عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: وزیر پیشنهادی برای وزارت کار با یک رای کمتر از حد نصاب رای نیاورد. با توجه به اعلام اولیه کسب رای اعتماد او و نقض آن در بازشماری، این نکته و خطای اولیه برجسته شد و مساله مهمتر که ثروت آقای وزیر پیشنهادی است به حاشیه رفت.
ابتدا بگویم بنده نه به ثروت کسی معترض هستم و نه در این مورد خاص اطلاعی درباره نحوه کسب آن دارم و ایرادی هم نمیبینم که یک ثروتمند وزیر شود، اتفاقا افراد فقیر یا فقیرنما را برای وزارت خطرناکتر میدانم. البته نه به این معنی که از وزارت ثروتمندان دفاع کنم. بلکه داشتن و نداشتن ثروت را ملاک وزارت نمیدانم، ملاکهای اصلی چیز دیگری است.
هر چند در این دولت هر کسی که در مصدر امور قرار گیرد، بهطور قطع تفاوت زیادی با ملاکهای مورد نظر امثال ما دارد. با این حال اشاره به چند نکته درباره این موضوع میتواند جالب باشد.
اولین نکتهای که توجه هر فردی را به خود جلب میکند، ترکیب ثروت او است که تماما شامل زمین و ساختمان میشود. این فرق میکند با ثروتمندانی که در تولید هستند و کارخانجات تولیدی دارند یا کشاورزی وسیعی دارند یا به امور خدماتی مردم میپردازند. این سرمایهها فاقد تولید و ایجاد ارزش افزوده و اشتغال است. حداکثر افراد حقوقبگیر و شاغل در این حجم از ثروت، احتمالا بیش از ده نفر هم نباشد.ای کاش ده برابر این ثروت را داشت، ولی در تولید صنعتی و کشاورزی و خدماتی نقشی مهم میداشت. این نوع ثروت معمولا از تولید به دست نمیآید و این مهمترین مشکلی است که کمتر کسی به آن توجه کرد.
نکته دوم ارزیابی ریالی این ثروت است. البته یک نفر گفته صد هزار میلیارد تومان که قطعا بیربط گفته، ولی ارزیابی یک نماینده سه هزار میلیارد است که آقای نامزد وزارت گفته، هزار میلیارد تومان است. به نظرم این بیصداقتی مهم است. کسی که ثروت دارد باید ارزیابی دقیقی از آن ارایه کند، قطعا این رقم بیش از هزار میلیارد است. همچنین از داشتن ثروت شرمنده هم نباشد بلکه اگر آن را به دلیل تولید و ایجاد ارزش افزوده به دست آورده، داشتن آن را با افتخار بگوید.
همان باغ دزاشیب چند صد میلیارد میارزد. ارزیابی این نماینده احتمالا مقرون به واقعیت است. تعبیر سرایداری از جایگاه خود کردن نیز نوعی فرار رو به جلو است که مردم را ناراحت میکند. اگر کسی ثروتی دارد میتواند صریح و روشن از داشتن آن دفاع کند، تعبیر سرایدار برای بیاهمیت دانستن مساله خلاف انتظار است.
اینها نکات مربوط به شخص ایشان بود که اهمیت درجه اول را ندارد، آنچه مهمتر است، بازی سیاسی است که نواصولگرایان درمیآورند و تعدادی از جوانان سادهلوح نیز آن را باور میکنند. این همه شعار محرومان و سادهزیستی دادن و در کنارش حملات عجیب و غریب به دیگران کردن را بگذارید در کنار ثروت یک نامزد پیشنهادی برای وزارت در دولت خودشان. آن هم ثروت غیر مولد که اگر تولید بود باید دست او را هم بوسید. فراموش نکنید که اینها ثروتهایی است که سند رسمی دارد، بخشی از ثروت این افراد نیز به صورت ثبت نشده، مثل ارز و طلا و... است، زیرا نوع ثروت وی غیرمولد است و مثل کارخانهداران نیستند که کمبود نقدینگی داشته باشند. این جوانان و افراد نواصولگرا تا کی میخواهند فریب این شعارهای توخالی را بخورند؟ ثروتمندی که میتواند یک مجموعه تولیدی را با چند هزار کارگر و مهندس اداره کند و آنان را مشغول به کار نماید و تولید جامعه را بیشتر کند، حتی اگر ثروت او ده برابر این آقا باشد، برای وزارت خیلی بهتر است از کسی که ثروت راکد دارد و منتظر افزایش قیمت آن است. مهمتر اینکه ببینید این ثروتها از کجا آمده؟ چقدر مالیات داده؟ چقدر اشتغال و ارزش افزوده ایجاد کرده است.
نکته پایانی نیز ملاکهای دولت محترم برای معرفی نامزد وزارت است؟ چگونه میتوان از وزیر قبلی به فرد فعلی رسید؟ چه شباهتی میان آنان است؟ جز اینکه هر دو در حلقه دوستان هستند؟ به علاوه این چه یکدستی است که ۴ ماه است هنوز نتوانسته وزیری مورد تایید مجلس همسو پیشنهاد کند؟ به نظرم علتیابی این مساله یادداشت مفصلی میخواهد.