فروزان آصف نخعی: تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس و نویسنده ایرانی و استاد تمام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در باره حجاب اجباری، معتقد است تعطیل شدن گفت و گوی میان روشنفکران ایرانی به ویژه روشنفکری دینی با روحانیون ، مراجع و گروه های مرجع فرهنگی و قدرت در دهه ۹۰ ، به طور طبیعی گفتمان حجاب اجباری/ بی حجابی هژمون شده است.
او معتقد است «نظام سیاسی ایرانی که تا دیروز قرار بود چالش های اساسی فرهنگ را از طریق گفتمان چالشی روحانیون ، روشنفکران و منتقدان و صاحبان اندیشه و اهل خبره حل کند حالا دچار چالش حجاب اجباری و بی حجابی شده و نقش دولت و بخشنامه های دولتی در ایجاد و فعال سازی این دوقطبی چالش زا ، پررنگ است.» از نظر او «نبود یا تضعیف نقش آفرینی مثبت اصلاح طلبانه و اصلاح گرایانه اعتدالی طبقه متوسط ، چالشی جدی برای نظام سیاسی ایجاد می کند که از جمله پیامدهای آن ، شکاف دولت / ملت و دیگری انشقاق ملت است.»
این گفت و گو از نظرتان می گذرد:
اگر بخواهیم ریشه منازعات اجتماعی کنونی را بعد از انقلاب ۵۷ در ایران بررسی کنیم، منازعات سیاسی حول مسایل فرهنگی مانند حجاب چگونه شکل گرفت ؟
در دوره ابتدایی حیات جمهوری اسلامی، منازعات فرهنگی ما حول و حوش هستی ، چگونگی کنش فرهنگی و آینده فرهنگی ما بود. منازعات و مراودات بین گروه های ذی نفوذ فرهنگی، یعنی روشنفکران ، روحانیون، گروه های متفاوت دانشگاهی و صاحبان قلم شکل می گرفت. در آن جا ، چیستی فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی ، آینده فرهنگ، تغییرات و تحولات فرهنگی مورد مناقشه بود. این سنخ از بحث ها باعث می شد نیروهایی وارد صحنه شوند که به اصطلاح عامیانه ، اهل بخیه بوده و به عبارتی اهل فن و تعامل هستند.
برای مثال در دهه ۶۰ ، ۷۰ و بخشی از دهه ۸۰ محوریت روشنفکری ایرانی به ویژه روشنفکری دینی با روحانیون ، مراجع و گروه های مرجع فرهنگی در باره بسیاری از مسایل موجود وارد گفت و گو می شوند. در باره خیلی از مباحثی که از نظر تاریخی مورد غفلت قرار گرفته ، یا در جامعه جدید مهم شده بود ، یا اساسا موضوعاتی که ابعاد عملی و عادی پیدا کرده بودند ، بحث ، گفت و گو ، جدل و چالش می کردند.
با این رویکرد ، جامعه و حوزه نخبگی و سیاسی پویا هستند و نباید با شرایط موجود ، مواجه می شدیم ...
بله، اما آن ساحت به تعطیلی کشیده شد. جمهوری اسلامی به این نتیجه رسید که حوزه مذکور را باید تعطیل کند. از این رو حوزه مذکور ، دچار فروپاشی شد. روشنفکران ، منتقدان، و صاحبان فن، حذف شدند و روحانیونی که اهل چالش و بحث بودند ، به حاشیه رانده شدند.
دهه ۹۰ شاهدیم که آن عرصه به تدریج کم فروغ و بی فروغ و به تدریج یکجانبه نگری جایگزین آن شد. با ظهور یکجانبه نگری، نمود و بروز مباحث تغییر کرد و مباحث در شکل «بایدی» مطرح شد. این «باید»، از حوزه فرهنگ یعنی «فقط اینگونه» است، «فقط این است» و «جز این نیست» در فضای سیاسی و فرهنگی رواج یافت.
سبک زندگی تا چه اندازه از سیاست هایی از این دست متاثر شد؟
به نظر من برداشت اغلب حامیان سبک زندگی اسلامی ، به رسمیت شناختن تفکر «فقط این ، سبک زندگی» است و معتقدند بقیه سبک های زندگی باید حذف شوند. براین اساس ، یکجانبه نگریی به لحاظ فرهنگی در منش و رفتار و اندیشه شکل گرفت و شخصیت ها ، و گروه های مرجع به یک تا دو نفر تقلیل یافتند.
حاصل اش در حوزه فرهنگ عمومی چه شد؟
حاصل اش نوعی مناسک گرایی فراگیر در جامعه بود و زمینه حضور فعال کسانی در حوزه ای به نام مناسک ، فراهم شد. ما دو دهه است که تقریبا درگیر فرهنگ به معنای ساحت مناسکی و شعاری اش هستیم. البته این امر متفاوت با پدیده های اعتقادی نظیر مراسم اربعین و حرکت عظیم مردم به سوی کربلا است که من از آن دفاع می کنم، ولی این ها با مناسک گرایی که اشاره کردم ، متفاوت است. در این میان ، نیروهایی که کنشگران اصلی مناسک گرایی را در حوزه فرهنگی نمایندگی کردند، مداحان بودند یعنی کسانی که بیشتر ، اهل مدح و ستایش هستند تا تامل و نقد.
چه تفاوت اساسی بین مداح با روشنفکر و روحانی است؟
روشنفکر یا روحانی بحث اش را با مناقشه شروع می کند ولی مداح ، کارش مدح و ستایشگری است. از این رو وقتی مدح را ستایش می کنید، تقدس گرایی فرهنگی به لحاظ محتوا معنی نمی دهد، بلکه تقدس گرایی به لحاظ فرم ، مناسک و شعار از آن بیرون می آید. در این شرایط ، عرصه های فرهنگ به معنای عام و خاص اش ، تحت تاثیر قرار گرفت.
این وضعیت مناقشات را چگونه شکل داد؟
ابتدا اجبار و بعد ، تفسیری که فرهنگ و دین را فقط همین چیزی می داند که خودش به جامعه ارائه کرده و لاغیر. به عبارتی شعارگرایی وارد مناقشه می شود و در عکس العمل به این روند ، باورهای مناسک گرایان و مداحان ، از سوی فعالان شبکه های اجتماعی ، زیر سوال می رود.
آیا در این مرحله است که هژمونی گفتمان مداحی، ضد خودش را در حوزه اجتماعی تولید می کند؟
بله. این جاست که در لایه بیرونی حیات فرهنگی جامعه ایرانی چیزی مطرح می شود به نام حجاب اجباری و بی حجابی. به عبارت دیگر یکی از اصلی ترین موضوعات یعنی تحول جامعه از طریق گفت و گو و چالش بین سه حوزه دین، حوزه فرهنگ و حوزه جامعه / مردم / سیاست، به مساله حجاب اجباری و بی حجابی، تقلیل می یابد. حجاب اجباری و بی حجابی به عنوان مساله اساسی ظهور می کند که ریشه اش در مناسک گرایی فرهنگی و ساده سازی فرهنگی است و این ها ، همگی در نبود حضور فعال روشنفکران و علمای دینی که چالش های اساسی جامعه را مطرح و راهکاریابی می کنند، مجال ظهور یافتند.
در این شرایط منازعه دوگانه نوینی میان مداحان و سلبریتی ها شکل می گیرد که یکی طرفدار حجاب اجباری و دیگری طرفدار بی حجابی است. درگیری عجیب و قریبی که هیچ ارتباطی به متن زندگی مردم ندارد . درواقع ، نظام سیاسی ایرانی که تا دیروز قرار بود چالش های اساسی فرهنگ را از طریق گفتمان چالشی روحانیون ، روشنفکران و منتقدان و صاحبان اندیشه و اهل خبره حل کند ، حالا دچار چالش حجاب اجباری و بی حجابی شده و نقش دولت و بخشنامه های دولتی در ایجاد و فعال سازی این دوقطبی چالش زا ، پررنگ است
به عبارت دیگر شما این منازعه را خیلی مساله اصلی جامعه نمی دانید ...
اصلا مساله اصلی جامعه نیست. اگر بود ، جامعه واکنش نشان می داد. ببینید در دهه ۶۰ وقتی ماجرای حجاب و بی حجابی مطرح می شود ، راهبران اصلی سازماندهی حجاب، جامعه و انقلابیونی هستند که در کل نظام اجتماعی به صورت فراگیر هستند و مردم آن را می پذیرند. از این رو بسیاری از زنان و خیلی از بی حجاب ها به راحتی حجاب را قبول می کنند و معترضان به حاشیه می روند. زیرا مردم احساس می کنند حجاب با کلیت نظام آیینی شان هماهنگ است.
و اکنون وضعیت چگونه است؟
امروز ، مقاومت منفی علیه حجاب اجباری ، قابل توجه است و با این که اجبارها و تهدیدها هم همزمان بیشتر می شود، آنان در حال پیشروی در بطن جامعه هستند.
به نظر شما دولت و نظام سیاسی در این منازعه کجا ایستاده است؟
دولت به جای این که اجازه بدهد نیروهای اجتماعی عمل بکنند، بخشنامه صادر می کند که ادارات تحت فرماندهی اش یعنی بانک ها و دانشگاه ها و ... به این دست از خانم ها خدمات ندهند که جالب است همان ها ، توان اجرای این بخش نامه ها را ندارند. کاری فرمالیستی و اجبار از بالا که بی ارتباط با نظام فرهنگی جامعه است . به عبارت دیگر ،دولت ، خودش را به شرایط سختی می اندازد.
متضرر این بازی کیست؟
متضرر این منازعه، نظام سیاسی و دولت آقای رئیسی است. مرحله بعدی این جدل فرهنگی در جامعه ایرانی ، افزایش مخالفان حجاب اجباری در جامعه ایرانی است که تا دیروز ، گروه های خاص و بخشی محدود از جامعه را شامل می شدند اما به مرور و احتمالا ، تا ۴ سال آینده ، گسترش خواند یافت و چالش برانگیز خواهند شد..
یک بار در ابتدای بحث به تاریخ بحث حجاب و بی حجابی اشاره کرده اید، در شرایط کنونی ریشه اوج گیری این موضوع را چه می دانید؟
دولت ها موظفند امنیت، اقتصاد و تامین معاش مردم و شغل مردم را فراهم کنند. وقتی در این حوزه ها دولت ، کارنامه ضعیفی دارند ، مشروعیت لازم برای پیشبرد اهداف فرهنگی را نخواهند داشت . معمولا آخرین کاری که دولت ها در جهان به انجام می رسانند، اقدام در حوزه فرهنگ است. وقتی دولتی در زمینه تامین امنیت ، ایجاد شغل ایجاد ، اخذ مالیات از طبقات متمول، و ارائه خدمات اجتماعی کارنامه قانع کننده ای ندارد، پس از ورود به حوزه حساس فرهنگ ، به طور طبیعی ، بازنده می شود.
به عبارت دیگر زمانی که نیروهای واسطی وجود ندارند که دلالت ها ، نشان ها و نمادهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مورد توافق جمعی را تولید بکنند، مسایل فرعی مثل حجاب اجباری و مخالفت با آن اصل می شود ...
همانطور که گفتم، نبود یا تضعیف نقش آفرینی مثبت اصلاح طلبانه و اصلاح گرایانه اعتدالی طبقه متوسط ، چالشی جدی برای نظام سیاسی ایجاد می کند که از جمله پیامدهای آن ، شکاف دولت /ملت و دیگری انشقاق ملت است.. انشقاق ملت رخ داده و مرحله بعد چالش دولت - ملت است. آن چیزی که اجازه نمی دهد این امر اشاعه یابد نیروی طبقه متوسطی است که در کانتکس اصولگرایی مشروعیت ندارد و حتی در حوزه اصلاح طلبی نیز طبقه متوسط اجازه نقش آفرینی داده نمی شود. بنابراین در این شریط ورود به مرحله چالش نظام سیاسی با جامعه محتمل است. یک حرف خیلی مهمی وجود دارد و آن این که وقتی کنشگری از نسل جوان و کسانی که اهل کنشگری هستند، سلب می شود، کنشگری در حوزه قشری گرایی فعال می شود به این معنا که جامعه به یک جامعه سکشوآلیته تبدیل می شود.
به عبارت دیگر در فقدان فضای لازم برای طرح مساله اصلی برای کنشگران سیاسی و اجتماعی، خود تخریبی آغاز می شود؟
جواب: بله. دقیقا همینطور است.