آفتابنیوز : آفتاب- سرویس بینالملل: موضوع احترام، یا بهتر است بگوییم نشانههای احترام در حال نشان دادن خود به عنوان یکی از متغیرهای قدرتمند در مذاکرات هستهای ایران است. ظاهرا این بحران هستهای باید ابتدا در سطوح احساسی، روانشناختی و ادراکی حل شود تا این که گره کور آن سرانجام باز گردد.
این را به وضوح میتوان در تاکید «محمود احمدینژاد» و «منوچهر متکی» دید که بارها گفتهاند احترام گذاشتن از سوی نمایندگان گروه «ایران+شش» بسیار مهم است و آنها باید بر خلاف رفتارهای گذشته عمل کنند.
بدین گونه است که متکی از «رفتار پراحترام خاویر سولانا»، مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سفر اخیرش به تهران تمجید کرده و احمدینژاد هم مودب بودن «ویلیام برنز»، نماینده آمریکا در اجلاس ژنو را ستوده است. برنز در آن اجلاس فقط چند جمله گفت و بار دیگر تاکید کرد که ایران باید برنامه غنیسازی اورانیوم خود را متوقف کند.
این نشان میدهد که این متغیر چقدر در مفهوم مذاکرات هستهای تاثیرگذار است، آن هم مذاکراتی که نشانه بارزش «دیپلماسی دوگانه» است و در آن، علاوه بر مذاکرات از چماق تحریمها و سایر کیفرها علیه ایران استفاده میشود.
این پاسخ ریشه در تاریخ ایران و هویت مدرن ایرانی دارد. هویت ایرانی از ضربههای دخالتهای خارجی و تجاوز به تمامیت ارضی ایران آسیب دیده است. این ضربات از قرن 19 شروع شد، زمانی که اروپاییها منظره سیاسی ایران را تغییر دادند.
ضربات در قرن بعدی هم ادامه یافت. این بار آمریکاییها بودند که بعد از جنگ جهانی دوم، جانشین هژمونهای قبلی، یعنی انگلیسیها شدند. آنها در کودتای سال 1953 دست داشتند که دولت دموکراتیک «محمد مصدق» را برانداخت. آنها بعد از کودتا دیکتاتوری تکنفره را برای یک ربع قرن بر ایران حاکم ساختند؛ تا این که انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 به پیروزی رسید و زنجیرههای رژیم سابق را در هم شکست. این انقلاب شیوه جدیدی از حکومت را به همراه آورد که تلفیقی از جمهوریت و اسلامیت بود.
آمریکا هنوز واقعیتهای جدید سیاسی ایران را کاملاً در نیافته است. آنها هنوز به این دل بستهاند که نظام ایران را سرنگون کنند و یک دستنشانده را در ایران حاکم سازند تا نظم فعلی ضدهژمونی را به هم بزنند. نظام ایران در حال حاضر طراحیهای آمریکا و متحدانش برای منطقه، از جمله نقشه «بازسازی خاورمیانه» را به هم زده است.
عدم احترام آمریکا به ایران سیاستهای واشنگتن را شیطانی میکند. ریشههای این بیاحترامی، عموماً در صحبت نمایندگان آمریکا مطرح میشود که حکومت ایران را «حکومت ملایان» مینامند. تاثیر منفی چنین حرفهایی نقش مهمی در ایجاد جو مسموم بین آمریکا و ایران دارد.
بسته پیشنهادی اخیر به ایران شامل احترام به حقوق تمامیت ارضی است و آمریکا حالا دیگر باید تمایلات امپریالیستی خود را سرکوب کند. آنها باید به توافقی دست یابند که چندان هماهنگ با سیاست مداخلهجویانهشان در خاورمیانه بعد از 11 سپتامبر نیست.
آنها باید واقعیت جمهوری اسلامی را درک کنند و تمام تلاششان را روی این بگذارند که نظام انقلاب ایران را در جهت نظم جهانی به پیش ببرند.
البته در این راه مانعی ساختاری وجود دارد، چرا که انقلاب اسلامی به تجدید نظر در سلسله مراتب دنیا و سلطه غرب بر آن پایبند است. به این ترتیب حالت ایدهآل نظم کامل بین آمریکا به وجود نمیآید و بدون توجه به منافع مشترک آنها، منافع در تضاد این ابرقدرت غربی و این قدرت مدعی منطقهای قابل جمع نیست.
در بسته پیشنهادی قول داده شده که ایران فرصت آن را داشته باشد که «نقشی سازنده» در روابط بینالملل داشته باشد. این هم از آن مسائل مربوط به احترام است که باید آن را به گامهای محسوس و ملموس ترجمه کرد. از جمله این که ایران باید به کنفرانسهای صلح خاورمیانه دعوت شود، همان طور که ایران عضو اصلی کنفرانسهای مختلف در عراق بوده است.
متاسفانه تعدادی از کارشناسان آمریکایی هنوز اهمیت احترام و سایر متغیرهای وابسته مثل وقار را در سیاست خارجی ایران درک نکردهاند. آنها مرتباً از احساساتی بودن و بیگانهترسی ایرانیها حرف میزنند، اما اگر غرب میخواهد که ظرافتهای رفتار دیپلماتیک ایران را درک کند، این تحلیلهای جهتدار و یکسونگرانه از شخصیت ملی ایرانیها باید درست شود. درک ظرافتهای رفتار ایران پیشنیاز موفقیت دیپلماسی هستهای است.
در پرتو «پوپولیسم هستهای» ایران، احترام آمریکاییها که در مذاکرات نشان داده شد زمینه را بسیار بیشتر از قبل برای انعطاف رفتار ایران مهیا خواهد ساخت. به این ترتیب، این انعطاف تضمین میکند که که هزینههای سیاسی مصالحه در جبهه هستهای خیلی هم گزاف نخواهد شد و حقانیت نظام به خطر نخواهد افتاد.
صحبت از حقانیت شد. مهمترین ارزش احترام در آن است که حقانیت حکومت ایران به رسمیت شناخته شود، حکومتی که از آن به عنوان یکی از سه محور شرارت در کنار عراق و کره جنوبی نام برده شد و در گزارشهای سالیانه وزارت کشور آمریکا آن را «رژیم بدذات» و «حامی بزرگ تروریسم بینالمللی» میخوانند.
اگر آمریکا درباره مفاد بسته پیشنهادی جدی است، چنین رفتارهای تحقیرآمیزی از سوی آمریکا باید متوقف شود. این بسته را وزرای امور خارجه شش کشور امضا کردهاند و امضای «کاندولیزا رایس» هم در آن به چشم میخورد و در آن ایران به عنوان ملتی باستانی مورد ستایش قرار گرفته است.
«کارل مارکس» زمانی نوشت: «حتی یک ارکستر هم رهبر دارد» و در زمینه جغرافیای سیاسی منطقهای، ایران به دلیل تلفیق منحصر به فرد متغیرهای جغرافیای اقتصادی و جغرافیای سیاسی، کم کم در حال به دست گرفتن رهبری منطقه است و جای خالی رهبر را پر میکند. این منطقه علاوه بر خاورمیانه، شامل بخشهایی از آسیای میانه هم میشود.
اسراییل هم به جای آن که لنز سیاه و سفید به چشم بزند و همه چیز را از دید «جنگ سرد جدید» ببیند، این گزینه را در اختیار دارد که چشمانداز فکری خود را به کلی عوض کند و با احترام، به درخواستهای سایر بازیگران بزرگ تمکین کند؛ بازیگرانی مثل ایران و مصر که از نظر تاریخی وزن سنگینی دارند.
اسراییل برای این کار باید احتمالات سیاست خارجی ایران را بشناسد. مثلاً ممکن است «محمود عباس» رییس فلسطین در آینده نزدیک به تهران دعوت شود و ایران ایده «راه حل دو دولتی» را دوباره مطرح سازد.
یکی از پیششرطهای مهم این که ایران چنین کاری انجام دهد در اسراییل نهفته است. اسراییلیها اخیراً دست به کارهایی نو زدهاند و در پروسه مدیترانه به رهبری فرانسه شرکت کردهاند. همچنین به دنبال توافق با دشمنان سنتی خود در غزه و لبنان و سوریه هستند. هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که این سیاست در قبال ایران هم به کار گرفته نشود. ایران مرز مشترک با اسراییل ندارد و نگرانیهای اصلیاش در مسائل ژئواستراتژیک به کشورهای همسایه است تا اسراییل که خارج از منطقه است.
شروع خوب برای رهبران اسراییل میتواند این باشد که ایده متخاصمانه حمله هستهای به ایران را علناً تقبیح کنند و مثل چین، تعهد بدهند که شروع کننده حمله هستهای نخواهند بود.
ممنوعیت استفاده از سلاحهای کشتار جمعی هدفی عالی و بلند است و این کار از سوی اسراییل میتواند گامی بزرگ در جهت رسیدن به آن باشد.