لفاظیهایش نه انعکاس دانش است و نه بازتاب تجربه و کارنامه؛ چراکه نه دانشی در میان است و نه از کارنامه و سابقه خبری است. برای مورد عجیب #حسن_عباسی، «لفاظی» تقریبا همه چیز است، دهانی همیشه باز که ابداً نشانی از ذهن باز و اندیشهی خلاق و نگاه آگاه ندارد. در این دنیای شبکهای شده که هر نفر میتواند رسانهاش را داشته باشد و دیده شود، در این دنیای جدید که به تعبیر عامیانه دست زیاد است و رقبای متوهم هم یکی یکی با پیشوند استاد حرافی میکنند، در این دنیای جدید که شبه علم، برای بسیاری اعتماد به نفس آفریده است و منبرها و تریبونها را فتح میکنند و «دکترین» میدهند!، جهان هر روز بر امثال حسن عباسی تنگتر میشود و تقلایشان برای دیده شدن، دشوارتر.
وقتی چیزی نیست که حتی ثانیهای سبب درنگ مخاطب حتی کمآگاه شود، وقتی ایدهای نیست که لحظهای جدی گرفته شود، وقتی حرفی نیست که شنیده شود، برای «حسن عباسی»، ستارهی روزگار سیدیهای کپیشده، چارهای نمیماند که هر روز دشنام و توهین تازهتری نثار این و آن کند تا شاید ترند شود و چند صباحی بیشتر خود را «کسینجر جهان اسلام» بنامد؛ دیروز ارتش و امروز فوتبالیستها و فردا شاید کارفرمایان دیروزش. ماجرا سادهتر از اینهاست: توهین، ناسزاگویی و نفرتپراکنی، نه یک تاکتیک یا عملیات روانی که راز بقای حسن عباسی است، امثال او بدنامی را برمیگزینند چون راه دیگری باقی نمانده؛ هر وسیلهای بالاخره روزی بیمصرف خواهد شد.