احسان هوشمند در یادداشتی نوشت: اشغال ایران در جنگ جهانی دوم یکی از تلخترین رویدادهای تاریخی کشور در سده اخیر است. در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ نیروهای ارتش انگلیس از غرب و جنوب و ارتش سرخ شوروی از شمال، کشور ایران را مورد هجوم قرار دادند و با بمباران مراکز نظامی و مسکونی، ایران را به اشغال نظامی درآوردند. استعفای نخستوزیر علی منصور، نخستوزیری محمدعلی فروغی و سپس استعفای رضاشاه و آغاز سلطنت محمدرضاشاه پهلوی از مهمترین رویدادهای روزهای نخست اشغال ایران بود که در پی بمباران شهرهای بزرگ و کوچک غرب، شمال و جنوب کشور و مراکز نظامی و جمعیتی روی داد.
در تاریخ نهم بهمن ۱۳۲۰ به کوشش محمدعلی فروغی، پیمان اتحادی میان دولت ایران با انگلستان و شوروی منعقد شد که به پیمان اتحاد سهگانه معروف شد. به موجب فصل پنجم این پیمان، «پس از آنکه کلیه مخاصمه مابین دول متحده با دولت آلمان و شرکای او به موجب یک یا چند قرارداد متارکه جنگ متوقف شد، دول متحده در مدتی که زیاده از شش ماه نباشد، قوای خود را از خاک ایران بیرون خواهند برد و اگر پیمان صلح مابین آنها بسته شد ولو اینکه قبل از شش ماه بعد از متارکه باشد، بلافاصله قوای خود را بیرون خواهند برد». به سخن دیگر، در پیمان سهگانه توافق شده بود ایران نه یک کشور اشغالشده بلکه متحد متفقین به شمار میرود و به محض اتمام جنگ، در دورهای ششماهه قوای متفق خاک ایران را ترک میکنند. در دوره اشغال ایران، دولت روسیه (شوروی سابق) با هدف کسب امتیاز نفت شمال ایران اقداماتی را آغاز کرد. روسیه شوروی این اقدام خود را در واکنش به مذاکرات دولت ساعد با برخی شرکتهای انگلیسی و آمریکایی برای واگذاری امتیاز نفت جنوب شرقی ایران توجیه میکرد.
دولت شوروی در شهریور ۱۳۲۳ سرگئی کافتارادزه، معاون گرجیتبار وزارت خارجه شوروی را برای دریافت امتیاز نفت شمال به تهران گسیل کرد تا دولت ایران امتیاز استخراج نفت برخی از استانهای شمالی را به شوروی واگذار کند. در این دوره، دریافت امتیاز نفت شمال ایران به یکی از درخواستهای جدی شوروی از ایران تبدیل شد و فشار سنگینی به ایران وارد شد. همراهی تودهایهای ایران و برگزاری تظاهرات سازمانیافته اعضا و هواداران این حزب برای دادن امتیاز نفت شمال ایران به شوروی، یکی از چالشهای دولت وقت در ایران شد. البته واکنش منفی و اقدام دکتر مصدق در مجلس به همراه اقلیت همراه خود و قانون «ممنوعیت دولت از مذاکره و عقد قرارداد راجع به امتیاز نفت با خارجیها» که در ۱۱ آذر ۱۳۲۳ تصویب شد، موجب نشد تا شوروی از تقاضای زیادهخواهانه خود کوتاه آید و همچنان مسئله دادن امتیاز نفت شمال ایران به همسایه شمالی در صدر مسائل فیمابین دولت ایران و روسیه بود.
همزمان با ظاهر شدن نشانههای شکست آلمان هیتلری در ۲۴ تیر ۱۳۲۴ و با هدف کسب امتیاز نفت شمال ایران، استالین صدر هیئترئیسه اتحاد جماهیر شوروی سابق، در دستوری فوقمحرمانه «برای شکلدادن به یک جنبش جداییطلب در جهت تأسیس یک منطقه خودمختار آذربایجانی و یک منطقه خودمختار کُرد با اختیارات گسترده» دستورات اجرائی را صادر کرد. این در حالی بود که از سویی بنا بر پیمان اتحاد سهگانه، دولت شوروی و دولت انگلستان «منفردا و مشترکا تعهد میکنند حاکمیت و استقلال سیاسی ایران را محترم شمارند». دولت شوروی بدون توجه به تعهدات خود و امضای چنین پیمانی، در حال اجرا و پیشبرد اهداف خود برای دستیابی به امتیاز نفت شمال از طریق برنامههایی همچون تشکیل جریان جداییطلب در شمال و شمال غرب ایران، یعنی در آذربایجان و مهاباد بود. از طرف دیگر، در هفتم ماه می ۱۹۴۵، برابر با ۱۸ اردیبهشت ۱۳۲۴، بر اثر شکست قطعی آلمان، جنگ در اروپا خاتمه یافته بود و دولت شوروی بر اساس همان پیمان اتحاد سهگانه موظف بود بهسرعت همراه با انگلستان نیروهای خود را از ایران خارج کند. با توجه به خاتمه جنگ در اروپا و لزوم تخلیه ایران از قوای اشغالگر، در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۲۴ دولت وقت ایران در سه نامه به سفارت کشورهای شوروی، انگلستان و آمریکا، درخواست کرد تا «خاک ایران را تخلیه نمایند» تا «اوضاع ایران به حال عادی برگردد». همچنین با شکست ژاپن در دوم سپتامبر ۱۹۴۵، برابر با ۱۱ شهریور ۱۳۲۴، دولت ایران در ۱۱ سپتامبر ۱۹۴۵ (۲۰ شهریور ۱۳۲۴) دوباره نامه مشابهی به سه سفارت یادشده ارسال و درخواست کرد «اینک مطابق پیمان سهگانه مدت زمانی که نیروهای متفقین باید ایران را تخلیه نمایند از روز یکشنبه دوم سپتامبر ۱۹۴۵ که همزمان با متارکه با ژاپن است، شروع میگردد».
این نامه با امضای وزیر امور خارجه وقت، انوشیروان سپهبدی، به سفارتخانههای سهگانه آمریکا، انگلیس و شوروی ارسال شد. در هفتههای بعد و طی فرازوفرودی، دولت آمریکا و انگلستان ضمن موافقت با درخواست تخلیه ایران، در ماههای بعد نیروهای خود را از ایران خارج کردند؛ اما دولت روسیه برخلاف تعهد خود در پیمان سهگانه، نهتنها حاضر به تخلیه ایران نبود، بلکه بر شدت اقدامات خود در ایران علیه تمامیت سرزمینی و استقلال کشور افزوده بود. اعلام انحلال کمیته ایالتی حزب توده در آذربایجان و جانشینشدن فرقه دموکرات آذربایجان به جای حزب توده، انحلال سازمان کومله ژ-کاف در مهاباد و تبدیل آن به حزب دموکرات کردستان در مهاباد، معرفی رهبران دو جریان وابسته به شوروی در تبریز و مهاباد، آغاز اقداماتی همچون تشکیل نیروهای مسلح دو جریان، اقدامات فرهنگی و ساختوساز و حتی اعزام دانشجو و برخی نیروهای سیاسی به شوروی طبق دستورات استالین از جمله رویدادهایی است که دولت وقت روسیه برای پیشبرد مقاصد خود در ایران تعقیب کرد.
دولت شوروی ضمن مقاومت در برابر تخلیه ایران، مدعی بود طبق معاهده ۲۶ فوریه ۱۹۲۱، دولت شوروی حق دارد بر اثر احساس خطر و تهدید طرف ثالث در ایران، نیروی نظامی به ایران وارد کند. پیگیریهای جدی نمایندگان ایران در سازمان ملل از سوی سیدحسن تقیزاده و سپس به صورت بسیار جدیتر حسین علا موجب شد تا کار پیگیری پرونده ایران در شورای امنیت سازمان ملل به فشاری جدی علیه شوروی تبدیل شود. همراهی آمریکا در این جریان نیز اوضاع را برای شوروی سختتر کرده بود. سفر ۱۶روزه قوام به مسکو در ۳۰ بهمن ۱۳۲۴ و دیدار او با مولوتوف و استالین نتوانست گره این معادله پیچیده را باز کند.
در تجربه سختی که ملت ایران با آن دستوپنجه نرم میکرد، یعنی عدم تخلیه ایران از قوای اشغالگر روسیه شوروی و تأسیس دو جریان تجزیهطلب با مدیریت میدانی میرجعفر باقراف و اصرار بر دریافت امتیاز نفت شمال، درحالیکه نابسامانی ناشی از تغییر پیدرپی دولتها در ایران شرایط را برای ایرانیان بسیار دشوار کرده بود، دولت شوروی با توجیهات عجیبوغریبی همچون در صورت حضور نیروهای انتظامی و نظامی ایران در شمال کشور و احتمال تنش در آن سامان مرزهای روسیه شوروی با خطر مواجه میشود، مانع از اعزام نیروی تأمینکننده امنیت به شمال کشور بود.
با گذشت بیش از ۷۵ سال از این رویداد تاریخی، تحولات اخیر منطقه بهویژه جنگ اوکراین، به ایرانیان یادآوری میکند که همچنان باید درسهای فراوانی را از این رویداد بیاموزیم. تشکیل دو منطقه خودمختار در شرق اوکراین و تلاش روسیه برای رسمیتدادن به استقلال این دو منطقه، از جمله اقداماتی است که مشابه آن از سوی شوروی در دهه ۲۰ در ایران صورت گرفت. مواضع اصولی ایران در دهههای گذشته در حمایت از تمامیت سرزمینی و تجزیهناپذیری کشورها، بهویژه به واسطه اقدامات دولتهای خارجی، همچنان باید در صدر اصول سیاست خارجی کشور باشد.