متهم که مردی جوان است، یک سال قبل به اتهام قتل همسرش بازداشت شد. هرچند او مدعی بود همسرش را به قتل نرسانده، اما پدر و مادر مقتول علیه او شکایت و درخواست بازداشت متهم را کردند.
ماجرا زمانی آغاز شد که مردی با اورژانس تماس گرفت و گزارش داد حال همسرش بد است. وقتی زن جوان را به بیمارستان رساندند، او فوت کرده بود. با حضور مأموران پلیس از شوهر این زن تحقیق شد. او گفت همسرش از پلهها به پایین پرت شده است. چند روز بعد از این حادثه، پدر و مادر مقتول علیه دامادشان شکایت کردند و مدعی شدند او دخترشان را به پایین پرت کرده است.
آنها گفتند: دختر و دامادمان با هم اختلاف داشتند. آنها چندین بار با هم درگیر شده بودند و ما اطمینان داریم فرزندمان به قتل رسیده است.
به این ترتیب مرد جوان بازداشت شد. او گفت: من اتهام قتل را قبول ندارم. همسرم خودش از پلهها پرت شد.
وقتی مأموران تحقیقات محلی خود را آغاز کردند، متوجه شدند قبل از اینکه زن جوان از پلهها به پایین پرت شود، صدای درگیری مقتول و همسرش شنیده شده است.
در نهایت پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد، اما پیش از تشکیل جلسه متهم موفق شد رضایت اولیایدم را جلب کند.
در جلسه رسیدگی به این پرونده متهم گفت: من و همسرم چند سال قبل با هم آشنا شدیم. من و او هر دو یک بار ازدواج کرده و از همسرانمان جدا شده بودیم. من از دخترم مراقبت میکردم و او هم از دخترش مراقبت میکرد. بچههای ما همکلاسی و دوست بودند و رفتوآمد میکردند. به این ترتیب ما با هم آشنا شدیم و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. بعد از ازدواج صاحب یک فرزند شدیم و پسرمان حالا پنجساله است.
متهم ادامه داد: دختر من و دختر همسرم با ما زندگی میکردند. مدتی بود که من و همسرم دچار اختلاف شده بودیم. من او را خیلی دوست داشتم، علاقهای که به او داشتم به هیچ زنی نداشتم. او زن بسیار خوبی بود، اما خیلی عصبی بود و یکدفعه پرخاشگری میکرد. درگیری ما هم به همین دلیل بود. وقتی عصبانی میشد دیگر به هیچچیز فکر نمیکرد و فقط داد و فریاد میکرد. این رفتارش خیلی من را اذیت میکرد. من برای اینکه آرامش بیشتری داشته باشد، تصمیم گرفتم خانهای بزرگتر اجاره کنم تا هم بچهها جای بیشتری داشته باشند و هم همسرم را به زندگی امیدوارتر کنم.
او در پاسخ به این پرسش که چرا سعی داشت همسرش را راضی کند، گفت: همسرم مدتی بود که از طلاق صحبت میکرد، اما من نمیخواستم او را طلاق دهم. میگفت دیگر نمیخواهد با من زندگی کند و فشار زندگی را تحمل کند. من هر کاری میکردم که تصمیمش را عوض کند، قبول نمیکرد و میگفت نمیخواهد ادامه دهد. من خانهای بزرگتر اجاره کردم. ما تازه به آن خانه اثاثیه برده بودیم. هنوز کارتنها روی زمین بود و داشتیم وسایل را جابهجا میکردیم که همسرم از پلهها سُر خورد به زمین افتاد. من همسرم را نزدم، اصلا به او دست نزدم. من او را دوست داشتم و هیچوقت کتکش نمیزدم. هرچند با هم جروبحث زیاد میکردیم و کشمکش داشتیم، اما من دست روی زنم بلند نکردم و او را نزدم.
متهم در پاسخ به این پرسش که چرا همسرت را دیر به بیمارستان بردی، گفت: وقتی این اتفاق افتاد، خودم خیلی شوکه شدم. حالم بد بود، همسرم را بلند کردم و به خانه آوردم. به او اصرار کردم دکتر برویم، قبول نکرد. گفتم با اورژانس تماس بگیرم، باز هم قبول نکرد. چند ساعت بعد یکدفعه حالش بد شد و از حال رفت که من با اورژانس تماس گرفتم و درخواست کمک کردم.
متهم همچنین درباره اینکه چطور همسرش از پلهها به پایین پرت شد، گفت: در راهپله و وسط خانه مقدار زیادی کارتن قرار داشت؛ چون هنوز وسایل را نچیده بودیم و داشتیم تازه یکییکی کارتنها را باز میکردیم.
وقتی همسرم با من جروبحث کرد، به کناری رفت و سعی کرد سر خودش را گرم کند. داشت کار میکرد که پایش به یکی از کارتنها گیر کرد و به زمین افتاد و از چند پله پرت شد. همان لحظه هم حالش بد نشد. من بلندش کردم و او را به خانه آوردم. اصرار هم کردم که با هم به دکتر برویم، اما قبول نکرد. وقتی در خانه داشت استراحت میکرد، حالش بد شد.
متهم همچنین درباره اینکه چرا پسرش چند ساعت گریه میکرد، گفت: پسرم بچه است و از اینکه مادرش را در آن حالت دیده بود، ترسید و به همین خاطر گریه میکرد؛ من کاری نکردم.
سپس وکیلمدافع متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: موکل من به قتل اقرار نکرده است. او بارها گفته همسرش به خاطر اینکه پایش به جایی گیر کرده، دچار مشکل شده و به زمین افتاده است. من درخواست صدور حکم برائت از قتل عمدی را برای موکلم دارم.
سپس متهم یکبار دیگر برای بیان آخرین دفاع در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من فقط یکبار گفتم همسرم را هُل دادم، اما دروغ گفتم؛ چون تحت فشار بودم. من تلاش زیادی کردم تا رضایت اولیایدم را بگیرم و با توجه به اینکه اولیایدم رضایت دادند، درخواست بخشش از سوی دادگاه را هم دارم.
در پایان قضات وارد شور شدند و متهم را به پرداخت دیه و هشت سال زندان محکوم کردند.