عدنان منصور، دیپلمات و سیاستمدار لبنانی که از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ در دولت دوم نجیب میقاتی، وزیر خارجه بود در مطلبی برای روزنامه البناء نوشته است: «چقدر اروپا در این شرایط و پیش از آنکه بنا بر خواست آمریکا وارد یک جنگ فرسایشی پرهزینه شود، به خردورزی حاکمان و دوراندیشی آنها نیاز دارد.
اگر انگلیس به دلایل متعدد تصمیم گرفت که خودش را در آغوش آمریکا بیاندازد و از اروپا به آمریکا نزدیکتر باشد، فرانسهای که مرکز ثقل اتحادیه اروپا را تشکیل میدهد، میتوانست با یک موضعگیری قاطع و تصمیمی خردمندانه که مانع تقابل نظامی، اقتصادی، مالی و تجاری مستقیم و غیرمستقیم با روسیه شود، نقشی تاریخی را ایفا کند.
اما امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه تصمیم گرفت راهی متفاوت با راهی که روزی شارل دوگل، مرد تاریخی فرانسه طی کرده بود، در پیش بگیرد.
شارل دوگل بر این باور بود که خون روسها و فرانسویها در خاک اروپا یکدیگر را در آغوش گرفته و دشمن نازی را نابود کرده و اروپا را از نازیسم آزاد کرد. دوگل با دوراندیشی و اندیشه استراتژیک خود روسیه را نقطه اتکای اروپا و جهان میدانست و به همکاری و اتفاقنظر ناتو و اروپا-آسیا چشم امید داشت.
شارل دوگل به شدت به جایگاه، نقش، حاکمیت و منافع عالی فرانسه در قاره اروپا علاقهمند بود و بر استقلال تصمیمگیریهای آن تاکید داشت و او را بر آن داشت تا خواستار خروج فرانسه از شاخه نظامی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) شود تا به این ترتیب فرانسه قدرت نظامی مستقل و کوبنده خود را داشته باشد.
ماکرون اگر از خردورزی دوگل برخوردار بود، چقدر میتوانست اروپا از جمله فرانسه را از مشارکت غیرمستقیم در جنگ اوکراین علیه روسیه دور نگه دارد و پروتکل سال ۲۰۱۴ مینسک که میان سه طرف روسیه، اوکراین و سازمان امنیت و همکاری اروپا و نیز نمایندگان دو جمهوری دونتسک و لوهانسک امضا شد، در نظر بگیرد؛ پروتکلی که ماکرون به خوبی میداند اوکراین به آن پایبند نبوده و از زمان امضایش بارها آن را نقض کرده است.
آیا فرانسه ماکرون با همپیمانانش قصد داشت از طریق اوکراین، شکست نظامی را به روسیه وارد کرده و آن را تضعیف کرده و نقش آن را کمرنگ کند؟ و آیا رئیس جمهور فرانسه گمان میکند روسیه با آن تاریخچه نظامی پربار، شکست به هر قیمتی و یا مختل شدن امنیت ملی را خواهد پذیرفت؟ در حالی که این روسیه بوده که شکست تحقیرآمیزی را به ارتش ناپلئون وارد کرده و ارتش نازیهای آلمان را در لنینگراد (سن پترزبورگ) و استالینگراد (ولگوگراد) شکست داد و به دلیل کشته شدن میلیونها تن در دفاع از روسیه و خاک و امنیت ملی، آن پیروزی بسیار پرهزینه و سنگین بود.
فرانسه که مرکز ثقل اتحادیه اروپا است، در ناتو میتوانست شجاعانه در مقابل قماربازی آمریکا که به جنگهای بیشتر تشویق میکرد و امروز در اروپا قمار میکند، بایستد. ماکرون میتوانست فرانسه را به الگویی برای کشورهای اتحادیه اروپا تبدیل کرده و تعیین کننده باشد و همراه با کشورهای اتحادیه اروپا با شجاعت به واشنگتن بگوید که آمریکا و همپیمانانش پس از فروپاشی اتحادیه شوروی وعدههای خود درباره عدم گسترش ناتو در شرق را رها کردند.
فرانسه از اهداف و سیاستهای بلند مدت آمریکا درباره روسیه و برنامههای آن برای گسترش ناتو به سمت روسیه با نادیده گرفتن تمامی تعهدات خود به روسیه در سال ۱۹۹۲ برای عدم گسترش ناتو در شرق آگاه بود.
گسترش ناتو در شرق در حالی ادامه یافت که فرانسه شاهد تحولاتی در اروپا بود و همزمان با توسعه ناتو در شرق اروپا فرانسه از هدف این توسعه به خوبی آگاه بود و میدانست هدف از فشارهای آمریکا به سمت شرق نزدیک شدن به عمق خاک روسیه و به خطر انداختن امنیت ملی آن و تضعیف ثبات روسیه است.
اگر فرانسه ماکرون از مشارکت در سیاستهای تعیین شده از سوی واشنگتن در اوکراین خودداری کند، چه میشود؟
آیا امکان نداشت فرانسه، به عنوان بزرگترین کشور اروپا، سیاستی واقعبینانه اتخاذ کند تا پس از آن سایر کشورهای اروپایی از آن پیروی کنند و از اتفاقاتی که در این قاره که مردمان آن به خاطر سیاستهای بیپروا و زورگویانه آمریکا بهای سنگینی میپردازند، جلوگیری کند؟ اگر دوگل حضور داشت، چه میشد، آیا به واشنگتن اجازه میداد تصمیم اروپا را آنطور که میخواهد دستکاری کند و اروپا را وارد جنگی کند که به نفعش نیست
دوگل فردی محتاط، نگران، آگاه و هوشیار بود که اعتمادی به سیاستهای آمریکا و اهدافش در قبال کشورهای جهان نداشت و در این مورد حق با او بود، آمریکا همواره به دنبال منافع خود است، حتی اگر لازم باشد کشورها را تضعیف کرده و ملتها را نابود کند.
"به دوست یا متحدی اهمیت نده"، این همان کاری است که واشنگتن با فرانسهای انجام داد که با استرالیا قرارداد بزرگی برای خرید ۱۲ زیردریایی فرانسوی با پیشرانه معمولی به ارزش ۵۵ میلیارد یورو امضا کرد.
اما همدستی آمریکا و انگلیس به فرانسه خیانت کرده و آن را درهم شکست و استرالیا را وادار کرد این قرارداد را لغو کند و در چارچوب یک ائتلاف نظامی سه جانبه بین بریتانیا، ایالات متحده و استرالیا موسوم به آکوس، زیردریاییهایی با سوخت هستهای برای استرالیا تامین شد.
لغو قرارداد یاد شده بعدها موجب کشمکشی میان فرانسه و استرالیا شد و باعث شد استرالیا با سازشی با فرانسه موافقت کرده و خسارتی ۵۸۵ میلیون دلاری به آن بپردازد.
فرانسه میتوانست سوپاپ اطمینانی برای اروپا باشد تا اروپا به توافقنامهها و تعهدات خود در قبال روسیه پایبند بوده و آتش جنگ را خاموش کند اما تصمیم گرفت پشت سر آمریکا حرکت کند تا در جبهه اروپایی علیه روسیه به مدیریت آمریکا حضور داشته باشد اما اروپا همانند فرانسه تنها نتایجی منفی بر اقتصاد، ارز و تجارتش را به دست آورد و قیمت کالاهایش افزایش یافته و مواد اولیه تامین انرژی از جمله نفت و گاز دچار کمبود شدید شدند.
آیا دوگل فرانسه پس از گسترش ناتو در شرق در مورد اوکراین دخالت میکرد، آنگونه که در حال حاضر ماکرون پس از تمامی اقدامات آمریکا در اروپا و جهان عمل میکند؟
حل بحرانهای جهانی و پرهیز از پیامدهای خطرناک و ویرانگر آن، نیازمند رهبران، خردمندان و مردان است و به دزدان دریایی و ماجراجویان، تاجران سیاسی، جنگها، اسلحهها، پول جویان و مردم قمارباز نیازی ندارد.
ای کاش ماکرون خردورزی و شجاعت دوگل را داشت تا بتواند اروپا را به جایگاهی غیر از آنچه که واشنگتن میخواهد، ببرد و موضعگیری خردورزانه و شجاعانه را در تاریخ اروپا و جهان ثبت کند اما انتخاب کرد که فرانسه و اتحادیه اروپا در گروی اشاره آمریکا باشند تا این معادله میان تابع و متبوع ثابت و مستمر باشد.
فرانسه میتوانست اروپا را به جایگاه درستی که منافع ملیاش تعیین میکند، ببرد نه جایگاه اشتباهی که آمریکا تعیین میکند و این نفوذ و هژمونی آمریکا بر این قاره را تقویت میکند.
رئیس جمهور فرانسه و همپیمانان او متوجه خواهند شد که این معادله و این مشارکت فرانسه و اروپا علیه روسیه زود یا دیر محکوم به شکست خواهد بود اما این بار شکست در ورودیهای شهر مسکو یا لنینگراد یا استالینگراد نیست بلکه در ورودی دونباس اوکراین و چه بسا دورتر خواهد بود!»