«سالگرد درگذشت آیتالله هاشمی رفسنجانی نزدیک است و مرور کتاب منتشرشده از خاطرات سال ۷۶ او خالی از لطف نیست؛ سالی که آیتالله دولت را به سیدمحمد خاتمی تحویل داد و به کاخ مرمر رفت تا بر مجمع تشخیص مصلحت نظام تمرکز کند. سیاسیون اما به دنبال راهی بودند که این مرد سرد و گرم چشیده دنیای سیاست را متقاعد کند برای مجلس ششم که قرار بود انتخابات آن در سال ۷۸ برگزار شود، نامزد شود. مرحوم هاشمی رفسنجانی در خاطرات ۱۳ دی ۱۳۷۶ این گونه مینویسد: «آقای [عبدالله] نوری آمد و اصرار نمود که نامزدی برای مجلس [ششم] را بپذیرم.» او دو روز بعد مینویسد که رضا امراللهی، از اعضای حزب کارگزاران سازندگی، به دیدنش آمده و گفته در جلسه حزب به این موضوع تأکید شده که ایشان برای مجلس ششم نامزد شوند. این حزب که از سوی برخی وزرا و نزدیکان دولت سازندگی تشکیل شده بود، در اولین گام حضور جدی خود در عرصه سیاست، توانسته بود منتخبان خود را به مجلس پنجم بفرستد که شاخصترین آنها فائزه دختر مرحوم هاشمی بود. حزب کارگزاران در انتخابات دوم خرداد ۷۶ نیز از محمد خاتمی حمایت کرده بود و با این تجارب تلاش میکرد پدر معنوی حزب را نیز دوباره وارد پارلمان کند. دو روز بعد از ملاقات امراللهی با آیتالله و رساندن پیغام حزب، اعضای شورای مرکزی کارگزاران به ملاقات او میروند. مرحوم هاشمی رفسنجانی در خاطرات سهشنبه ۱۶ دی ۱۳۷۶ اینگونه مینویسد: «عصر [اعضای شورای مرکزی حزب] کارگزاران سازندگی، آقایان [محمدعلی] نجفی، [محسن] نوربخش، [مصطفی] هاشمیطبا، [رضا] امراللهی، [غلامحسین] کرباسچی، [عبدالله] نوری، [اسحاق] جهانگیری، علی [هاشمی بهرمانی]، فائزه [هاشمی بهرمانی]، [عطاءالله] مهاجرانی و اخوی محمد آمدند و درباره ثبت و رسمیت آن مشورت کردند. پیشنهاد رفتن من به مجلس [ششم] را داشتند.»
آخرین روز بهمن ۷۸
انتخابات مجلس ششم در ۳۰ بهمن سال ۷۸ در حالی برگزار شد که فضای سیاسی کشور بعد از دوم خرداد تغییرات زیادی کرده بود. دولت اصلاحات به دنبال توسعه سیاسی بود و طرفداران دولت، برنده اولین دوره شوراهای شهر بودند. این روند باعث شد اصلاحطلبان که «حزب مشارکت» را تأسیس کرده بودند، خود را برای مجلس ششم آماده کنند و لیست بدهند. انتخابات داغی در راه بود و احزاب به دنبال فهرستی که بتوانند رأی مردم را به سمت خود بکشانند. حزب کارگزاران با سرلیستی آیتالله هاشمی رفسنجانی آمده بود و جامعه روحانیت مبارز نیز که در آن دوران فعالتر از امروز بود و جناح راست را هدایت میکرد، علاوه بر مرحوم هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی، محمدرضا باهنر، جواد لاریجانی، احمد توکلی، غلامعلی حداد عادل و حتی محمود احمدینژاد را در فهرست خود گنجانده بود. با این حال، جناح چپ از آیتالله روی برگرداند و حتی نام او در فهرست مجمع روحانیون مبارز نیز به چشم نمیخورد.
انتخابات که برگزار شد، هر چند مردم بهصورت لیستی رأی ندادند اما این اصلاحطلبان بودند که اکثریت پارلمان را از آنِ خود کردند و آیتالله هاشمی رفسنجانی در تهران نفر سیام شد. این پایان ماجرا نبود و اختلافهای وزارت کشور و شورای نگهبان باعث شد حدود سه ماه بعد این شورا فهرست جدیدی را از راهیافتگان به مجلس ششم ارائه کند که در آن مرحوم هاشمی رفسنجانی به رتبه بیستم منتخبان تهران ارتقا پیدا کرده بود. آیتالله که پیش از ریاستجمهوری، ریاست مجلس را بر عهده داشت، این شانس را داشت تا دوباره به این جایگاه برگردد اما انتقادهای اصلاحطلبان به تغییر منتخبان تهران و اختلافاتشان با آیتالله که در آن زمان به راست و میانهروها متمایل بود، باعث شد در نهایت ایشان پیش از تشکیل مجلس ششم، انصراف خود را از نمایندگی اعلام کند.
چرا برای مجلس ششم آمدم
سال ۸۳، مرحوم هاشمی رفسنجانی گفتوگویی با روزنامه «شرق» انجام داد و به ماجرای انتخابات مجلس ششم نیز اشاره کرد. او در این گفتوگو ابتدا از دلایل شرکت در انتخابات مجلس ششم گفت: «سه دلیل داشتم: یکی این که خارجیها خیلی جدی سرمایهگذاری کرده بودند که نیایم. دوم این که اختلافات دو جریان به حدی رسیده بود که مرا نگران کرده بود که مجلس متشنجی داشته باشیم. فکر کردم اگر به مجلس بروم، میتوانم جلوی تشنج را بگیرم. اگر من در مجلس ششم بودم، مجلس ششم به این شکل نمیشد که این قدر مشکل داشته باشد. میدیدم دو جناح در همه جا دارند به هم میتازند که برای مملکت بسیار ضرر دارد. فکر کردم اگر در مجلس باشم، حتی اگر رئیس مجلس نباشم، میتوانم وزنه تعادل باشم. فکر کردم که میتوانم مفید باشم.»
آیتالله گفت که علاوه بر حزب کارگزاران، جریان راست و جامعه روحانیت مبارز نیز اصرار داشته که در انتخابات شرکت کند. هر چند سالها بعد جناح راست آن زمان و اصولگرایان فعلی، راه خود را از آیتالله جدا کردند و اصلاحطلبان و هاشمی در کنار هم قرار گرفتند. مرحوم هاشمی نیز کمکم از جامعه روحانیت فاصله گرفت؛ اتفاقی که به مرور از سوی ناطق نوری و حسن روحانی نیز تکرار شد.
مرحوم هاشمی به «شرق» گفته بود: «آخرین تصمیم خود را وقتی گرفتم که جلسه بود و آقایان شورای مرکزی روحانیت مبارز آخرین اصرار خودشان را به بنده کردند و مقاومت کردم و گفتم پیش رهبری میروم و با ایشان هم مشورت میکنم. با رهبری صحبت کردم و قدری که بحث کردیم، دیدم چارهای جز حضور نیست. ایشان هم حضورم را لازم میدیدند. آقای خاتمی را قبل از این جلسه دیدم و گفتم: این فشارها روی من هست. ایشان گفتند: وجود شما میتواند مشکلات ما را کم کند و کمک زیادی به ماست. پس خواست رهبری، آقای خاتمی، اعضای شورای مرکزی روحانیت مبارز و دوستان دیگر از جناحهای دیگر همین بود.»
نمیخواستم نقطه اختلاف باشم
مهمترین چهرهای که میتواند درباره این انصراف سخن بگوید، شخص آیتالله هاشمی رفسنجانی است که چند سال بعد در چند گفتوگو و مصاحبه به آن ماجرا پرداخت.
اردیبهشت سال ۸۰، یک سال از تشکیل مجلس ششم میگذشت که طیف اقلیت پارلمان که غلامعلی حداد عادل لیدری آنان را بر عهده داشت، به دیدار مرحوم هاشمی رفسنجانی رفتند. او در این جلسه گفت که نمیخواسته مانند انقلابیون دیگر کشورها تا همیشه در قدرت بماند اما اوضاع عوض شد.
مرحوم هاشمی گفته است: «کار به جایی رسیده بود که به من گفتند چارهای نیست و تکلیف است و من عهد خود را شکستم؛ منتها در حد مجلس. بعد دیدید که واقعا تحمل نمیشد. صحبت یک یا دو نفر نبود. با این که بعد طبق نتیجه انتخابات، نماینده بودم، احساس کردم اگر به مجلس بیایم، به جای این که یک عنصر مفید باشم، تبدیل به یک نقطه اختلاف در مجلس میشوم. اگر الان بین دو جریان دعوا است، ممکن بود سه جریان شود. بعضی از آقایان آمدند و اصرار هم کردند. من بررسی کردم و خدمت رهبری هم صحبت کردم. دلم نمیخواست بعد از این که ایشان اعلام کرده بودند که انتخابات باطل نیست، بگویم به مجلس نمیروم. با خودشان صحبت کردم و استدلالهایم را پذیرفتند.»
دو سال بعد، او با روزنامه جام جم متعلق به صداوسیما مصاحبه و دلیل سکوتش بعد از انصراف از نمایندگی را این گونه توصیف کرد: «دو، سه دلیل دارد: یکی این که بعد از ریاستجمهوری از لحاظ نظری به اینجا رسیده بودم که میدان را قدری خالی کنیم تا نیروهای جوان با افکار جدید وارد صحنه شوند. ذاتا قبول ندارم که افرادی مثل من کارگردان باشند؛ مگر این که مجبور باشیم. در انتخابات گذشته مجلس، تقریبا مرا مجبور کردند که وارد شدم.»
هاشمی ادامه داد: «البته امیدوار بودم وقتی آمدم، محوری برای جلوگیری از مشاجرات جدی باشم. وقتی وارد شدم، دیدم جبهه سومی باز میشود. چون حاضر نبودم یکی از دو جریان را به صورت مطلق برگزینم، قطعا جناح سوم میشدم.»
آیتالله به گفته خود این بار نیز مصلحت نظام را در نظر گرفته بود: «هر چه بتوانیم مشاجرات را کم کنیم، به کشور خدمت کردهایم. مطمئنم اگر بخواهم در این مسائل به صورت صریح اظهار نظر کنم، جبهه جدیدی باز میشود. منطقا مایل نیستم که جبههها را در مشاجرات داخلی بیشتر کنم. باید سعی کنیم بیشتر از اتحاد باطنی، در ظاهر خود را متحد نشان دهیم؛ گرچه اختلاف همیشه بوده و خواهد بود و عیبی هم ندارد. به هر حال برای پرهیز از این که من هم به التهاب جامعه کمک کنم، در مسائلی حرف نمیزنم.»
سال ۸۳، مجلس ششم با همه اتفاقها و جنجالها به کار خود پایان داد. یک سال بعد، اصلاحطلبان نیز باید دولت را تحویل میدادند؛ این بار نیز باز آیتالله هاشمی رفسنجانی وارد میدان شد تا نگذارد اختلافها باعث انحراف شود. او در اردیبهشت سال ۸۴ وقتی در ساختمان وزارت کشور برای انتخابات ریاستجمهوری ثبت نام میکرد، با پرسش خبرنگاران درباره مجلس ششم مواجه شد و این گونه پاسخ داد: «من آن را تلخ نمیدانم، آن هم یک تجربه سازنده بود.»