دختر نوجوان در تحقیقات گفت: من بیشتر اوقات با دوستانم در اینستاگرام و واتساپ صحبت میکردم اما مدتی بود که مادرم مدام غر میزد و میگفت چرا اینقدر با گوشی تلفن همراهت در حال چت کردن هستی و تمام وقتت را با گوشی تلف میکنی. گلایههای مادرم تمامی نداشت و من که از رفتارهای مادرم خسته شده بودم، موضوع را برای یکی از دوستانم تعریف کردم و او پیشنهاد داد برای رهایی از این رفتارها و پایان غر زدنهای مادرم به یک رمال مراجعه کنم.
او ادامه داد: به پیشنهاد دوستم در اینستاگرام بهدنبال پیدا کردن یک رمال بودیم تا بتواند طلسمی بدهد و زبان مادرم بسته شود. بالاخره پس از چند هفته جست و جو درنهایت موفق شدم مردی را پیدا کنم که به قول خودش میتوانست طلسمی به من بدهد که زبان مادرم را ببندم و دیگر او به من گیر ندهد و با رفتارهایش اذیتم نکند.
دفن طلا در گورستان
دختر نوجوان گفت: مرد رمال پیشنهاد داد که به یکی از روستاهای اطراف تهران بروم و در کنار قبر شماره 17 گورستانی که اسمش را هم به من گفته بود، طلاهایم را دفن کنم. او حتی از من خواست که از این کار فیلم و عکس تهیه کنم و برایش بفرستم و حدود 24 ساعت بعد، به گورستان برگردم و طلاها را بردارم.
او ادامه داد: با تصور اینکه طلسم مرد رمال کارساز است، خودرویی را دربست کرایه کرده و راهی گورستان موردنظر شدم و همانطور که گفته بود، طلاها را در مکان مورد نظر دفن کردم، اما فردای آن روز وقتی برای برداشتن طلاها رفتم از طلاها خبری نبود. موضوع را با مرد رمال در میان گذاشتم که به من گفت نگران نباش اموات طلاها را با خودشان بردهاند تا طلسمش کنند. حالا باید مرحله دوم را اجرا کنی. این بار باید 17 قطعه طلا را در کنار قبری دیگر دفن کنی. بعد طلاها را پیش من بیاوری تا ورد و طلسم روی آنها بخوانم. چون بیشتر طلاها را قبلاً دفن کرده بودم، از دوست و فامیل مقداری طلا قرض گرفتم و دوباره در قبرستان دفن کردم. اما روز بعد وقتی برای برداشتن طلاها رفتم، باز هم از آنها خبری نبود. دوباره با مرد رمال تماس گرفتم اما تلفن همراهش خاموش و صفحه اینستاگرامش نیز غیرفعال شده بود. تازه آن موقع متوجه شدم چه کلاهی سرم رفته و ماجرا را با خانوادهام در میان گذاشتم.
با شکایت دختر نوجوان، تحقیقات به دستور بازپرس کشیک دادسرای ویژه سرقت برای دستگیری مرد رمال آغاز شد.