در آستانه روز پزشک، در سازمان نظام پزشکی، میهمان محمدرضا ظفرقندی، رئیس سازمان نظام پزشکی بودیم. گفتوگو درباره مهاجرت پزشکان، وضعیت کنترل و مهار کرونا و خودکشی و افسردگی بین دانشجویان پزشکی از مهمترین موضوعات مطرحشده در این گفتوگو بود.
مشروح این مصاحبه را در ادامه خواهید خواند.
آقای ظفرقندی در یکسالونیم گذشته، پزشکان بیش از هر قشر دیگری درگیر کرونا بودند و نبود امکانات زیرساختی درمانی مشکلات بسیاری را برای آنها ایجاد کرد. در ابتدای شروع پاندمی، پزشکانمان حتی از داشتن یک ماسک معمولی هم محروم بودند. حالا هم میبینیم که بعد از گذشت این مدت طولانی وضعیت بهتر نیست و سیاسیکاری موجود در حوزه بهداشت باعث شده که پیکهای کرونا طولانیتر بشود. درباره این یکسالواندی و آنچه بر پزشکان گذشت، برای ما بگویید.
در ابتدای این گفتوگو وظیفه خود میدانم که تشکر و تقدیر عمیق و قلبی خودم را از جامعه پزشکی و کادر درمان اعلام کنم. این ارزش و اهمیتی را که ما این روزه نسبت به پزشکان مشاهده میکنیم، در قبل هم وجود داشت، منتها در یک شرایط بحرانی فرد احساس میکند که چقدر این ارزش نمود پیدا میکند. برای مثال آب همیشه ارزشمند است ولی فردی که در جایی تشنه گیر کرده، آن ارزش را بیشتر درک میکند. این خیلی مهم است که مملکت، مسئولان و حاکمیت بدانند که ارزش جامعه پزشکی و کادر درمان باید همیشه بالا باشد. اگر این اتفاق نیفتد، ما هم در بحرانها گرفتار میشویم و هم اینکه افراد و فارغالتحصیلان و بهخصوص جوانان این جامعه میبینند اگر جای دیگری ارزش بیشتری برایشان قائل میشوند، به آنجا مهاجرت میکنند و این بزرگترین خسارتی است که نگران آن هستیم که اگر قدر این جامعه و به قول معروف قدر زر، زرگر نشناسد، باعث میشود که ما با یک خسارت بزرگ و شیب رو به فزونی مهاجرت پزشکان مواجه میشویم.
الان مواجه هستیم؟
بله. مواجهیم؛ یعنی میزان درخواست برای مهاجرت و آن مراحل قانونیای که باید در سازمان نظام پزشکی طی شود، افزایش داشته است. پزشکان برای مهاجرت باید از سازمان نظام پزشکی مدرکی را به نام گود استندینگ بگیرند که این درخواست رو به افزایش است؛ بنابراین خوب بود که همیشه و بهجز این بحرانها هم ارزش علم، ارزش خدمت، درمان، تسکین آلام مردم نشان داده شده و به آن بها داده شود.
بارها دیدهایم که ایام کرونا با زمان جنگ و پزشکان با رزمندگان جنگی قیاس شدهاند. به نظر میرسد این قیاس صرفا شعاری برای پوشاندن قصور و کوتاهی مسئولان بود. شما با این شباهتسازی موافق بودید؟
ببینید! بالاخره من خودم کسی بودم که در جنگ حضور داشتم و حداقل در 15 عملیات شرکت کردم و هروقت بهعنوان تیم اضطراری در جنگ نیاز بوده، حضور داشتم. منتی هم بر سر کسی نیست، یک انسان معمولی از یک مملکت هستیم و باید برای نجات مملکت تلاش کنیم. در سال 1389 و در سالروز آزادی خرمشهر، از آقای هاشمیرفسنجانی دعوت کردیم که برای جمعی از پزشکان حاضر در جنگ سخنرانی کنند. این مراسم در ساختمان روزنامه اطلاعات برگزار شد. آقای هاشمی جملهای گفتند که من هرگز فراموش نمیکنم. ایشان بهعنوان مسئول کل جنگ گفتند من در تنها قسمتی که هیچوقت در طول جنگ دغدغه و نگرانی پیدا نکردم، حوزه پزشکی جنگ بود که با سازماندهی خوب در صحنههای سخت کار را به سامان میرساندند. اما بین زمان جنگ و این ایام تفاوت فاحشی وجود دارد. تفاوت آنموقع با الان این است که آن زمان یک نفر پزشک که بهعنوان بسیجی و رزمنده به جبهه میرفت و کار رزمی میکرد، خودش را در معرض خطر قرار میداد. ولی الان مسئلهای که خیلی مهم است و کمتر به آن توجه میشود، این است که چه پزشک (یک پزشک عمومی یا یک پزشک متخصص عفونی) و چه پرستار، تمام خانواده را در معرض خطر قرار میدهد. من الان متخصصان عفونی و پزشکان عمومیای را سراغ دارم که روزی صد بیمار کرونایی در بیمارستان سینا، در بیمارستان خاتم و در بیمارستانهای مختلف ویزیت میکنند. میدانید که این کار چقدر ریسک ابتلا را بالا میبرد. حالا دیگر همه میدانند که واکسنزدن جلوی ابتلا را نمیگیرد. با تزریق واکسن کاملا ریسک ابتلای مجدد پایین میآید ولی جلوی آن گرفته نمیشود. نکته خیلی مهم این است که حتی اگر بگویند کادر درمان واکسن زدهاند، اما کسی که روزی صد بیمار کرونایی را ویزیت میکند و شب به منزل میرود، ناقل است؛ دو تا بچه دارد، همسرش هست، مادرش و پدرش هستند. اتفاقا من میخواهم برعکس بگویم، این موضوع در مقایسه با جنگ خیلی بالاتر است. ما هیچوقت خانوادهمان را در زمان جنگ در معرض تهدید قرار نمیدادیم. به جبههها میرفتیم. جان خود آدم است و اختیارش را داریم. ولی الان همین پزشک و همین پرستار به بخش کرونا میرود مریض میبیند، به ICU میرود مریض میبیند و شب که باید به منزل برود، آنجا خانوادهاش (همسر، فرزند و والدین) در خطر هستند. این خیلی بالاتر است؛ یعنی دارد یک ایثار بزرگتری انجام میشود.
همانطور هم که شما فرمودید، یک نوع جانفدایی انجام میشود. اتفاقا در زمان جنگ هم همینطور بود. زمان جنگ هم ما تجهیزات و امکاناتمان به اندازه عراق و حمایتی که از عراق میشد (اطلاعاتشان، نیروهایی که از اروپا و آمریکا کمکش میکردند و کشورهای عربی کمکش میکردند)، نبود. خب! این بیشتر جانفدایی میشود؛ ما شهدای زیادی دادیم. گاهی اوقات معبر مین با عبور انسان تأمین میشد و معبر میشد؛ بنابراین اینجا هم درواقع این است. ما هم نگران هستیم که جامعه پزشکی که یک جامعه پرقیمت و گرانسنگ کشور برای خدمت به مردم محسوب میشود، در معرض خطر بالایی باشد. این جامعه باید بماند که بتواند خدمت کند. اگر آن امکانات، آن حمایتها و آن پشتیبانی لازم صورت نگیرد، آسیب میبیند. هر ابتلایی بالاخره حداقل یک نفر را یک ماه از عرصه خدمت بیرون میکشد و به نظرم باید در این کمبودها کمک کرد که جامعه پزشکی بتواند خدمتش را با همهجور حمایت ارائه بدهد.
سازمان نظام پزشکی از ابتدای امر روی این مسئله تأکید داشت. من اینجا نامهای دارم به تاریخ 20/12/98 که یعنی 20 روز از شروع کرونا در ایران گذشته بود. آن زمان در بخشی از این نامه خطاب به دکتر نمکی نوشتیم: «از جنابعالی میخواهم برای حلوفصل همهجانبه و سریعتر این معضل ضمن اعلام شرایط فوقالعاده، ترتیبی اتخاذ گردد تا مسئولیت مدیریت بحران بر عهده سران سه قوه با اخذ اختیارات لازم از رهبری قرار گرفته و در جلسات روزانه با حضور جنابعالی امور مورد بررسی و ساماندهی قرار گیرد». موضوع مورد بحث ما در ابتدا این بود که باید در بالاترین سطح مسئولیت و اهتمام برای حل این بحران وجود داشته باشد. در ابتدای امر، مسئولیت کنترل پاندمی را به وزارت بهداشت داده بودند. این نامه را هم برای همین مسئله نوشتم. گفتم ما تشکر میکنیم که شما زحمت میکشید، ولی مسئولیت تا در سطوح بالاتر نباشد و نیروی انتظامی ما اگر وارد نشود، رفتوآمد بین شهرها اگر کنترل نشود و رفتوآمد بدون ماسک و این شرایط رعایت نشود، کاری از پیش نمیبریم. خب اینها را که وزارت بهداشت نمیتواند کنترل کند. اینها سطح خیلی بالایی از رعایت اصول را میخواهد. از طرفی آسیب واردشده به پزشکان فقط خستگی، بیماری و مرگ نیست. ما بیش از 300 شهید از کادر درمان به اسم و رسم داریم و یکی از مطالباتمان این است که مشخص شود چرا بیش از نیمی از اینها هنوز تعیین تکلیف نشدند؟ خانوادهای که بزرگ آن خانواده چه مادر و چه پدر با عنوان کادر درمان شهید شدند، ستون اصلی خود را از دست داده است. مرگ او با مرگ یک مغازهدار شهید متفاوت است؛ چراکه خانواده آن شهید میتوانند با آن مغازه گذران زندگی کنند، ولی خانواده یک پزشک نمیتوانند طبابت کنند، چون این کار یک کار تخصصی و کار علمی است و اینجا خانوادهها آسیبی جدی میبینند. ما بارها تأکید کردیم که شهدای نظام سلامت باید تعیین تکلیف بشوند و یکی از آن حمایتها اصلا همین است که دقیقا بدانند اگر یکی در کنارشان افتاد، دیگری هست که دستشان را بگیرد.
الان کادر درمان کامل واکسینه شدند؟
کادر درمان کامل واکسینه شدهاند، اما خانواده آنها که شبانهروز در معرض خطر هستند واکسینه نشدهاند. از طرفی برای مثال در بسیاری از مطبها مثل دندانپزشکی تکنسین یا منشی آنجاست که صبح تا شب با مریضها کار دارد؛ آنها هنوز واکسینه نشدهاند.
آقای دکتر! بارها درباره افسردگی و خودکشی ناشی از کار بالا بین رزیدنتها و انترنها صحبت شده است. در اخباری هم که در این روزها منتشر میشود، میگویند آمار افسردگی در بین پزشکان خیلی بالاتر رفته و دانشجویان و انترنهایی که در بیمارستانها هستند، شرایط خوبی ندارند. به صورت کلی این خودکشی از چه ناشی میشود؟
من قسمتی از این سؤال را جواب دادم؛ گفتم همیشه باید قدر و قیمت این خدمت و صاحبان این خدمت دانسته شود، نهفقط در عرصه بحران و مواقع سختی. ولی اینکه چرا ناامیدی و افسردگی بین این قشر از جامعه بروز میکند، داستانی طولانی دارد. همانطور که مستحضر هستید، بهترین سطوح علمی و هوشی کشور در رتبهبندی کنکور به رشتههای پزشکی و رشتههای وابسته داده میشود. اینها کسانی هستند که در کنکور رتبههای بسیار بالایی دارند، اما وقتی وارد این عرصه میشوند، شما یک لحظه جای اینها تصور کنید یک آدمی با هوش بالا و زحمت زیاد آمده وارد رشته پزشکی شده است. خب! رشته پزشکی رشته سنگینی است، واقعا درسهایش زیاد و خیلی سنگین است. بعد در مراحل پایانی، کشیکهای سنگین دارد. burnout پزشکان که همان خستگی است، ناشی از ناامیدی است. دانشجو میگوید من این زحمتها را متحمل میشوم برای اینکه آینده روشنی داشته باشم. شما ببینید کسی که انترن میشود سالهای آخر پزشکی باید به صورت طولانی در بیمارستانها بماند، حجم زیاد بیماران و این شرایط کرونا را در نظر بگیرید. این مواجهه سختی است. هیچ رشتهای اینطوری نیست به جز پزشکی که قانون دربارهاش میگوید پس از تمامشدن دوره آموزش او چند سال دور از خانواده باید برود در یک روستا یا منطقه محرومی خدمت کند. اینکه تمام شد، حالا میخواهد بیاید تخصص بگیرد. اولا اینکه در چه رقابت سنگینی باید شرکت کند بماند؛ نسبت قبولی در تخصص حدودا یک به هشت یا به 10 است. حالا اگر قبول شد، دوباره چهار سال باید درس بخواند و کشیک بایستد و مواجهه با حجم کار داشته باشد که واقعا سنگین و طاقتفرساست. شبانهروز و با یک حقوق بسیار ناچیز. من به هرکس میگویم حقوق دستیار پزشکی متوسط 2.5 تا سه میلیون تومان است، باورش نمیشود؛ آخر پزشک است. متخصص است.
حالا این دوره تمام شد و باز دوباره باید برود طرح ببیند! اینجا به سنی رسیده که ازدواج کرده، بچه دارد، خانواده دارد و دوباره باید برود طرح! چند سال دور از خانواده! اینها چیزهای عینی است؛ یعنی شما میبینید خانمی پزشک است و دو تا بچه دارد، به بیجار میرود و خدمت میکند و شوهرش هم باید در شهر خودش باشد چون کارش در آنجاست. حالا این دوره هم تمام میشود. اگر بخواهد برود فلوشیپ فوقتخصص باز هم همین داستان تکرار میشود؛ یعنی به همین دلیل است که سنگینی کار، طولانیشدن دوره تحصیل و بعد در نهایت عدم آن شرایط مناسب برای کار. بعد از همه اینها میبیند جایگاه مناسب برای کار را باز هم ندارد. آن وقت اینجاست که یا اتفاق مهاجرت میافتد یا افسردگی در طول همین مسیر رخ میدهد و نامهربانیها و ناملایمات از انواع مختلف اجتماعی، کاری و اقتصادی باعث میشود ناراحتی افسردگی ایجاد شود.
الان آماری از افسردگی و مهاجرت وجود دارد؟
من از افسردگی آمار ندارم؛ ولی درباره مهاجرت در یک سال گذشته درخواست سالانه گود استندینگ که برای مهاجرت لازم است، افزایش داشته و حداقل در یک سال سه هزار درخواست به سازمان ارسال شده است.
کمی درباره کرونا صحبت کنیم. در ابتدا شعار ما کرونا را شکست میدهیم، یک هدف بود و در این روزها فقط یک شعار است. به نظر شما در این برهه زمانی خاص، مبارزه ما با کرونا در چه مرحلهای قرار دارد؟ بالاخره در این دوره ما توانستیم تا حدی کرونا را شکست بدهیم؟
ببینید! به نظرم میآید که کرونا یک بیماری مزمن، مرموز و موذی است؛ یعنی اینکه با توجه به گذشت زمان و افزایش اطلاعات از بیماری کرونا، شما قطعا مشاهده میکنید که سویههای جدید و جهشهای جدید این بیماری ایجاد میشود که هرکدامش میتواند برنامهریزیهای قبلی را دچار تغییر و توقف بکند؛ ولی آن چیزی که لازمه مواجهه (من لفظ شکست را به کار نمیبرم) علمی و صحیح با این بیماری است، عمدتا دو راه بیشتر ندارد؛ اول واکسیناسیون عمومی در زمان کوتاه، بهطوریکه ما 70 درصد کشور و جامعه را واکسینه بکنیم تا بتوانیم این زنجیره را کاهش بدهیم و مقطوع کنیم و دوم با وجود واکسیناسیون با توجه به جهشها، کنترل شرایط بهداشتی و اصول بهداشتی را رعایت کنیم. آن چیزی که الان ما در ایران با آن مواجه هستیم، نشان میدهد در این دو زمینه شرایط مطلوبی نداریم؛ یعنی در واکسیناسیون حدود پنج میلیون نفر دو دوز واکسیناسیونشان انجام شده است؛ بنابراین واکسیناسیون حدود پنج میلیون نفر انجام شده است و این نسبت به بسیاری از کشورهای همسایه و کشورهای جهان یک اختلاف و عقبماندگی فاحش است.
ما خیلی مکاتبه کردیم، خیلی نامه دادیم و خیلی هجمه به ما شد که ... ولی بالاخره ما بهعنوان نماینده جامعه پزشکی مسئولیت قانونی حفاظت از جان مردم را داریم که به اعتقاد من حفاظت از جان مردم هیچ محدودیتی نباید داشته باشد؛ چون بالاترین چیز، حفظ جان مردم است. ما بارها درباره رعایت پروتکلها نامهنگاری کردیم. کروناویروس مرز نمیشناسد؛ کمااینکه الان میبینیم یک سویه از انگلیس درمیآید، یک جهش از هند درمیآید، یک سویه از جنوب شرقی درمیآید و هر روز یک اتفاق تازه میافتد؛ بنابراین اگر این اقدام به صورت یک اقدام فراگیر و جهانی صورت نگیرد، «ما کرونا را شکست میدهیم»، میسر نمیشود.
آقای ظفرقندی به نظر شما در شرایط فعلی پروژه ساخت واکسن ایرانی شکستخورده نیست؟
نه، به نظرم شکستخورده نیست؛ ولی تأخیرافتاده است و زمان خیلی مهم است. ما بارها دراینباره مکاتبه کردیم، یک بار در تاریخ 29/9/1399بههمراه دکتر معین و جمع دیگری از استادان مثل دکتر فاضل نامهای خطاب به دکتر نمکی نوشتیم که در بخشی از آن گفتیم: «ضمن ارجنهادن بر تلاش دانشمندان عزیز کشورمان برای تولید واکسن کرونا، عنصر زمان برای مقابله با این بیماری بسیار مهم و سرنوشتساز است. با توجه به تولید و شروع استفاده از واکسن در کشورهای مختلف به نظر میرسد لازم است همه تلاشها برای خرید هرچه سریعتر واکسن و شروع واکسیناسیون مردم عزیز کشورمان در یک بازه زمانی مشخص متمرکز شود». همچنین در تاریخ 21/10/99 خطاب به آقای روحانی رئیسجمهور وقت نوشتیم: «اگرچه تلاش بیوقفه همکاران و دانشمندان کشور در جهت تولید واکسن داخلی بسیار ارزشمند و موجب تثبیت پایههای تولید واکسن در کشور خواهد شد؛ ولی جنابعالی واقفاید که مراحل علمی و تولید انبوه واکسن داخلی بهزودی میسر نخواهد شد. حتی انحصار تهیه واکسن از مسیر سازمان جهانی بهداشت (کانال کوواکس) نیز با توجه به درخواستهای کشورهای متوازی متعدد و سهمیهبندی انجامشده بههیچوجه برای واکسیناسیون قابلقبول در زمان مناسب کفایت نمیکند؛ بنابراین اینجانبان بهعنوان نمایندگان جامعه پزشکی کشور مؤکدا از جنابعالی میخواهیم در جهت تأمین حقوق بدیهی مردم و انتظارات برحق کادر درمان، تمام مساری دولت محترم را برای تهیه واکسن مطمئن و مورد تأیید مراجع علمی از طرق مختلف و با استفاده از همه ظرفیتهای بخش دولتی و خصوصی و به دور از مسائل سیاسی (این کلمهاش، کلمه کلیدی ما بود) مبذول نمایید».
بگذارید یک سؤال کلی بپرسم. اول اینکه واردات واکسن از طریق سازمان نظام پزشکی به کجا رسید؟ دیگر اینکه سیاسیکاری در امر کرونا چقدر ما را عقب راند؟ در هفتههای گذشته یک فایلی از صدای فرمانده ستاد کرونا منتشر شد که هرچند ایشان ادعا داشتند که این فایل تقطیع شده است؛ ولی در هر صورت در آن صحبتهای کلیدی زیادی شده بود و جوابی که آقای ظریف به آن داده بود، دقیقا نشان میداد که بخشهای عمدهای از ادعاهای فرمانده مقابله با کرونا درست بوده و سیاسیکاری جدی در امر واردات واکسیناسیون و مهار کرونا وجود داشته است. چرا اینقدر یک ماجرای درمانی در ایران سیاسی شد؟
در ابتدا بگویم سازمان نظام پزشکی برای تهیه واکسن از طریق بخش خصوصی اقدام کرد؛ اما با موانعی در جهت تأمین ارز مواجه شد که موفق نشد. این خلاصه است. درباره بحث سیاسیکاری هم، ما همان جملهای که اینجا گفتیم، برایتان توضیح دادم و آن این هست که ما در زمینه همه مسائل علمی و درمانی و بهخصوص در موردی که با جان مردم سروکار دارد، هر نوع مداخله سیاسی را به ضرر مردم و برای جان مردم مضر میدانیم. واقعیت این است که تحریمهایی که آمریکا علیه ما اعمال کرد، حتما در زمینه تهیه تجهیزات، مبادله ارز و امکانات، حالا از واکسن بگیرید تا مسائل مختلف تجهیزات پزشکی و...، مؤثر بوده است و من خودم این را در عمل دیدم. من جراح عروق هستم، یک رگ مصنوعی را که باید از خارج وارد بشود، ما نمیتوانستیم به دلیل تحریمها تهیه کنیم؛ ولی اینکه ما اگر قبول بکنیم که ویروس مرز نمیشناسد و کنترل کرونا در یک کشور تنها بههیچوجه میسر نیست، همینطور که الان مشاهده میکنید، به نظرم میآید هر کشوری (چه ایران و چه کشورهای دیگر) در مقوله واکسن، در مقوله کرونا و مقوله درمان اگر وارد ملاحظات سیاسی بشود، قطعا به مردم آسیب میزند و باعث هدررفتن زحمت کسانی میشود که در سطح مقابله برای این درمان هستند؛ یعنی همان خستگی، همان شهادت و همان اتفاقاتی که برای کادر درمان میافتد.