، الحشد الشعبی اصلا شکل نمیگرفت
داعش تهدید میکرد که ادامه میدهد و به جنوب [عراق، شهرهای شیعهنشین] میآید. اما پدرم و نیروهایشان کمربند عراق را امن کردند و کمکم شروع کردند به پیشروی... طی سه سال و نیم یک سوم خاک عراق آزاد شد. طبعا این چنین موفقیتی کسب نمیشد بدون پشتیبانی از جانب جمهوری اسلامی ایران و بدون آنکه تیمهایی از حزبالله لبنان پشتیبانی کنند. اصلا اگر حمایت جمهوری اسلامی نمیبود الحشد الشعبی شکل نمیگرفت و توسعه نمییافت. [المیادین: پدر خودش این را به شما گفت؟]. پدر گفت. البته او همیشه در مصاحبهها یا هنگام تشکر از متحدان و جمهوری اسلامی و در رأُس همه شهید حاج قاسم سلیمانی که زندگیاش را در راه مقاومت و عراق فدا کرد، این را ذکر میکرد. آزادسازی عراق به شکلی استثنایی انجام شد. آنها به مناطق و شهرهایی رفتند که آمریکا اصلا جرأت ورود به آن را نداشت. مثل فلوجه. آمریکا سالها بود که عراق را اشغال کرده بود اما جرأت ورود به فلوجه را نداشت. الحشد الشعبی وارد شد و پشتیبانی کرد؛ نه اینکه فقط وارد شده باشد. الحشد رقیب ارتش یا سایر نیروهای عراق نبود. اعتماد به نفس داد، پشتیبانی کرد، همکاری کرد... فکر میکردند که کشور عراق سقوط کرد اما در نهایت عراق جایگاه و هیبت خود را بازیافت.
منار در پاسخ پرسشی در خصوص اینکه اختلافات مذهبی مبنای پدرش نبود گفت، اولا الحشد الشعبی برای مبارزه با تروریسم شکل گرفت. قبل از آن هم گروههای مقاومت برای مبارزه با اشغالگری و اخراج آن از کل عراق و نه فقط از شهرهای شیعهنشین، شکل گرفته بود. ابومهدی در پی تشکل کشوری یکپارچه بود که مردم همهکاره آن باشند نه آمریکا. اشاره کردم که او مخالف اشغال عراق توسط آمریکا بود و در مذاکرات مرتبط با آن اصلا شرکت نکرد. الحشد الشعبی نیز زمانی شکل گرفت که نیروهای دیگر از همه پاشیده و برای عراق چیزی باقی نمانده بود. الحشد الشعبی از همه اقشار مردم شکل گرفت. دست است که هسته اصلی الحشد در ابتدا شیعیان بودند اما الان شما شاهد یک تیپ اهل سنت در آن هستید و حتی شمار اهل سنتهای عضو در الحشد الشعبی بیش از اهلسنتهای ارتش عراق است. الحشد فقط از پایتخت حمایت نکرد، الحشد فقط از آمرلی حمایت نکرد یا فقط مسیر کربلای امام حسین –علیه السلام- را تأمین امنیت نکرد بلکه تکریت را که معروف است شهر صدام است آزاد کرد؛ آن را با کمترین خسارت به زیرساختهایش آزاد کرد برعکس آن آزادسازی که آمریکاییها در موصل کردند و همه زیرساختهای آن را ویران کردند. در موصل هیچ ساختمان سالمی باقی نماند. در شهر صدام کشتارهای بزرگی انجام شد که کشتار [پایگاه] اسپایکر [که هزاران شیعه در آن کشته شد] فقط یکی از آنان است... مبدأ اندیشه، اسلام بود [نه اختلافات مذهبی]. اسلام هم از سِلم [صلح] است... ایشان تفسیر قرآن زیاد مطالعه میکرد؛ تفاسیر لغوی چه از اهل سنت چه از شیعه. او حتی سخنان برخی خطیبان اهل سنت را نیز دنبال میکرد. کُتبشان را میخواند و سخنرانیهایشان را در نت دنبال میکرد... مکتب او اسلامی و انسانی بود... منطق فکری او متعلق به مکتب امام حسین –علیه السلام- بود و ممکن نیست کسی برآمده از این مکتب باشد و در اندیشه ویرانگری باشد. الحشد الشعبی شکل گرفت که مایه امنیت عراقیها باشد. او تلاش کرد که الحشد الشعبی سازمانی قانونی و رسمی باشد تا بتواند از بحرانهای دیگر هم جلوگیری کند.
منار جعفر گفت: امروز بعد از ابومهدی، برخی هنوز با الحشد الشعبی مقابله میکنند. مشکلات امنیتی هنوز هست در مناطق اهل سنت و دیگر مناطق.. خب آنها [الحشد] وارد همین مناطق شدند، آزاد کردند و آن را به اهالی آنجا تحویل دادند. اینکه برخی تبلیغ میکنند که اهالی فلان مناطق بازنگشتند اینها مشکلاتی عشایری دارد، دولت باید منطقه را آماده بازگشت کند. اینها دیگر مشکلاتی است که ارتباطی با الحشد ندارد. آیا الحشد الشعبی فلوجه را آزاد کرد و الان ساکن آنجا شده؟ یا مثلا آیا زیرساختی را در شهری سنینشین ویران کرد؟ الحشد فقط دنبال آزاد کردن مردم بود تا در صلح زندگی کنند.
رابطه ابومهدی و حاج قاسم؛ نمیخواهم حاج قاسم را بین گرگها تنها بگذارم
منار گفت: «روابط آنان از دهه نود (قرن گذشته) آغاز شد. ما مستقیما حاج قاسم را نمیشناختیم اما این شناخت بعدا حاصل شد. او جایگاهی ویژه نزد پدرم داشت و مثل پدرم متواضع و بسیار مهربان بود... پدرم میگفت با مجاهدان عراقی و ایرانی بسیار بوده اما آنچه بیشتر نزد حاج قاسم بود، این بود که او مخلص بود... در سالهای اخیر ایشان و پدرم را برادر میدیدم. حاج قاسم با ما بسیار مهربان بود. ایشان ما را دختران برادرم خطاب میکرد. بابا هم در قبال حاج قاسم بسیار بسیار بسیار مخلص بود و بسیار نگران زندگی ایشان بود. همیشه تکرار میکرد که نمیخواهد او را میان گرگها تنها بگذارد. این جمله را همیشه میگفت و مادرم هم این را بخوبی به یاد دارد.
المیادین پرسید، آیاد در عراق گرگ زیاد است؟ و منار پاسخ داد، در کل منطقه گرگ زیاد است و در عراق به دلیل وجود پایگاه آمریکا در بغداد بسیار زیاد است؛ بغدادی که مرکز عملیات و برنامهریزی و خطر علیه حیات حاج قاسم شد. [المیادین: منظورتان کدام پایگاه نظامی است؟]. منار گفت: سفارت آمریکا مرکز توطئه برای ترور است. یکی از مراکز و مقرهای اصلی، سفارت آمریکا در بغداد است. نگرانی از زندگی حاج قاسم وجود داشت چرا که زندگی او در همه مناطق از جمله در ایران که در شهر کرمان تلاش برابر ترور کردند در خطر بود، در سوریه نیز در خطر بود. دفعات زیادی هنگام جنگ با داعش و بعد از داعش در معرض خطر بود. حضور حاج قاسم خشم آمریکاییها را برمیانگیخت. چرا چنین شخصی میرود و میآید در حالی که متحد و حامی اصلی کشور عراق است. اگر حاج قاسم یا سلاح ایران و حمایت استثنایی و مستشاری جمهوری اسلامی ایران به فرماندهی شهید حاج قاسم و مستشاران لبنانی نبود، اصلا کشور عراقی باقی نمیماند. ابومهدی به عنوان مسئولی عراقی، احساس مسئولیت میکرد مبنی بر اینکه آنکسی که باید حاج قاسم را همراهی کند و نقاط مختلف یا مسیر را تأمین امنیت میکرد، خودش باید باشد. هر دیداری که بین حاج قاسم و مسئولان عراقی انجام میشد او به عنوان عراقی و اینکه حاج قاسم میهمان بود، احساس مسئولیت میکرد.
دختر ابومهدی اضافه کرد: جای اصلی او خانه ابومهدی المهندس بود. بیشتر اوقات که به عراق می آمد،بابا از او استقبال و در نهایت خودش او را بدرقه میکرد. این شهادت فکر میکنم همانطور که جناب آقای سید حسن نصرالله گفت، خدا خواست که این دو را با هم شهید ببیند؛ ارتباط روحی این دو طی سالها، در نهایت با این شهادت به اوج خودش رسید. عملا در کنار هم شهید شدند. من مطمئن هستم که بابا و حاج قاسم در یک ماشین بودند نه اینکه در دو ماشین. آنها کنار هم شهید شدند. در ماشین چهار نفر بودند. راننده، کمک راننده و بابا و حاج قاسم. در ماشین دوم هم همراهان شهداء.
منار در پاسخ این سوال که در پدرش در ایران صرف نظر از روابطش با حاج قاسم با چه کسانی یا طرفهای ارتباط داشت گفت، او متعلق به مکتب ولایت فقیه بود. میگفت، مسئولیت انسان این است که ولی را بشناسد و نه فقط اینکه ولی را بشناسد بلکه آن را ترویج کند... این را به صراحت و آشکار بیان میکرد آنهم نه الان بلکه از دهه نود [قرن گذشته]... ولایت برای همه است. [در ایران] مراجع محترم هستند، علما هستند اما دشمنی از زمانی آغاز شد که موضوع ولایت فقیه موضوعی قانونی شد. حتی با برخی در جمهوری اسلامی به این دلیل جنگیدند. مثلا شهید بهشتی تا قبل از مسئله ولایت فقیه [نزد برخی] محبوب بود. ایشان [ابومهدی] به این امر افتخار میکرد چون ولیفقیه است که زمان کنونی و آینده را تدبیر میکند.
دیدگاه ابومهدی درباره آیتالله خامنهای
المیادین پرسید، و این دیدگاهش تا آیتالله خامنهای ادامه یافت؟ و منار پاسخ داد: البته. او یک مصاحبه منتشر شده دارد که میگوید نگران بودیم که بعد از امام خمینی چه کسی میآید اما شکر خدا السید الولیّ امام خامنهای آمد. تا الان ایشان برای ما خانوادههای شهداء امنیت و آینده هستند... او چند سال قبل ما را به دیدار امام خامنهای برد. قبل از داعش. دیدارهایی که با سیدِ ولی [امام خامنهای] بود، رسمی بود؛ با برخی سران عراقی، برخی اعلام شده و برخی اعلام نشده بود. او [پدرم] به عنوان مسئول رسمی میرفت مثل نخستوزیر یا مسئولان دیگر کشوری را همراهی میکرد. برخی دیدارها اعلامنشده و برخی اعلامشده است. برخی هم هنوز اعلام نشده اما روابط همیشه بوده و حتی اگر دیداری نبوده، به واسطه حضور مبارک حاج قاسم ارتباط بوده است. او همیشه میگفت که السید الولیّ ضامن [و حافظ] است و ضامن نه فقط برای کشور ایران و مقاومت. جمهوری اسلامی اصلا محور مقاومت را شکل داده؛ جمهوری اسلامی کشور مقاومت است؛ مادر دیگر ملل اسلامی.
منار جعفر در ادامه درباره نقش پدرش و ارتباطش با گروههای مقاومت گفت که او با هسته حزبالله در دهه هشتاد در کویت مرتبط بود او شهید سید مصطفی بدرالدین و شهید عماد مغنیه را میشناخت و از زمان مبارزه با رژیم صدام با سید حسن نصرالله آشنا شد. این روابط محور مقاومت بود و کمکم عینیتر شد اولا از مبارزه با تروریسم در سوریه و بعد گروههای مقاومتی که در سوریه در کنار حزب الله با تروریسم جنگیدند... گروههایی که خودش آنان را تأسیس کرده بود [یا در تأسیسش نقش داشت]... او سفرهایی به سوریه داشت و حتی نمایندگانی را میفرستاد تا از سوریه حمایت کنند چرا که سوریه فقط برای خود سوریه نیست بلکه مقری اصلی برای حفظ حقوق فلسطینیها و حق بازگشت آنان [به کشورشان] و آزادسازی کامل فلسطین است. این رابطه با سقوط موصل و ورود مستشاران حزبالله به عراق تجسم بیشتری یافت... نقش ابومهدی در محور مقاومت خشم آمریکاییها را برانگیخته بود. بازگشایی البوکمال [در مرز عراق و سوریه] آمریکاییها را عصبانی کرد. آنها نمیتوانستند ببینند که یک گروهی که از دید آمریکاییها تروریستی است و یک شخص تروریستی –از نگاه آمریکاییها- آن را فرماندهی میکند، بر مرز مسلط شود... این ضمانت تأسیس پلی برای مقاومت از طریق عراق بود؛ عراقی که قلب منطقه قلمداد میشود. همسایه سوریه است و از آنجا به لبنان و فلسطین میرسد.
دیدگاه ابومهدی درباره فلسطین
منار در خصوص دیدگاه پدرش درباره فلسطین گفت، مسئله فلسطین قبل از آنکه مسئله عربی باشد، مسئلهای انسانی است. مردمی که در سرزمینشان زندگی میکردند و آمدند آنها را کوچاندند. رژیمی بر اساس قومیت تشکیل دادند تا اعراب را آواره کند به این بهانه که این سرزمین سرزمین موعودشان است. پس این مسئله فقط عراقی نبود... طرحهای اسرائیل هم در عراق تاکنون شکست خورده که مهمترینش تجزیه عراق است. الحشد الشعبی این طرح را نابود کرد و مرزهای عراق را تقویت کرد. همه ناراحتی امریکا و اسرائیل در سالهای اخیر این است که الحشد الشعبی سازمانی رسمی شده است در عراق... میتواند انتقال امکانات لازم به همه کشورهای حامی مقاومت بخصوص سوریه، لبنان و فلسطین را تسهیل کند. هر آنچه در عراق به دست آمد فقط برای عراق نیست و محور مقاومت را نیز یاری کرد.
منار افزود: ابومهدی خیلی به موضوع فلسطین توجه داشت. او حضور در تظاهرات روز قدس را وظیفهای انسانی و تکلیف میدانست. حضور.. در آن را حمایت معنوی از ملت فلسطین میدانست... با همه مشغلهاش، برای برگزاری راهپیمایی روز قدس تلاش میکرد تا مقدمات آن را فراهم کند... چه قبل از وجود الحشد الشعبی چه بعد از آن. بعد از تشکیل الحشد هم، الحشد نقشی بارز در برگزاری آن داشت.
منار در اشاره به جمعیت تشییعکننده برای پدرش و حاج قاسم گفت که از بزرگی این جمعیت غافلگیر شده است. او گفت، بیسابقه بود بخصوص در عراق چرا که هیچ فراخوانی به مردم داده نشد. مردم از روی دل سوخته خود آمدند. حتی از دیگر شهرها به بغداد آمدند از نجف یا کربلاء. ما شنیدیم که جمعیت را 25 میلیون اعلام کردهاند و این بیسابقه است در تاریخ دو کشور.
شب شهادت ابومهدی و حاج قاسم؛ روایت لحظه شنیدن خبر شهادت
منار گفت: شهید [ابومهدی] در هر لحظه انتظار شهادت را داشت. البته او صراحتا این موضوع را به ما نمیگفت اما همیشه به ما اطمینان میداد، میگفت هر کس سر موعدی که خدا تعیین کرده، میمیرد و... ما در ماههای اخیر بخصوص در ماههای اخیر (قبل از شهادت) انتظار این را داشتیم... الحشد الشعبی هدف بود... اوایل غیرمستقیم مثلا میگفتند که اسرائیل به فلان تیپ در مرز حمله کرده یا انبارهای سلاح منفجر میشد و میگفتند علتش دمای هواست یا برخی اوقات میگفتند عملیاتی [خرابکارانه] بوده... بعدا اتهامات به الحشد بخصوص بعد از بازگشایی گذرگاه مرزی البوکمال [در مرز با سوریه] بیشتر شد... به شکل خاصتر بعد از تظاهراتهای اکتبر... مقرهایی که هدف قرار گرفت،مقرهای الحشد الشعبی بود.. علیه ایران شعار دادند... بعد از آنکه عراق بر داعش پیروز شد و هیبت خود را بازیافت... حالا نیروی نظامیای هدف قرار گرفته که ضامن امنیت و صلح داخلی عراق بود. حتی ابتدای تظاهرات گفتند که پروندهای برای ترورها وجود دارد گفتند ممکن است برخی غیرمستقیم ترور شوند تلاش کردند داخل الحشد الشعبی فتنه کنند. درباره از بین بردن الحشد الشعبی یا فرماندهی ابومهدی بر آن حرف زدند... خب شخصی مثل ابومهدی هدفی برای آمریکاییها بود. نامش را در لیست تروریسم قرار داده بودند... حس میکردیم که پدرم شخصی هدف است.
المیادین: خبر شهادت چطور به شما رسید؟ منار پاسخ داد، آن شب ما خواب بودیم. من اصرار کردم که تلویزیون رو خاموش کنیم و بخوابیم. خوابیدیم اما خواهر کوچکم بسیار بیقرار بود و تا صبح نخوابید. ساعت پنج صبح دیدم در خانه قدم میزند. پرسیدم، چه شده، گفت نمیتوانم بخوابم. خب البته از خبرها مطلع نبود اما دلش بیقرار بود. من منتظر اذان شدم و روی سجاده نشسته بودم. اعلانهای متعددی برایم [روی گوشی همراهم] میآمد. من برنامه های خبری متعددی [روی گوشی همراهم] دارم. اعلانهای متعدد که نوشته بود ابومهدی اینطور بود حاج قاسم اینطور بود. جا خوردم. جملهای که مشخصا به یاد میآورم این بود که «قطبنمای ابومهدی المهندس همیشه به سوی قدس بود».
المیادین پرسید: این جمله را کجا دیدید؟ منار پاسخ داد: روی اپلیکیشن المیادین. شبکه شما. اتفاقا کسی که این جمله را میگفت شما خودتان بودید. من وارد برنامه شدم و مرور کردم اما نفهمیدم ماجرا چیست. خب ما جشنواره قدس را داشتیم.. تیتر را خواندم گفتم من دستپاچه شدهام اما وقتی وارد خبر اصلی شدم که عکسش عکس دوتایی معروف دو شهید بود، خبر شهادت را خواندم و مطمئن شدم [که پدرم شهید شده]. اصلا تردید نکردم زیرا میدانستم [اگر غیر از این بود] قبل از آنکه چنین خبری به ما برسد بابا خودش با ما تماس میگرفت تا ما نگران نشویم. چند ساعت گذشته و تماس نگرفته. یک بار تماس گرفته بودم و بیدارش کرده بودم و گفتم بابا فقط میخواهم صدایت را بشنوم سپس خوابیدم. اما این بار شاید چون انتظارش را داشتیم به خبر شک نکردم [که اشتباه باشد]. حس و حال ما را نمیشود بیان کرد. طی سالهای اخیر همیشه انتظار شهادتش را داشتیم. زمان دیدن خبر حسم این بود که در خیمهای گرم نشستهام و حالا خیمه را برداشتهاند. تنها نشسته بودم زیرا وقت نماز بود. به فکرم رسید که اهل خانه را یکی یکی بیدار کنم تا نماز بخوانند. رفتم سراغ مادرم که از صدای من حس کرد اتفاقی افتاده. گفتم چیزی نیست بلند شو برای نماز. مادر ناگهان گفت، پدرت شهید شد؟ گفتم بابا و حاجی. به خواهر دومم هم حتی فقط گفتم بلند شو برای نماز. گفت بابا شهید شد؟ گفتم آره. بابا و حاجی شهید شدند... برای اولین بار در عمرم نهایت عزت را حس کردم یعنی عزتی که دیگر بالاتر از آن عزت نیست و همچنین غمی حس کردم که بالاتر از آن غم دیگری نیست.
دولت آمریکا مسئول ترور است
دختر ابومهدی در پایان در پاسخ سوالی مبنی بر عاقبت ترامپ که در انتخابات هم شکست خورد، گفت، «ترامپ چه در سطح شخصی و در سطح رئیس جمهور آمریکا برای من چیزی محسوب نمیشود. درست است که دستور قتل را داده. او حتی هنگامی که داشت از موفقیت عملیات ترور و حمله به شهداء صحبت میکرد، حتی نفس کشیدن برایش سخت بود. حتی به عنوان رئیس جمهور کشوری که خود را قدرتمندترین کشور میداند، هنگام اعلام خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی و رفقایش نمیتوانست نفس بکشد و این برای من خیلی مشهود بود... فکر میکنم این ترور کل کشور آمریکا را آسیب زد... تصمیم ترور هم بزرگتر از ترامپ است... حتی بایدن هم بیاید هیچ چیز برای ما تغییر نخواهد کرد و در نهایت مسئول اصلی ترور، کشور آمریکاست.