یکم آبانماه سال ۱۳۶۹ بود که اولین نسخه از هفته نامه گلآقا به قیمت ۱۵ تومان منتشر شد. نسخهای که با تعداد بالای فروشش تجدید چاپ و دوباره روانه بازار شد. ۱۲ سال بعد وقتی که گلآقا باید سالگرد تاسیس خود را جشن میگرفت، در دوم آبانماه سال ۱۳۸۱ همزمان با چاپ ۵۴۸امین شماره خود برای همیشه از مخاطبان خداحافظی کرد. آنچه، اما در این میان توجه را به خود جلب میکند، نامشخص بودن دلیل پایان کار این مجله است.
پوپک صابری فومنی، صاحب امتیاز این مجله در آخرین شماره آن خطاب به مخاطبان نوشته بود: «از شما خوانندگان وفادار و مهربان گلآقا میخواهم همین را از من بپذیرید که دیگر نمیتوانم. خستهام. از دلایل خستگی چیزی نمیگویم. از من بپذیرید که...»
در حالی که دستاندرکاران گلآقا وعده داده بودند که در سال ۱۳۸۷ به نحوی دیگر نسبت به انتشار یک نشریه از مجموعه گلآقا اقدام خواهند کرد، اما علیرغم پیگیریهای پوپک صابری، فرزند کیومرث صابری این تلاشها راه به جایی نبرد.
با فرا رسیدن سالگرد پایان فعالیت گلآقا در مصاحبه با احمد عربانی تلاش کردیم تا گرههای این خداحافظی پر رمز و راز را باز کنیم.
احمد عربانی یکی از کاریکاتوریستهایی است که سابقه همکاری با مجله گلآقا را در کارنامه خود دارد. او در گفتوگویی با ایسنا درباره تعطیلی این مجله میگوید: «انتخابات برگزار شد، خاتمی که رئیسجمهور شد، برخی روزنامهها درآمدند که هر چه نگفتنی بود را گفتند. روزنامهها هر مطلب و انتقادی که بود منتشر میکردند. گلآقا یا باید از آنها جلو میافتاد یا همان موقع میبست. چون آقای صابری با هر دو جناح رفیق بود. برای مثال ماه رمضانها سفره افطاری میانداخت و از هر دو جناح دعوت میکرد. مثلا آقایان عبدالله نوری و جنتی را همزمان دعوت میکرد. زمانی حتی از من خواستند که با روزنامهها همکاری کنم و حسی به من میگفت که این یک موج است و در ادامه یکی یکی بسته شدند. این زمینه شد و گلآقا دیگر افت کرد. گلآقا پنج، شش سال مجله منتشر کرد، اما نهایتاً افت کرد. تیراژ پایین بود و گلآقا دیگر گلآقای زمان آیتالله هاشمی رفسنجانی نبود.»
عربانی اضافه میکند: «گلآقا دوره آقای رفسنجانی که فضا خاکستری بود انتقاد میکرد. در ادامه ابراز انتقاد را روزنامهها به دست گرفتند و گلآقا دیگر افت کرد. گلآقا بیشتر از آن نمیخواست ابهت و خاطرهای که برای مردم ایجاد کرده بود، از دست بدهد و برای همین هم خودش تصمیم به تعطیلی گرفت.»
این هنرمند در پاسخ به این پرسش که چرا مجله دیگری نتوانست مانند گلآقا جای خود را باز کند و با آمیختن هنر و سیاست اقدام به تولید محتوا کند؟ میگوید: «برای اینکه شخصی مانند آقای صابری پیدا نشد. آقای صابری مشاور هنری آقای رجایی و مشاور هنری رئیسجمهور وقت بود. زمانی که آقای رجایی شهید شد، آیتالله خامنهای به عنوان جانشین او آمدند و در ادامه آقای صابری با ایشان هم صمیمی شد؛ کما اینکه مجله را هر از چند گاهی پیش ایشان میبرد و نکاتی را برای ما در جلسه درباره نظرات آیتالله خامنهای بیان میکرد. بعد آقای صابری از ارشاد بیرون آمد و مجله درآورد. اول در روزنامه اطلاعات دو کلمه حرف حساب را نوشت و بعد هم سال ۱۳۶۹ همین نشریه را هفتگی منتشر کرد.»
این هنرمند خاطرنشان میکند: «بعد از آقای صابری، آدمی که همه را بشناسد و با همه نشست و برخاست داشته باشد و حکومت هم به او اطمینان کند، پیدا نشد. ما تندترین انتقادها را چه در قالب متن و چه در قالب کاریکاتور منتشر میکردیم و وقتی منتشر میشد، بمب منفجر میشد. دهه هفتاد کسی باورش نمیشد چنین مطالبی در ایران منتشر میشود. چنین آدمی به این صورت را نداریم که اولا باسواد باشد، ادبیات را خوب بداند و نویسنده باشد و نظام هم به او اطمینان داشته باشد. خب این آدم پیدا نشده و لاجرم مجلهای هم مانند گلآقا دیگر منتشر نشد.»
او همچنین درباره سرنوشت گلآقا اگر امروز منتشر میشد با ذکر خاطرهای میگوید: الان آدم نمیداند با چه کسانی طرف است. برای مثال میبینید که وزیر ارشاد با شما خوب است، اما از آن طرف فلان شخصیت حکم میدهد که این چیست و آن چیست. کما اینکه من سعدی را آن زمان کشیده بودم. تنش عبا انداخته بودم و قیافهاش را امروزیتر کرده بودم که شبیه به روحانیون شده بود. آقای صابری تاییدیه گرفته بود و مجله به چاپ چهارم رسید. بعدها به آقای صابری گفته بودند که از حوزه علمیه نامه دادند و از این راه دارند چهره روحانیت را لکهدار میکنند. خط قرمز پررنگ ما در کاریکاتور لباس روحانیت است و این خط قرمز ما هم بود. با این حال آن نقد شده بود. گویا در پاسخ به نقد گفته بودند سعدی که نمیتواند پاپیون بزند و پیپ بکشد!»
این هنرمند در آخر خاطرنشان میکند: «الان یک رستم باید با نگاههای مختلف دربیافتد. تا حالا که مانند آقای صابری نداشتیم اگر گلآقا الان هم منتشر میشد، با این همه سوژه و مساله، نمیتوانست به همه مسائل بپردازد. من مطمئنم که گلآقا الان نمیتوانست حتی با ارتباطات آقای صابری منتشر شود.»