آفتابنیوز : مخالفت با خط لوله نشان دهنده شکست عظیمی در سیاست آمریکاست که تصور می کند بهترین راه برای برخورد با کشورهای دشمن، فشار و انزواست. این سیاست پیشتر در مورد کوبا و کره شمالی هم دیده شده بود که به جای آنکه آنها را تدریجا در اقتصاد جهان وارد کند، فشار را بر آنها بیشتر می کند. البته در پیش گرفتن روش فشار و انزوا در عقب نشینی نیروهای سوریه از لبنان و هم چنین توقف برنامه های لیبی در مورد سلاح های کشتار جمعی مؤثر بوده است ولی در موارد دیگر همواره شکستی به همراه داشته است.
در مورد چین، پیشرفت این کشور نشان می دهد که برخورد حکومت آن هر چند زمانی از سوی آمریکا توتالیتر و سرکوبگر خوانده می شد، توانسته است موقعیت این کشور را در اقتصاد جهان تثبیت کند.
بنابر همین استدلال، ارتباط با ایران نوعی امتیاز دادن به کشوری غیردموکراتیک و حکومتی ضدآمریکایی محسوب می شود. با این حال نظام سیاسی ایران به رغم برخی از ناکامی های دموکراتیک، بسیار بازتر از حکومت های دیگر خاورمیانه و آسیای مرکزی است که آمریکا با آنها رابطه دارد و یا حتی متحد است. جنوب آسیا نمونه ای کامل و جدید از این موضوع ارایه می دهد که چطور اقتصاد دولت ها می تواند سیاست را حتی میان کشورهایی که شدیدا دشمن هستند، تحت تاثیر قرار دهد. رشد اقتصادی هند در دهه گذشته منجر به ایجاد طبقه سیاسی و تجاری جدیدی شد که موفقیت آن در گرو ثبات منطقه بود. به این ترتیب در حالی که زمانی مقامات هند فروپاشی پاکستان را پیروزی خود می دانستند، اکنون به خوبی می دانند که شکست پاکستان تهدیدی مستقیم برای پیشرفت هند است زیرا ناآرامی و افراطی گری در مرزهای هند می تواند سرمایه گذاران را از این کشور براند.
این موضوعی است که دولت بوش باید در مورد کشورهای دشمن در منطقه به دنبال آن باشد. در این راه ایران گزینه خوبی برای شروع است زیرا جوانان طبقه متوسط و آزادی خواه شهرهای آن می توانند عامل تغییر باشند. آمریکا می تواند از این موقعیت استفاده کرده و موجب ایجاد آزادی های بیشتر در ایران شود.
از منظر ژئوپلتیکی هم ایران و آمریکا منافع مشترکی دارند، هر دو از سوی بنیادگرایان سنی تهدید می شوند و با ادامه تروریسم در عراق این خطر افزایش خواهد یافت زیرا شبه نظامیان سنی دیگر از سراسر دنیای عرب به آنجا جلب خواهند شد. از این رو تجزیه عراق نه تنها شکست سیاست های آمریکا خواهد بود بلکه آشفتگی مرزهای ایران را هم به همراه خواهد داشت.
از سوی دیگر بوش باید بداند که تغییرات مثبت در ایران از طریق لفاظی درباره دموکراسی و تغییر حکومت و با استفاده از وارد آوردن فشار در مورد سیاست هسته ای کشور یا سیاست های بین المللی قابل اجرا نیست. در پیش گرفتن این روش تنها موجب تقویت تندروها و بازی ناسیونالیستی آنها خواهد شد. مشابه این رویکرد در طول جنگ سرد در برابر هند وجود داشت که تنها روحیه ناسیونالیستی و خصمانه مردم هند را بر ضد آمریکا افزایش داد.
بنابراین تغییر سیاست آمریکا در مورد خط لوله می تواند زمینه را برای اتخاذ سیاستی درست در قبال ایران هم فراهم کند و در نهایت به ارتباط و نه محدودسازی منجر شود. با حفظ این طریق آمریکا از استراتژی کنونی خود در مقابل ایران فاصله خواهد گرفت زیرا این استراتژی هیچ یک از نتایج مطلوب را ایجاد نکرده است.