آفتاب - دكتر محسن طلایی*: شاید الحاق به سازمان جهانی تجارت را بتوان از جمله بارزترین نشانه های جهانی شدن برشمرد. الحاق به آن سازمان از آن رو یكی از نشانه های بزرگ جهانی شدن است که نه فقط تجارت بلکه کلیت اقتصاد و قوانین مربوطه در کشور را در هماهنگی و بلکه یکرنگی با قوانین و مقررات جهانی و بین المللی بطور قطع تحت تأثیر جدی قرار می دهد تا آنجا که برخی از این قوانین به حدی تغییر خواهند کرد که موجودی دیگر خواهند شد. همین باعث شده است كه جهانی شدن با ابعاد گسترده خویش غالباً به معنی باز شدن درهای اقتصاد و اجتماع کشور و بلکه به یک معنی سیاست آن به روی جهان تلقی شود.
در این تلقی از جهانی شدن، کشور، موجودی دست بسته انگاشته می شود که هیچ اختیاری از خود نداشته و هر بلایی را برای دست یافتن به آتیه ای واهی ناچاراً می پذیرد. در واقع این نگرش به جهانی شدن، چالشهای جهانی شدن برای كشور را بلامنازع دانسته و خود را فاقد هر گونه سلاح و یا ابزار برابر برای رویارویی با آن چالشها می پندارد. به همین جهت است كه بدپنداران، الحاق كشورمان به این سازمان را ، حتی اگر موانع پیش روی از جای برخیزند، به صلاح ملك و مملكت ایران زمین ندانسته و آن را باعث بیكاری و نگون بختی اقتصاد كشور میدانند.
اما خوش پنداران چه میگویند؟
ایشان بر این باورند كه جهانی شدن و در رأس آن، الحاق به سازمان جهانی تجارت، درهای بسته اقتصاد و تجارت دیگر كشورها را به روی ما و بازرگانان ما خواهد گشود و ما كه در تولید برخی كالاها و خدمات، خود را دارای مزیت نسبی پنداریم به آسانی آب خوردن به بازارهای جهانی راه خواهیم یافت؛ كالاهای ما فروش خواهد رفت؛ سیل ارز خارجی به حسابهایمان واریز خواهد گشت؛ بیكاری از كشورمان رخت برخواهد بست و همای سعادت بر شانه های نقشه ی گربه نشان خواهد نشست.
پندارهای این دو گروه كه ذكر آن آمد هم درست است و هم نادرست. معروف است كه جهانی شدن هم چالش آور است و هم فراهم كننده فرصت. الحاق به سازمان جهانی تجارت نیز به عنوان پرچم جهانی شدن همین گونه است یعنی هم دربردارنده چالش است و هم زاینده فرصت. اما خوب است با دقت به این دو مفهوم بنگریم. «چالش» در بطن خود فعلیت را به ارمغان می آورد در حالی كه «فرصت» یك موجود بالقوه است كه باید آن را دریابی وگرنه از دست تو بیرون خواهد شد. آنچه كشور چه در مذاكرات الحاق و چه در بدو الحاق عملی و چه در زمانی كه بازار به الحاق واكنش نشان می دهد به واقع احساس می كند چالش است. چرا؟ چون چالش فعلیت دارد. اما عملی شدن فرصتها نیازمند كار و تلاش دسته جمعی و هماهنگ و موقع شناسی است.
از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است كه فرمودند: فرصتها مانند ابر در گذرند پس آنها را دریابید. تشبیه فرصت به ابر تشبیه لطیفی است چرا كه بازگوكننده این حقیقت است كه ما می پنداریم ابرها ساكنند و همیشه دست یافتنی، اما در واقع آنها با سرعت درگذرند و اگر غفلت كنیم از چنگمان برون خواهند شد.
تا به این جای حتماً تصور میكنید كه چالشها بر فرصتها پیشی گرفته اند. اما حق جز این است. حق این است كه چالشها و فرصتها در ظروفی همسنگ قرار دارند و این كشور متقاضی الحاق است كه با عمل خویش می تواند یكی را به نفع دیگری به پیش اندازد. آگاهی از روندها و علت ها و معلولها و زمان شناسی و زمانه دانی و حركت سریع و دقیق مدیریت كشور می تواند فرصتهای ما را به حداكثر فعلیت و چالشها را به حداقل آن برساند. این دستان مدیران پرتوان است كه خواهد توانست با آگاهی از نیازها و توانمندیهای كشور و شناخت طرفهای مذاكره و احاطه بر روشها و فنون تعامل با اغیار، در مسیر مذاكرات، ما را به پیروز میدان نبرد چالشها و فرصتها مبدل سازد.
پس حقیقت این است كه ما باید عصاره تنبلی و خودمحوری و بزرگ بینی را به هر نحو ممكن از خود دور سازیم، تكانی به تن رنجور تجارت و اقتصاد خویش دهیم و حركتی انقلابی را برای غلبه ی فرصتها بر چالشهای الحاق بیاغازیم. تنها در این صورت است كه چالشها ما را نخواهند بلعید. اما من نیز با شما موافقم كه اگر به همین شكل پیش برویم، كه اكنون می رویم، پایانی جز شكست در انتظارمان نخواهد بود.
پس به عبارت دیگر، فعلیت چالشها و بالقوه بودن فرصتها دلیلی برای ملحق نشدن به این سازمان نخواهد بود چه اینكه جهانی شدن رودی پرخروش است كه تنها می توانی، اگر بدانی، بر امواج آن سواری كنی اما كنار امن ندارد كه از آن بر امان باشی. با حاشیه گزینی و برج عاج نشینی، موج ما را خواهد برد بی انكه بتوانیم از آن بهره ای ببریم. چین را نگاه كنید، درخواهید یافت با این كه قبل از پیوستن به سازمان جهانی تجارت، بازار دنیا را تحت تأثیر قرار داده بود و می توانست به همان صورت به پیش برود خود را ناچار از الحاق دید. لذا پس از 15 سال مذاكره به آن سازمان پیوست. ما قطعاً در اقتصاد و تجارت زورمندتر از چین نیستیم و وضعیت فعلی گواه روشنی بر این مدعاست.
اما درس دیگری نیز باید از چین و ماچینیان آموخت: كار و تلاش بی وقفه قبل از الحاق و بالا بردن كمیت و كیفیت تولید كالا و خدمات در كشور برای آنكه به وقت ورود به سازمانی كه همه منتظرند تا شما را ببلعند، چونان شیری غران، رقیبان را به مصلحت اندیشی و امتیاز دهی وادارید.
پس تا اینجا دانستیم كه باید ابتدا از خود شروع كنیم و به تمرین فراوان قبل از آغاز زورآزمایی خود را آماده سازیم و سیاست بدانیم و روندها بشناسیم تا راه از بیراه جدا كنیم چه این كه این عرصه همانگونه كه گفته آمد تنها عرصه تجارت و تعرفه نیست كه میدان اقتصاد و سیاست است. گذشته از اینها، قرار نیست كه تجارتی آزاد و بدون حد و حصر با دنیا برقرار كنیم.
درست است كه حریفان از ما بیش از توانمان طلب خواهند كرد اما چنین نیست كه ما همه خواسته های ایشان را بپذیریم و اگر بپذیریم بی شرط متقابل و اخذ امتیازی در خور باشد. گذشته از تمرین تولید و بالا بردن كیفیت، باید بدانیم و بتوانیم با ایشان آنگونه كه شایسته ایرانیان است مذاكره كنیم و انشاءالله با وجود كارشناسان و مدیرانی سیاست شناس و دنیا دیده و زبان دان و اقتصاد دان، و با فرصتی چند ساله در مذاكرات چنین خواهد شد.
اما بخش خصوصی چه نقشی دارد؟ اگر تا كنون موانع قانونی برای ورود جدی بخش خصوصی به عرصه اقتصاد كشور وجود داشت، ابلاغ سیاستهای كلی ذیل اصل 44 قانون اساسی این موانع را از پیش پای ایشان برداشت. موافقم كه تا اجرای كامل آن راه درازی در پیش داریم اما باید پذیرفت كه راه باز شده است واكنون باید گفت كه دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
در این میان نقش بخش خصوصی برای دست یافتن به جایگاهی شایسته و توانمند برای تعامل مؤثر و سودمند با دنیا به چند «باید» ختم می شود. بخش خصوصی اعم از تولید كنندگان، صادر كنندگان و وارد كنندگان، به عنوان مشاوران امین دولت، ابتدا باید ضمن انتقال خواستهای معقول و قانونی خود به دولت و مذاكره كنندگان، ایشان را حامی خود بداند و به ایشان اعتماد روا دارد تا ثبات سیاستها كه سرلوحه كار دولتمردان در الحاق به سازمان است مانعی بر مسیر الحاق تلقی نگردد. دوم اینكه باید خود را با روندهای جهانی، قوانین مربوطه، و روشهای خرد و كلان فتح بازارهای بین المللی آشنا سازد.
لذا بر همین اساس در سومین قدم باید ضمن تغییر روشهای تولید، وابستگی خود را به سیاستهای حمایتی دولت كاهش دهد هرچند دولت بخواهد این سیاستها ادامه یابد. در یك اقتصاد جهانی شده، اگرچه حمایت كماكان حیات دارد اما فضای حیاتی كمی در اختیار خواهد داشت و بهانه های فراوان و محكمی لازم است تا این فضای حیاتی را نگاهبانی كرد. گذشته از بخش كشاورزی كه كماكان بطور سنتی تولید می كند و ضرورت تغییر بنیانی در آن احساس می شود، شركتهای كوچك و متوسط كه بیش از 60 درصد كل نیروی كار را در بخش صنعت تشكیل می دهند باید خود را مجهز ساخته و آماده تغییرات شوند تا از روند الحاق گزندی نبینند. همه اینها كه گفته شد بخشی از آن تمرینی است كه هم دولت و هم صاحبان تولید و تجارت باید صورت دهند تا رستم فرصت بر اسفندیار چالش در میدان مذاكره و عمل ظفر یابد.
در یك كلام، نه تنها بخش دولتی بلكه بخش خصوصی نیز باید با كسب انعطاف لازم خود را به این مدیریتها مجهز سازند: مدیریت شناخت و ارتباط كه سیاستهای تجاری و اقتصادی دنیا را می شناسد و به مجموعه تحت امر خویش می شناساند و آنگاه با جهان پیرامونی به نحوی هدایت شده ارتباط برقرار می كند؛ مدیریت تغییر، كه برای كسب سود بیشتر، تغییرات بنیادین در عرصه اقتصاد و تجارت را مدیریت میكند و یا سازمان خود را با آن تغییرات وفق میدهد و پایه های جدید آن را مستقل از حمایت های رخوت آور پی ریزی می كند بی آنكه بخواهد به بهانه تغییر، متضرر شود؛ و در نهایت مدیریت سرعت، كه سیاستهای اقتصادی و سازمان خود را پا به پای تحولات جهانی به پیش می برد بی آنكه از ارزشها و اصول خود دست بردارد. همه اینها كه گفته شد مدیرانی لایق، آگاه، متعهد، دلسوز، كاردان، جوان، نوگرا، و پایبند به اصول را می طلبد كه این فرایند پر پیچ و خم را با درایت هدایت كنند.
*معاون اقتصادی وزارت امور خارجه