آفتابنیوز : اينگونه نيست كه ما بگوييم آقاي خاتمي و دولتشان از سال 76 تا امروز مجموعهاي از نگرشهاي جديد را به كشور وارد كردند؛ بلكه سياست خارجي آقاي خاتمي كم و بيش همان سياستهايي بود كه پيش از رياست جمهوريشان تداوم داشت.
آقاي خاتمي در ابتدا سعي كردند كه به نوعي تنش زدايي و نگاه دوستانهتر نسبت به غرب را از خودشان نشان دهند كه اين سياست خيلي موفق نبود،چرا كه اين رويكرد با مخالفت محافظهكاران مواجه شد و بنابراين اگر هم آقاي خاتمي ايدهآلها و آرمانها يا نظراتي در خصوص سياست خارجي داشتند، نتوانستند بسياري از آنها را از قوه به فعل در آورند.
من فكر ميكنم مهمترين ضعف يا نقص ديپلماتيك اين دوران، به اين باز ميگردد كه ما در اين هشت سال مشكلي را كه پيش از آن نيز همراهمان بود به دنبال خود كشيديم و نتوانستيم آن را حل كنيم؛ آن مشكل اساسي هم اين بود كه مسئولان ما نتوانستند منافع ملي را در قالب ايدئولوژي پيگيري نمايند.
وقتي شما نگاه ميكنيد ميبينيد كه در مواردي نگاهي كه براي سياست خارجي ما تعيين تكليف كرده، نگاه منافع ملي نگر نبوده و اين خود بزرگترين ضعف سياست خارجي ما بوده كه قبل از هشت سال آقاي خاتمي و به احتمال زياد پس از آن هم ادامه خواهد داشت.
تنها نكته مثبتي كه ميتوانيم بگوييم اين است كه طي دوران هشت ساله، حداقل به دليل طبع آقاي خاتمي، دشمني ما با جهان بيرون بيشتر نشد؛ اما تغيير و تحول مثبت چنداني هم در عرصه سياست خارجيمان صورت نگرفت، چون همانطور كه گفتم حتي اگر آقاي خاتمي ميخواست تحولاتي در عرصه سياست خارجي به وجود آورد چنين قدرتي را نداشت.
درباره ايده گفتوگوي تمدنها بيش از اينكه واكنشهايي را در جهان برانگيزد، شاهد بزرگ شدن آن در ايران بوديم؛ يعني شايد اگر شما در دوران 8 ساله آقاي خاتمي از ايران خارج ميشديد و در رابطه با گفتوگوي تمدنها نظرسنجي انجام ميداديد خيليها نميتوانستند به شما پاسخ دهند كه اين نظريه چيست يا طراح آن كيست.
توجه داشته باشيد كه عامل قدرت است كه ميتواند يك نظريه را در عرصه بينالمللي پيش ببرد؛ گفتوگوي تمدنها اگر از سوي غرب مطرح شده بود، ميتوانست خيلي برد وسيعتري داشته باشد؛ اما اين نظريه از ايران مطرح شد كه در عرصه سياست خارجي در دنيا قدرت چنداني ندارد، ضمن آنكه عامل مهمتر اين بود كه خيلي ساده ميتوانستند از آقاي خاتمي سوال كنند كه شما چقدر داخل كشورتان در امر گفتوگو موفق بوديد كه اكنون بحث آن در بعد تمدنها را مطرح ميكنيد؟
سياست تنش زدايي در حقيقت از سالهاي آخر دولت آقاي هاشمي رفسنجاني آغاز شده بود و ايشان به خصوص خيلي بر اين سياست در سطح منطقه تاكيد داشتند و در مرحله بعد از آن در پي اجراي تنش زدايي با اتحاديه اروپا بودند كه شايد اگر ايشان توفيق پيدا ميكرد، قصد كشاندن اين سياست به آمريكا را هم داشت كه البته عمر دولتشان كفاف نداد و تنها در سطح منطقه اين سياست آقاي هاشمي جواب داد و موفق شد.
سياست مذكور در دوران آقاي خاتمي پيگيري و دنبال شد؛ اروپاييها هم در ابتدا نگاه مثبتي نسبت به ايشان داشتند و به واسطه اين ديد مثبتشان ما مقداري در تنش زدايي با اتحاديه اروپا پيشرفتهايي را داشتيم.
فرصتها و چالشهاي دوران رياست جمهوري خاتمي براي دولت بعدي ميراث منفياي بر جاي نگذاشت؛ توجه داشته باشيد كه دشمني يا تنش با ساير كشورها چه در منطقه يا خارج از آن در دوران 8 ساله دولت آقاي خاتمي افزايش پيدا نكرد و در مجموع ميتوان چنين گفت كه آقاي خاتمي ميراث مثبتي را براي آقاي احمدي نژاد باقي گذارده است.
فكر ميكنم مهمترين مسئلهاي كه از ابتداي اين دوران هشت ساله مطرح بوده، همان بحث تنش زدايي با آمريكاست؛ كه در اين خصوص من نه نمره مثبت به ايشان ميدهم و نه منفي، چرا كه همانگونه كه ذكر شد، ميزان تنشها با آمريكا دقيقا در همان حد و اندازه سال 76 است.
بحث مذاكرات هستهاي با سه كشور اروپايي نيز از جمله جديترين مسايل سياست خارجي دولت خاتمي بود و اين جريان در دو سال آخر دولت ايشان سختتر هم شد ولي چيزي نبود كه آقاي خاتمي آغازگر آن باشد. فعاليتهاي هستهاي ايران پس از جنگ شروع شده بود و آنچه رخ داد اينكه در سالهاي پاياني دولت ايشان غربيها جديت ايران براي دستيابي به برنامههاي هستهاي را دريافتند كه مشكلات و مسايل اخير را نيز در پي آن ايجاد كردند.
معتقدم كه بعد از مسئله تنش با آمريكا مهمترين مسالهاي كه در وزارت خارجه احمدي نژاد قرار دارد، بحث بحران هستهاي ايران است. البته نمره عملكرد دولت خاتمي در عرصه مذاكرات هستهاي را بايد به شوراي عالي امنيت ملي داد و نه به وزارت خارجه آقاي خاتمي؛ چون خوشبختانه مسئله هستهاي از معدود مواردي است كه در ايران يك خرد جمعي كار را تا به اينجا پيش آورده و هيچ مركز قدرتي به تنهايي در مورد آن تصميم نگرفته است و در كل خردي جمعي بر جريان مذاكرات ما با اروپا حاكم بوده است.
به نظر من، ما دير يا زود به مرحلهاي خواهيم رسيد كه چارهاي نخواهيم داشت جز اينكه مانند ساير كشورها سياست خارجيمان را بر مبناي منافع مليمان پيريزي نماييم.
البته در مورد سياستهاي خارجي كلان، اولويت را بايد به منافع ملي داد ولي در عين حال شما شاهديد كه در كشورهاي توسعه يافته همواره مخالفتهايي با سياستهاي كلان هم صورت ميگيرد كما اينكه در جرياناتي چون جنگ آمريكا و انگليس در عراق به وضوح شاهد اين مساله بوديم و لذا نميتوان گفت كه چون يك مسئله مهم سياست خارجي مطرح است به خاطر مصالح كشور همه بايد سكوت كنند؛ اين روش درست نيست.
صرفنظر از انگيزه برخي افراد از طرح بسياري مسايل طي دولت آقاي خاتمي، من معتقدم ما بايد اين حق را قائل شويم كه اگر كساني نظراتي در خصوص سياستهاي ما دارند بتوانند آن را ابراز كنند و اينگونه نباشد كه اگر نظام، راهي را در پيش ميگيرد همه آن را تاييد كنند؛ چرا كه در چنين مواقعي غفلت باعث از دست رفتن منافع كشور ميشود.