پایگاه خبری "میدل ایست مانیتور" در گزارشی ضمن پرداختن به افشاگری اخیر نهادهای اطلاعاتی آمریکا مبنی بر همکاری چین با عربستان سعودی جهت ساخت موشکهای بالستیک در خاک عربستان، به طور خاص سعی کرده تا محورهای اصلی نزدیک شدنِ چین و عربستان به یکدیگر و در عین حال تاثیرات منطقهای این مساله را مورد واکاوی و بررسی قرار دهد.
به گزارش میدل ایست مانیتور ، «هفته گذشته، نهادهای اطلاعاتی آمریکا، اطلاعاتی را فاش کردند که نشان میداد، عربستان سعودی با کمکِ چین، در حال ساخت موشکهای بالستیک است. تنها اندکی بعد، ایران نیز در جریان برگزاری رزمایش نظامی "پیامبر اعظم ۱۷"، اقدام به شلیک و آزمایش موشکهای بالستیک خود کرد که این مساله بار دیگر منطقه خلیج فارس را در صدر اخبار بین المللی قرار داد.
عربستان سعودی از جمله متحدان آمریکا در منطقه است و توسعه روابط آن با چین مخصوصا در حوزهای نظیر برنامه موشکهای بالستیک این کشور، عملا عده بسیاری را با این کنجکاوی رو به رو ساخته که واکنش واشنگتن به این مساله چه خواهد بود؟ در شرایط کنونی، چینیها از عزم و اردهای جدی جهت توسعه نفوذ خود در مطنقه خلیج فارس برخوردارند. مسالهای که در نوع خود، چالشی اساسی برای آمریکا به حساب میآید.
عربستان سعودی و تلاش جهت یافتنِ شرکای جدید امنیتی
با توجه به توسعه فعالیتهای هستهای ایران و ناتوانی آمریکا در متوقف کردن این پیشرفتها و در عین حال، پذیرش اخیرِ ایران در "سازمان همکاریهای شانگهای" (به عنو عضو کامل)، اینطور به نظر میرسد که تهران توانسته جای پای محکمی در عرصه سیاست خارجی چین کسب کند. این مسائل عملا موجب شده اند تا در چهارچوب رقابتهای منطقهای ایران و عربستان، کفه ترازو به سمت ایران سنگینی کند.
در این شرایط، تضعیف موقعیت عربستان همزمان با روی کار "جو بایدن" در قدرت، و در عین حال ابتکار آمریکا در خارج کردن سامانههای پدافندی خود از ریاض پایتخت عربستان در ماه سپتامبر سال جاری میلادی، همه و همه عربستان را به این درک رسانده اند که بایستی به دنبال یک گزینه جایگزین امنیتی برای خود باشد.
عربستان سعودی جدایِ از خرید موشکهای بالستیکِ "دانگ فنگِ ۳ "از چین (که خرید آنها در سال ۱۹۸۸ میلادی انجام شد)، همواره بخش قابل توجهی از خریدهای نظامی خود را از کشورهای غربی انجام داده است. البته که این روند از ابتدای بنیانگذاریِ عربستان سعودی در سال ۱۹۳۲ میلادی برقرار بوده است. با این حال، اکنون سعودیها قویا این وابستگی خود را در مسائل دفاعی و نظامی به غرب، به چالش میکشند.
چرخش سعودیها به سمت چین یعنی همان کشوری که بزرگترین رقیب آمریکا در عرصه صنایع دفاعی و تسلیحاتی است، حامل پیامهای مهمی است. در این راستا، اینطور به نظر میرسد که تغییرات مهمی در سیاست خارجی آمریکا در حالِ رخ دادن هستند. پیشتر واشنگتن منطقه خلیج فارس را حوزه های مهم و با اولویتِ بالا جهت محاصره کردنِ اتحاد جماهیر شوروی ارزیابی میکرد.
در عین حال، آمریکاییها این منطقه را حوزهای اساسی جهت تامین امنیت انرژی و حمایت از امنیتِ اسرائیل نیز تحلیل میکردند. تا آغازِ سال ۲۰۱۰، آمریکا مهمترین تضمین کننده ثبات سیاسی و همگرایی سرزمینی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بود با این حال، از آن زمان تاکنون، این کشور به تدریج از موقعیت تضمین کننده امنیتی در منطقه، خارج شده است.
در این چهارچوب، با توجه به جهت گیریهای جدید سیاست خارجی آمریکا و کاهش یافتن میزان وابستگی واشنگتن به منابع انرژی خاورمیانه و در عین حال تبدیل شدنِ دستورکار محدودسازی چین به عنوان اولویت اصلی دستگاه سیاست خارجی آمریکا، منطقه حاشیه خلیج فارس نیز اولویت بالای خود را برای آمریکا از دست میدهد.
بر اساس دکترینهای روسای جمهور مختلف آمریکا نظیر آیزنهاور (۱۹۵۷)، نیکسون (۱۹۶۹) و کارتر (۱۹۸۰)، آمریکا منطقه حاشیه خلیج فارس را منطقهای مهم و حیاتی برای منافع آمریکا در نظر میگرفت و اعلام میکرد که هرگونه چالشی علیه منافع آمریکا در این منطقه را با قدرت و با استفاده از تمامی ابزارها پاسخ خواهد داد.
در این راستا، منسوخ شدن موقعیت آمریکا به عنوان ضامن امنیتِ کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و مجبور ساختن کشورهای این منطقه از سوی آمریکا مبنی بر اینکه خودشان بایستی به دفاع از خود بپردازند، مهمترین دلیل و محرکی است که توضیح میدهد چرا سعودیها به دنبالِ گزینههای جایگزین امنیتی برای خود هستند.
سیاستِ چین جهت ورود به منطقه خلیج فارس
تغییر اولویتها در عرصه سیاست خارجی آمریکا و خارج شدن این کشور از موقعیت تضمین کننده امنیتِ کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، عملا خلا قدرت منطقه ایِ قابل توجهی را ایجاد کرده و چین را به تکاپوی پُر کردنِ این خلا انداخته است. چین سال هاست که در عرصه سیاست جهانی به دنبال یک جایِ پای محکم برای خود است. در این راستا، چین با استفاده از محرکهای گوناگونی نظیر مسائل مرتبط با حوزه انرژی، تجارت و سرمایه گذاری، سعی دارد در حوزههای سنتی نفوذ آمریکا در نقاط مختلف جهان وارد شود و به رویههای ضدچینیِ آمریکا پاسخ دهد.
در این راستا، منطقه خلیج فارس از حیث امنیت انرژی، از اهمیت قابل توجهی برای چین برخوردار است. نباید فراموش کرد که اقتصاد چین به نحو روزافزونی به منابع انرژی وابسته است و منطقه خلیج فارس نیز یکی از مهمترین منابع تامین کننده انرژی جهان محسوب میشود. این منطقه، دو سوم از ذخایر نفت و گاز طبیعی جهان را در بر میگیرد و از حیث جغرافیایی نیز به چین نزدیک است. در شرایط کنونی نیز، منطقه حاشیه خلیج فارس، بیش از ۵۵ درصد از نیازهای نفتی چین را تامین میکند.
در شرایط فعلی، چینیها با مساله تقاضای روزافزون برای گاز طبیعی نیز رو به رو هستند که این مساله میتواند وابستگی آنها به منطقه خاورمیانه را افزایش نیز دهد. چین که در سال ۲۰۲۱، روزانه ۱۵ میلیون بشکه نفت مصرف کرده است، انتظار میرود که میزان مصرف خود را در سال آتی میلادی به حدودا ۲۰ میلیون بشکه در روز برساند که تامین این حجم از نیازهای انرژی چین از منطقهای خارج از کشورهای حاشیه خلیج فارس، عملا میتواند هزینهها و چالشهای قابل توجهی را برای پکن به همراه داشته باشد. این مساله خود به تنهایی منطقه حاشیه خلیج فارس را به منطقهای جذاب و با درجه اهمیت به شدت بالا در عرصه سیاست خارجی چین تبدیل کرده است.
جدای از همه این ها، منطقه حاشیه خلیج فارس همچنین مشوقهای قابل توجهی را به چین در زمینههایی نظیر تجارت و سرمایه گذاری اعطا میکند. موفقیتِ ابتکار اقتصادی معروفِ چین موسوم به "یک کمربند، یک راه" که درسال ۲۰۱۳ میلادی برای نخستین بار آغازِ آن اعلام شد، تا حد زیادی به همکاری و همراهی کشورهای حاشیه خلیج فارس وابسته است.
اضافه بر این، دولتهای حاشیه خلیج فارس که از منابع غنی نفتی برخوردارند و به دنبال توسعه زیرساختهای خود با استفاده از دلارهای بی پایانِ نفتی هستند، مشوقهای قابل توجهی را جهت حضور اقتصادی هر چه بهتر و بیشترِ چین در این منطقه ارائه میکنند. این مساله بویژه برای چین از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا سال هاست که اولویتهای اصلیِ سیاست خارجی چین معطوف به تجارت و سرمایهگذاری هستند.
از طرفی باید توجه داشت که در ماههای اخیر، چین که با پیمان خصمانه "آکوس" (که همان اتحادِ قدرتهایی نظیر آمریکا، انگلستان و استرالیا با هدف محدودسازی پکن در شرق آسیا است) رو به رو شده، میخواهد به این مساله با ابتکارهایی نظیر توسعه روابط با کشورهای حاشیه خلیج فارس، پاسخ دهد. به طور خاص، در این رابطه توسعه همکاریهای راهبردی چین با ایران، به عنوان کشوری که به معنای واقعی کلمه میتواند نظمِ ایجاد شده در خاورمیانه را به چالش بکشد، از اهمیت زیادی برای پکن برخوردار است.
در شرایط کنونیِ جهان، سیاست بین الملل صحنه تشدید رقابتهای ژئوپلیتیکی میان آمریکا و چین است. در جریان این رقابت ها، دولتهای حاشیه خلیج فارس به دلایلی نظیر موقعیت خاص ژئوپلیتیکی، مزایای ایدئولوژیک و همچنین ذخایر غنی انرژی خود، از اهمیت ویژهای برخوردارند. برای سال ها، آمریکا شدیدا با همکاریِ متحدان منطقهای خود با چین، مخصوصا در حوزههایی نظیر فناوریهای پیشرفته و صنایع دفاعی، مخالفت میکرد.
با این حال، اکنون و با توجه به پیش بینی ناپذیریِ حاکم بر سیاست خارجی آمریکا، متحدان این کشور نیز مجبور شده اند تا با درک تهدیدات تازه علیه خود، به دنبال گزینههای جایگزینِ امنیتی بگردند. مسالهای که نمود عینی آن را در چهارچوب تحولات اخیر و افشا شدن همکاری چین با عربستان جهت تولید موشکهای بالستیک مشاهده میکنیم. در این شرایط، علاقه وافر چین جهت پُر کردن خلا حضور آمریکا در منطقه حاشیه خلیج فارس، حاکی از آن است که این منطقه در آینده نزدیک شاهد تغییر و تحولاتی جدی در عرصه سیاست منطقهای خواهد بود».