علی ربیعی در یادداشتی به مناسبت روز طبیعت نوشت:
بار دگر آمدیم ، تا شود اقبال شاد
دولت بار دگر ، در رخ ما رو گشاد
سرمه کشید این جهان ، باز ز دیدار ما
گشت جهان تازه روی ، چشم بدش دور باد
"حضرت مولانا"
پس از گذشتن چند دهه از عمر، هنوز، مثل دوران دبستان با نگرانی مشقهای مانده و شوق رفتن به طبیعت در سیزدهبدر، صبح کله سحر از خواب بیدار میشوم. آن روزها با چشمان نیمهباز، مشقها و تکالیف ریاضی را زمانبندی میکردم و در این سالها با چشمان نیمهبسته، با نگرانی مشقهایی که باید برای بهبود زندگی مردم نوشته میشد و هزاران فکر تلخ و شیرین زندگی شخصی برمیخیزم، وضویی میگیرم و صورت و جان را تازه میکنم.
یادش به خیر، روزهای سیزدهبدر مادرم استانبولیپلو یا لوبیاپلو در قابلمه لای دستمال میپیچید و معمولا از جوادیه با درشکه به سمت مراکز زیارتی میرفتیم. امامزاده حسن نزدیکترین مرکز زیارتی با خانه ما بود. در اوایل دهه چهل، هنوز هم درشکه در محله ما کاربرد داشت. مادرم میگفت: "چهارتا از بچههایی که قبل از تو سرزا رفتهاند در کنار همین امامزاده دفن شدهاند."
تا همین چندسال پیش هم، این سنت را نرگس (همسر فقیدم) با پختن غذا و رفتن به طبیعت ادامه میداد.
در آن روزها، اطراف امامزاده حسن پر از باغ و مزرعه بود. ترکیبی از نوروز و عناصر فرهنگی ایرانی با اعتقادات مذهبی، سازگاری دلنشینی میساخت.
مرور این خاطرات در سیزدهمین روز نوروز بیشتر دل را برای نوروز تنگ میکند!
به رغم اینکه در این سالها، دو جریان نوروززدایی به نام دین و از سویی جریان ناسیونالیزم بیجاساز ایرانی که نوروزسازیهای جعلی را علم میکنند، چهارشنبهسوری، نوروز، سیزدهبدر و... همچنان در همان زیست هویتساز به جامانده از قرون گذشته در جلوه جمعی و رویتپذیرش از ساحل خزر در باکو و لنکران، در تاشکند و کولا، در خوارزم و خجند و دیاربکر و کابل تا اسلامآباد و بمبئی و دهلی و کشمیر و... پابرجاست.
هرچند امسال مسلک طالبانی روی نوروز سایه افکند و به این ترتیب تلاشهای بی وقفه ماشین نظامی و کمونیستی علیه نوروز را تداعی کرد اما نوروز همچنان با ترکیب سنتی خود باقی است.
از خدا میخواهم غمها، نگرانیها از دل و زندگی همه انسانها بهخصوص نوروزنشینان و در کانون آنها هموطنان عزیزمان رخت بربندد.