مرعشی در این مصاحبه حرف نهایی را میزند و آن عبور از برخی چهرهها از جمله «سیدمحمد خاتمی» و دیگرانی است که معتقدند؛ وحدت اصلاحطلبان حتما باید با محوریت شخصیتهایی چون «خاتمی» استمرار پیدا کند، مسئلهای که نشان میدهد: سیدحسین مرعشی همان غلامحسین کرباسچی است با ادبیات خاصِ خود که برافروختگیها و پرخاشهای کرباسچی را در خود ندارد اما تفاوتی در این دو دیدگاه دیده نمیشود.
آن گونه که مرعشی گفته: «امروز احزاب باید هدایت سیاسی جامعه را در دست بگیرند و سعی کنند زمینه کاهش مشکلات کشور را فراهم کنند.»
این ادعا در حالی مطرح میشود که سرمایههای اجتماعی احزاب سیاسی و نیز میزان اثرگذاریِ احزاب و نیز شخصیتها به اندازهای دچار افول شده که به زحمت میتوان مردم را از طریق احزاب به صحنههای سیاسی کشور کشانید موضوعی که البته ریشه در کنش و واکنشهای احزاب سیاسی در مقاطع حساسی دارد که مردم متوجه شدند آن چه احزاب و شخصیتهای سیاسی میگویند با آن چه در پشت پردههای سیاسی در حال رخ دادن است تفاوتی کهکشانی دارد. موضوع دیگری که ادعای «مرعشی» را از بیخ و بن رد میکند این که، همواره همین شخصیتهای این روزها مدعی ، نالان و معترض بودهاند که «احزاب و تحزب» در جریانات سیاسی کشور به بازی گرفته نمیشود و به آن دلیل که قوانین در کنار عملکردها، میزان دخالت و مسئولیتپذیری احزاب در تغییرات اساسی در فضای سیاسی کشور را حمایت نمیکند، کارکردهایی که بتوان جامعه را به اعتماد و تکیه بر احزاب ترغیب کرد فاقدِ تاثیر بوده و نوع مواجههی حاکمیت با احزاب نیز بر همگان همچنان پوشیده است مضافاً این که، دعواهای درون حزبی و تشتت و تقسیمبندیهایی که چندان اثربخش نبوده نیز بیشتر از همیشه احزاب را از چشم مردم به اصطلاح انداخته است و اما، مرعشی چرا تلاش میکند این چنین وانمود کند که احزاب از شخصیتها تاثیرگذاری بیشتری دارند؟ زیرا به خوبی دریافته که مردم به این دلیل از شخصیتهای کاریزماتیک رویگردان شدهاند که احزاب آن کارکردهایی که باید را از خود بروز ندادهاند به تعبیری ساده تر، مردم به یک اندازه از احزاب و شخصیتهای سیاسی و دارای حتی پایگاه اجتماعی نیز رویگردان شده و قصدی نیز برای رجوع و اعتماد مجدد وجود ندارد.
مرعشی پیشینهای از مباحثی پیرامونِ «نظارت استصوابی را مطرح میکند و به موارد مهمی دست میگذارد؛ مجلس چهارم، پنجم و ششم، ریاست جمهوری ۷۶ و...
مرعشی میگوید: « شورای نگهبان حتما تابع سیاستهای بالادستی خودش است؛ سیاستهایی که منجر به حذف اصلاحطلبان و حتی حذف اصولگرایان معقول شده و میزان مشارکت در انتخابات را هم به زیر ۴۰ درصد در کشور و ۱۵ درصد در تهران رسانده است. حتما این سیاستها غلط است و به نفع ایران، مردم و جمهوری اسلامی نیست. نباید در نظامی که تنها سرمایهاش مردم هستند، شرایطی به وجود میآمد که مشارکت کمتر از ۴۰ درصد میشد.»
تحلیل اشتباه یعنی تکیه بر بخشی از واقعیت و نتیجهگیری از کل ماجرا؛ مرعشی به موضوع شورای نگهبان به درستی اشاره میکند اما همهی ماجرا و تنها مقصر داستان شورای نگهبان نیست.
در این که شورای نگهبان، اصلاحطلبان را آسانتر از اصولگرایان رد صلاحیت میکند قطعاً شکی وجود ندارد موضوعی که اگرچه پذیرش آن ناخوشایند است اما «اسدالله بادامچیان» دبیرکل موتلفهی اسلامی نیز تلویحاً آن را تایید میکند اما آن قسمت از ماجرا که گفته نمیشود، عملکردها، ائتلافهای مسئله دار و خط و خطوطی است که ماهیت یک حزب را تحت الشعاع قرار میدهد. حتی اگر بپذیریم شورای نگهبان چشم بسته اصلاحاتیها را ردصلاحیت میکند بازهم نمیتوانیم بپذیریم شورای نگهبان قادر باشد آن دسته از اصلاحطلبانی را رد صلاحیت کند که به هر تقدیر رزومهی
قابل قبولی دارند و جایگاهی در میانهی دعواهای سیاسی که عملاً ردصلاحیت آنها بتواند هزینهزایی کند.
مرعشی به رخدادهای سیاسیِ ۹۲ به بعد اشاره کرده میگوید: «مگر در سال ۹۲ مرحوم هاشمی بهعنوان یکی از استوانههای انقلاب و بهعنوان نزدیکترین فرد به مرحوم امام و صمیمیترین دوست و یار رهبری، ردصلاحیت نشد؟ آیا ردصلاحیت آقای هاشمی هزینهاش برای کشور و جناح ما بیشتر بود یا ردصلاحیت آقایان جهانگیری، پزشکیان و لاریجانی؟ در پی ردصلاحیت آقای هاشمی قرار نبود آقای روحانی رئیسجمهور شود، بلکه میخواستند آقای جلیلی روانه پاستور شود، اما ما سیاسیها در جبهه اصلاحات با تصمیم مهمی که گرفتیم و با درخواست از مردم برای حضور در انتخابات با سیاست تکقطبیکردن کشور مقابله و آقای روحانی را رئیسجمهور کردیم. همین سیاست را در انتخابات مجلس دهم ادامه دادیم و با هدایت درست مردم باعث شدیم شرایطی که اکنون در مجلس میبینیم در سال ۹۴ به وجود نیاید. قرار بود ۱۸۰ نیروی پایداری به مجلس دهم وارد شوند که ما با تصمیم بهنگامی که گرفتم این عدد را به ۶۰ رساندیم. در انتخابات سال ۹۶ هم اصلاحطلبان توانستند شهرهای بزرگ مانند تهران، مشهد، اصفهان، تبریز و... را به دست آورند.»
مرعشی در میانهی مرور خاطرات سیاسی خود به یک نکته توجهی ندارد و آن این که؛ «جوجه را آخر پاییز میشمارند.» دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی معتقد است سال ۹۲ قرار بوده «جلیلی» رئیس جمهور شود اما کارگزارانیها در کنار اصلاحطلبان مانع این مسئله شدهاند یا این که قرار بوده مجلس دهم متشکل از ۱۸۰ پایدارچی باشد اما مانع شده اند، قبول میکنیم و ارج مینهیم اما نتیجه چه میگوید؟ رئیس جمهور شدن سعید جلیلی برای اصلاحطلبان گرانتر میآمد یا رئیس جمهور شدن روحانی برای اصلاحاتیها هزینهی وحشتناکی داشت؟ حضور اصلاحطلبان در مجلس دهم چه کمکی به این حزب کرد که عدمِ حضور آنها نکرد؟!
در جایی از مصاحبه اما مرعشی پاسخِ تمامی این سوالات را خیلی ساده میدهد: «مسامحه کردیم؛ من که دارم اقرار میکنم. ما اصلاحطلبان یک فراکسیون در مجلس تشکیل دادیم که میتوانست فراکسیون قدرتمندی باشد اما اختلاف، فراکسیون را تضعیف کرد. فراکسیون «امید» میتوانست زمینه انتخابات موفق دیگری را شکل دهد. بله مردم از ما حمایت کردند اما ما خوب عمل نکردیم، چه آقای روحانی و چه حامیان سیاسی آقای روحانی. باز هم میگویم که ما نباید مسامحه میکردیم. »
مرعشی خوب میداند رئیس جمهور شدنِ سعید جلیلی نه تنها به ضرر اصلاحات نبود که قادر بود این حزب را بازسازی، نوسازی و تقویت کند حتی میتوانست کمک کند رخدادهای ۷۶ و ۸۰ در ۹۶ و ۱۴۰۰ تکرار شود اما «ائتلاف» و «گز نکرده بریدن» و «مسامحه»های بعدی باعث شد آن چه میتوانست در ۹۲ بدون هزینه رخ دهد در ۱۴۰۰ با هزینهای سنگین و شاید غیر قابل جبران رخ دهد و اما مرعشی دست روی موضوعی قابل تامل میگذارد: «ما اصلاحطلبان یک فراکسیون در مجلس تشکیل دادیم که میتوانست فراکسیون قدرتمندی باشد اما اختلاف، فراکسیون را تضعیف کرد. فراکسیون «امید» میتوانست زمینه انتخابات موفق دیگری را شکل دهد. »
داستان ۹۲ و ۹۶ اگر شورای نگهبان به داد اصلاحطلبان نرسیده بود در ۱۴۰۰ نیز تکرار شده بود و آن نابودی کامل اصلاحطلبان و محو آنان برای همیشه از عرصهی سیاسیِ کشور بود اما شورای نگهبان خواسته یا ناخواسته با برخی رد صلاحیتها که هنوز نیز در برخی محافل روی آن بحث میشود، هم اصلاحاتیها را از محو شدن نجات داد و هم پشت صحنهی بازیهای کارگزارانیها را برملا کرد!
این که ما اجازه ندادیم سعید جلیلی رئیس جمهور شود، افتخاری ندارد چون روحانی به مراتب برای اصلاحطلبان خطرناکتر و ویرانکنندهتر بود و این یعنی تصمیم درستی در اعتماد به روحانی و حمایت از تیم او اتخاذ نشده است!
و اما پاسخ مرعشی و اشاره به یک موضوع خیلی مهم: «به هر حال کشور ما سرمایههای انسانی زیادی دارد که هزینه زیادی برای پرورش آنها از سوی مردم پرداخت شده است. اصلا نباید تصور کنیم که دیگر به این شخصیتها نیازی نیست. حتما آقای خاتمی سرمایه بزرگی برای کشور است و جزء سیاستمداران خوشنام و خوشسابقه است و هر کسی به ایشان دسترسی دارد باید از اندیشههایش استفاده کند. ما در حزب کارگزاران سازندگی در عین حال که به آقای خاتمی و همفکران ایشان در جبهه اصلاحات احترام میگذاریم اما اصالتهای خود را هم داریم.»
موضوع مهمتر اما آرزوی دور و دراز کارگزارانیها است: «امروز ما علاقهمندیم که آنقدر حزب را قوی کنیم که روزگاری حزب کارگزاران بهتنهایی بتواند دولت تشکیل دهد یا به تنهایی بتواند مجلس را اداره کند اما قبل از رسیدن به این نقطه و قبل از اینکه یک حزب بتواند حرف اصلی را در کشور بزند، نیازمند وحدت جبههای هستیم. اکنون نمیتوان گفت که یک حزب به تنهایی میتواند جامعه را تحت تاثیر قرار دهد اما هنوز جبهههای سیاسی تاثیرگذارند.»
کارگزاران در نهایت آن چه در دل نهفته است را رو میکند؛ استفاده از بدنهی اصلاحطلبی برای یکه تازیهای بعدی!
مرعشی اما یک آدرس اشتباهی نیز ارائه میدهد: «جبهه اصلاحات در مقطع کنونی دو مشکل مهم دارد؛ نخست آنکه حاکمیت جبهه اصلاحات را به رسمیت نمیشناسد و نمیگذارد وارد عرصه رقابت شود که باید برای حل این مشکل راهحلی پیدا کنیم و دومین مشکل آن است که سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان از صندوق رای ناامید شدهاند که باید یک بار دیگر حامیان اصلاحات را
متحد کنیم.»