دعوای عبدالکریم سروش و محسن کدیور بر سر فهم اسلام در روزهای اخیر اوج تازه و کمسابقهای یافت چراکه سروش، کدیور را یک "روحانی قشری" خواند و کدیور هم به سروش "سلام" کرد که یعنی آنکه مرا قشری خوانده، خودش جاهل است!
سروش و کدیور روزگاری به جرم دینشناسی متفاوت از دینشناسی رسمی، در کنار هم در معرض حملات فیزیکی گروههای جاهل و قشری بودند، ولی الان خودشان یکدیگر را قشری و جاهل میخوانند.
به نظر میرسد لحن نامناسب محسن کدیور در نقدهای سال گذشتهاش بر آرای سروش، علت اصلی رسیدن اختلاف فکری به دعوای لفظی بوده است. نگارندۀ این یادداشت اگرچه در نگاه به دین عمیقا متاثر از آرای دکتر سروش است، ولی با جان کلام نقد محسن کدیور به آن دو جلسه سخنرانی جنجالی سروش با عنوان "پیامبر اقتدارگرا"، موافق است.
اگرچه جناب کدیور در مجموع "تاریخ" را به مقراض "عقاید" میبرد و میپذیرد، و حرفش در کل این است که: "اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از مسلمانی ماست"، اما در نقدهایی که بر آن دو سخنرانی سروش وارد کرد، دستکم از نظر نگارنده، به درستی میگفت که سروش پیامبر اسلام را نیای داعش میداند، ولی پیامبر نیای داعش نبوده.
اما مشکل آقای کدیور لحن و ادبیات او در دفاع از اسلام است و این احتمالا به سابقۀ روحانی بودن ایشان بازمیگردد. کدیور از اسلام مقبول خودش با همان لحن و ادبیاتی دفاع میکند که احمد خاتمی و احمد علمالهدی از حکومت اسلامی مقبول خودشان دفاع میکنند. این لحن تند رماننده است و باب گفتگو را میبندد.
اما اگر از لحن و ادبیات محسن کدیور بگذریم و حتی با اکثر نقدهای او به آرای سروش موافق نباشیم، مسأله این است که کدیور در آرای سروش غور کرده و به این نتیجه رسیده که سروش در بنیادهای اسلام تجدید نظر کرده و این (از نظر کدیور) یعنی "ارائۀ دینی متفاوت با اسلام". حال آیا کدیور حق دارد این نظرش را بیان کند یا نه؟
اگر حق ندارد، چرا؟ چونکه ممکن است در اثر اظهار نظر او، جان سروش به خطر بیفتد؟ مگر قشریون جامعۀ ایران در این زمینه از کدیور حرفشنوی دارند؟ یقینا نه. این قبیل قشریون حتی قبلا که یکی دو مرجع تقلید رسما سروش را تکفیر کردند، هیچ اقدامی علیه سروش انجام ندادند.
در بین ایرانیان خارج کشور هم چنین قشریونی نداریم. اگر هم داشته باشیم، قطعا از کدیور حرفشنوی ندارند. اساسا محسن کدیور، برخلاف دکتر سروش، مریدی ندارد. وانگهی قتل با انگیزۀ مذهبی، نیازمند فتوای قتل است. اگر مجتهدی در داخل یا خارج کشور بخواهد چنین فتوایی علیه سروش صادر کند، قطعا مبنای صدور فتوایش رای خودش است نه رای کدیور.
کدیور نه حاکم شرع است نه مجتهد قائل به مجازات دنیوی کسانی که از دین خارج میشوند. او به عنوان یک محقق دینی فقط نظرش را بیان میکند و نمیتوان و نباید آزادی بیان او را محدود کرد.
دکتر سروش در ایران رادیکالترین نقدها را متوجه نهاد روحانیت نمود و تقریبا همۀ مبانی و مقولات دینداری سنتی را نقد کرد، ولی حتی یک روز هم زندانی نشد، اما محسن کدیور بابت نظراتش یکسال و شش ماه از عمرش را در زندان سپری کرد. حتی وقتی که یکی دو مرجع تقلید سروش را تکفیر کردند، حاکم شرع به آنها تذکر داد که از تکفیر دست بردارند.
غرض اینکه، سروش در ایران با آن همه نقد رادیکالش به تفکر دینی و مذهبی، با مصائب یک "فرد تکفیرشده" مواجه نشد و کسی که "در باغ" باشد، یعنی به لحاظ سیاسی تعطیل نباشد، به خوبی میداند که رای کدیور دربارۀ تجدید نظر سروش در "بنیادهای اسلام"، مشکلی برای سروش در دو قاره دورتر از ایران، ایجاد نمیکند؛ بنابراین قیل و قال راه انداختن زید و عمرو دربارۀ تکفیرگری کدیور، کارکرد اصلیاش ممانعت از آزادی بیان کدیور است. نمیتوان کدیور را محکوم به اختناق کرد، مبادا که دیوانهای کمر به قتل این یا آن روشنفکر دینی ببندد.
کدیور مسئول اقوال و افعال خودش است. او مادامی که صریحا کسی را مرتد اعلام نکرده و فتوای قتل آن فرد را صادر نکرده، آزادی بیانش نباید محدود شود. حتی اگر فلان شخص از آرای کدیور "دلسرد" یا "نگران" شده باشد.
اما به این ماجرا از زاویۀ دیگری هم میتوان نگاه کرد. فرض کنیم به جای محسن کدیور، یک اسلامشناسِ لیبرالِ بیدین مدعی میشد آرای دینشناسانۀ سروش معنایی ندارند جز تجدید نظر در بنیادهای اسلام و خروج از دایرۀ مسلمانی. آیا دکتر سروش او را هم تکفیرگر و قشری قلمداد میکرد و سروش دباغ و زید و عمرو به او هشدار میدادند که این حرفت ممکن است برای دکتر خطرناک باشد؟
کسی که میگوید این افکار با مبانی اسلام جور درنمیآید و مصداق ارائۀ یک "دین متفاوت با اسلام" است، حرفش درست باشد یا غلط، لزوما در پی اجرای حکم ارتداد نیست و کسی را هم به اجرای چنین حکمی دعوت نمیکند. او فقط دارد نظرش را میگوید.
همان طور که سروش کسی را به خروج از اسلام تشویق نمیکند و صرفا نظراتش را بیان میکند، کدیور هم کسی را به مجازات سروش بابت "تجدید نظر در بنیادهای اسلام" دعوت نمیکند و صرفا نظرش را بیان میکند. یعنی نه سروش حافظ ایمان مردم است، نه کدیور حافظ امنیت سروش.
حفظ ایمان هر دینداری به عهدۀ خودش است، حفظ امنیت سروش هم به عهدۀ قانون است. خوشبختانه سروش سالهاست که در کشورهایی زندگی میکند که زیر سلطۀ نئولیبرالیسم مسلحاند و به همین دلیل قانون در این کشورها حرف اول و آخر را میزند.
اصلا مگر در آمریکا و کانادا و بریتانیا، کسی بابت خروج از دین مجازات میشود که زید و عمرو نگرانند مبادا کدیور بگوید سروش از دین خارج شده است؟ اگر سروش و کدیور در قم یا قاهره بودند و بحث "تکفیر" در میانۀ این نزاع فکری پررنگ میشد، این بحث قابل اعتنا بود. اما وقتی سروش و کدیور هر دو در غرب لیبرال زندگی میکنند و کدیور مدام متهم میشود به تکفیرگری، اتفاقا آنچه جلوه میکند، نه تکفیرگری کدیور که نقدناپذیری سروش است.
نقدناپذیری به این معنا که سروش نمیپذیرد دیگران حق دارند به او بگویند افکارت مصداق تجدید نظر در بنیادهای اسلام است (ولو که نظرشان نادرست باشد). نفی چنین حقی، نوعی تلاش برای زبانبستن و خاموشکردن منتقد است؛ تلاشی که البته در غرب به جایی نمیرسد.
اصلا سروش به غرب لیبرال پناه برده است که اگر کسی به او گفت مشغول کفرگویی هستی، احساس ناامنی نکند. پس چرا واکنش او به نقدِ وارد یا ناوارد کدیور، چنان است که گویی خودش و کدیور هنوز در جهان سوم زندگی میکنند؟ شاید، چون سروش جهان سوم را با خودش به آمریکای شمالی برده و آنجا نیز با منتقدانش همان طور برخورد میکند که در ایران برخورد میکرد.
این احتمالا یک شیوۀ دفاعی تثبیتشده است، اما سروش به این نکته توجهی ندارد که استفاده از این شیوه در آمریکای شمالی و اروپای غربی ضرورت ندارد.
با این حال باید افزود که این فقط سروش نیست که فرهنگ جهان سومیاش را در چمدانش گذاشته و آن را با خود به ممالک راقیه برده است. کدیور هم از این حیث فرق چندانی با سروش ندارد.
آقای کدیور در سخنرانیهایش بارها به این موضوع اشاره کرده که در محافل آکادمیک غربی، همواره در معرض آرای منتقدان اسلام و قرآن است و حرفهای سروش برایش تازگی ندارد. اگر چنین است، پس چرا کدیور این قدر از سروش خشمگین است؟ آیا در فلان دانشگاه آمریکایی هم با هر کسی که منتقد اسلام و قرآن باشد، همین قدر تند حرف میزند و لفظاً با او دستبهیقه میشود؟
اگر کدیور دائما در معرض نقد اسلام قرار دارد، قاعدتا باید تساهل و تسامح بیشتری در برابر منتقدان اسلام نشان دهد و فراموش نکند که تاثیر منفی دفاع خشمآلودش از اسلام، دست کمی از "کفریات سروش" ندارد. این قبیل دفاعیات خشمآلود، بعید است کسی را به اسلام بازگرداند.
در مجموع به نظر میرسد که خشم کدیور از آرای سروش و تاکید سروش بر تکفیرگری کدیور، کشمکش دو اسلامشناس جهان سومی است؛ اگرچه این کشمکش در غرب لیبرال در جریان است.
چنین تقابلی، روزگاری در حسینیه ارشاد میان مطهری و شریعتی وجود داشت، و اکنون در آمریکای شمالی بین کدیور و سروش وجود دارد. مطهری همانند کدیور دغدغۀ "ثبات" داشت، شریعتی، اما مثل سروش دغدغهاش "تغییر" در فکر دینی بود.
دعوای حسینیه ارشاد، به رغم خویشتنداری شریعتی، به نفرت و خصومت کشیده شد، دعوای کدیور و سروش در آمریکای شمالی نیز به همان جا رسیده است؛ و این نشانۀ نوعی درجا زدن اخلاقی و فرهنگی و تاریخی است.
اما اگر از خشم و عصبانیت جناب کدیور بگذریم، در پایان باید مجددا تاکید کرد که محسن کدیور حق دارد نظرش را دربارۀ نسبت سروش (یا هر کس دیگری) با "بنیادهای اسلام" بیان کند. متهم کردن کدیور به تکفیرگری، بستن باب آزادی بیان اوست.
قرار نیست کدیور با زیر پا گذاشتن آزادی بیان خودش، نقش بادیگارد دکتر سروش را ایفا کند. چنانکه سروش هم به آزادی بیان خودش اهمیت میدهد؛ ولو که افکار و بیاناتش، خواسته یا ناخواسته، به جای مسلمان کردن کافران به کافر کردن مسلمانان منتهی شده باشد.
منبع: عصر ایران/ هومان دوراندیش