همانقدر که انتخاب بازیگران مناسب از سوی کارگردان یک فیلم اهمیت دارد، به همان اندازه نیز بازیگران باید در انتخاب یا رد نقشهایی که به آنها پیشنهاد میشود، دقت و وسواس به خرج دهند.
در تاریخ سینما بازیگرانی بودند که با وجود انتقادات اولیه مخاطبان و منتقدان به انتخابشان، توانستند به خوبی از پس نقشی که برای آن انتخاب شده بودند، برآیند. هیث لجر در نقش جوکر نمونه بارزی از این گزاره است. در مقابل بازیگرانی نیز بودند که از رد کردن نقشهایی که میتوانستند به نقطه عطف حرفه بازیگری آنها تبدیل شوند، پشیمان شدند؛ مثل اعترافی که دنزل واشنگتن درباره نپذیرفتن نقش اصلی فیلم هفت ساخته دیوید فینچر کرد. در این میان بازیگرانی نیز هستند که در ابتدا از پذیرفتن برخی از نقشها سرباز زدند اما در نهایت در تصمیم خود تجدید نظر کردند و ثمره آن را هم دیدند.
در ادامه به ۸ نقشی که با اکراه انتخاب شده اما در نهایت به یکی از بهیادمانیترین نقش آفرینیهای تاریخ سینما تبدیل شدند، اشاره میکنیم:
اما استون- لالالند (۲۰۱۶)
اما استون حتی پیش از آن که نقش میا را در موزیکال لالالند بازی کند، بازیگر شناخته شده و مطرحی بود. اما بازی در این فیلم که اولین اسکار استون را برای او به ارمغان آورد، ممکن بود هیچگاه اتفاق نیفتد؛ وقتی دیمین شزل به او بازی در نقش میا را پیشنهاد داد، استون درگیر بازی در نمایش کاباره در برادوی بود، اجرایی که او را از لحاظ روحی و جسمی خسته کرده بود. از همین رو استون تصمیم گرفته بود بعد از تمام شدن این نمایش دیگر هیچگاه در هیچ اثر موزیکالی بازی نکند بنابراین فورا درخواست شزل را رد کرد. اما این کارگردان آمریکایی به این سادگیها تسلیم نشد و خوشبختانه پس از نشان دادن برخی از آهنگها و ایدههای مربوط به فیلم لالالند موفق شد استون را به بازی در این نقش متقاعد کند.
جنیفر لارنس- مجموعه بازیهای گرسنگی
نقش کتنیس اوردین، جنیفر لارنس را به یک ستاره هالیوودی و پرفروشترین قهرمان زن فیلمهای اکشن در تاریخ سینما تبدیل کرد. اما این بازیگر آمریکایی با دانستن این که این نقش نقش حساس و تعیین کنندهای است مدتی طولانی درباره پذیرفتن یا رد کردن آن فکر کرد. از طرف دیگر لورنس از بزرگترین طرفداران سه گانه بازی های گرسنگی نوشته سوزان کالینز بود و نگران بود که مبادا اقتباس سینمایی مورد نظر نتواند دین خود را به این سه گانه ادا کند. با این حال از طرفی گری راس، کارگردان مجموعه بازی های گرسنگی، به لورنس اطمینان خاطر داد که قصد دارد به کتابها وفادار باشد و از طرف دیگر مادر لورنس به او توصیه کرد این نقش را بپذیرد بنابراین این بازیگر در نهایت تصمیم خود را تغییر داد و نقشی را بازی کرد که به نقطه عطف حرفه بازیگری او تبدیل شد.
کریس ایوانز- کاپیتان آمریکا: نخستین انتقام جو (۲۰۱۱)
برای بسیاری از بازیگران شانس نقش آفرینی در یک دنیای سینمایی به بزرگی دنیای سینمایی مارول بهترین قراردادی است که ممکن است نصیبشان شود. با وجود این، چنین شانسی می تواند با گردن گرفتن تعهدات و پیامدهای متعددی همراه باشد که همه آماده پذیرفتن آنها نیستند. وقتی جو جانستون بازی در نقش استیو راجرز در فیلم کاپیتان آمریکا: نخستین انتقام جو را به کریس ایوانز پیشنهاد داد، این اولین چیزی بود که به ذهن این ستاره هالیوودی آمد.
اگرچه ایوانز به خاطر بازی در فیلم چهار شگفت انگیز تجربه بازی در فیلمهای ابرقهرمانی را داشت، فکر میکرد این پیشنهاد خیلی بزرگتر از این حرفاست. به او پیشنهاد شده بود قرارداد بازی در شش فیلم را امضا کند بنابراین این حس به او القا شده بود که کار سختی در پیش دارد.
ایوانز در نهایت این نقش را پذیرفت و نه تنها هیچکدام از چیزهایی که از آنها میترسید برایش اتفاق نیفتاد بلکه فیلم کاپیتان آمریکا به یکی از مهمترین و معروفترین نقشهای او تبدیل شد.
رالف فینس- هری پاتر و جام آتش (۲۰۰۵)
رالف فینس بازیگری است که قبل از نقشآفرینی در فیلم هری پاتر و جام آتش هیچگاه در طول حرفه هنری خود گذرش به فیلمهای ژانر کودک و نوجوان نیفتاده بود.
وقتی به ستاره فیلمهای بلندیهای بادگیر، فهرست شیندلر و بیمار انگلیسی بازی در نقش ولدمورت پیشنهاد شد، او اصلا تمایلی به پذیرفتن این نقش نداشت. فینس نه کتابهای هری پاتر را خوانده بود و نه فیلمهای قبلی را دیده بود و فکر نمیکرد این نقش برایش چندان مناسب باشد. در واقع اگر این بازیگر پیشنهادی که دریافت کرده بود را با خواهرش درمیان نمیگذاشت، هیچگاه به مجموعه هری پاتر راه پیدا نمیکرد. خواهر فینس مادر سه کودک بود که دیوانه مجموعه هری پاتر بودند بنابراین او بود که برادرش را قانع کرد نقش اسمش را نبرد را بپذیرد.
آدری هپبورن- صبحانه در تیفانی (۱۹۶۱)
آدری هپبورن اولین انتخاب برای بازی در نقش هالی گولایتلی فیلم صبحانه در تیفانی نبود. ترومن کاپوتی، نویسنده کتاب صبحانه در تیفانی، دوست داشت مرلین مونرو در اقتباس سینمایی این رمان بازی کند. اما وقتی مونرو بازی در این نقش را رد کرد، استودیو پارامونت پیکچرز این نقش را به هپبورن پیشنهاد داد.
کاپوتی با این تصمیم مخالف بود و میگفت این انتخاب یک اشتباه بزرگ است. خود هپبورن هم با تصویری که از استقبال مخاطبان از این نقش داشت، چندان تمایلی به همکاری در ساخت این فیلم از خود نشان نمیداد اما در نهایت نقش هالی گولایتلی را قبول کرد و این نقش به یکی از برجستهترین بازی های او در حرفه هنریش تبدیل شد.
آلن ریکمن- جان سخت (۱۹۸۸)
نقش هانس گروبر در فیلم اکشن جان سخت نقشی بود که آلن ریکمن را به یک ستاره هالیوودی تبدیل کرد. با این حال، این بازیگر شرکت رویال شکسپیر اولین بار که فیلمنامه اثر را دید، بدون درنگ بازی در آن را رد کرد و گفت هیچگاه در یک فیلم اکشن بازی نخواهد کرد. اگر بخواهیم از روی فیلمها و نمایش هایی که ریکمن قبل از جان سخت در آنها بازی کرده بود، قضاوت کنیم میبینیم دلیل مخالفت او با بازی در این نقش در کجا ریشه دارد: ریکمن در واقع یک بازیگر تئاتر بود که در نمایشهایی چون هرطور میل شماست و ترویلوس و کرسیدا بازی کرده بود بنابراین با ژانر اکشن چندان سروکاری نداشت.
در نهایت این مدیر برنامههای ریکمن بود که او را به پذیرفتن این نقش متقاعد کرد. ریکمن پس از بازی در این نقش، نه تنها شهرت خود را به عنوان یک ستاره تئاتر حفظ کرد بلکه به یکی از بهترین بازیگران صنعت سینما نیز تبدیل شد و راه خود برای رسیدن به نقش سوروس اسنیپ در مجموعه هری پاتر باز کرد.
لئوناردو دیکاپریو- تایتانیک (۱۹۹۷)
به جرات میتوان گفت اگر به خاطر بازی درخشان کیت وینسلت و لئوناردو دیکاپریو نبود، تایتانیک به یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ تبدیل نمیشد. در مقابل بازی در این فیلم بود که این دو بازیگر را به ستارههای سینمایی تبدیل کرد.
اگرچه وینسلت بیدرنگ بازی در نقش رز را پذیرفت اما دیکاپریو چندان رغبتی به پذیرفتن نقش جک نداشت چون این کاراکتر با نقشهایی که این بازیگر در کارنامه داشت، متفاوت بود. البته با وجود آن که دیکاپریو در ابتدا بازی در این نقش را رد کرد، جیمز کامرون، کارگردان اثر، پیچیدگی شخصیت جک را به لئو نشان داد و او را به پذیرفتن این چالش بزرگ متقاعد کرد. دیکاپریو در نهایت این نقش را قبول کرد و ثمره آن را دید.
آرنولد شوارتزنگر- ترمیناتور (۱۹۸۵)
حتی تصور این که نقش تی-۸۰۰ یا ترمیناتور را کسی غیر از آرنولد شوارتزنگر بازی کند، غیرممکن است اما داشت اتفاق میافتاد. در واقع جیمز کامرون، کارگردان ترمیناتور، آرنولد را برای بازی در نقش کایل ریس در نظر داشت اما به محض ملاقات با این بدنساز نظرش را تغییر داد و نقش ترمیناتور را به وی پیشنهاد کرد.
پیشنهاد کامرون در ابتدا چندان به مذاق آرنولد خوش نیامد چون این کاراکتر دیالوگ کمی داشت و آرنولد معتقد بود بازی کردن یک نقش منفی در اوایل کارش میتواند به حرفه بازیگرش لطمه بزند. اما کامرون او را متقاعد کرد که اگر نقشش را خوب بازی کند میتواند تی-۸۰۰ را به یک قهرمان تبدیل کند. همین اتفاق هم افتاد؛ ترمیناتور به یک فیلم پرفروش تبدیل شد و شوارتزنگر به یکی از معروفترین بازیگران سینما.