محمد مهاجری فعال سیاسی اصولگرا در صفحه «تلگرام» خود نوشت: صوت و تصویر چند اشتباه لفظی اخیر آقای رئیسجمهور (حتی با وجود صیانت سنگین وزیر محترم ارتباطات، در فضای رسمی و مجازی کشور) زیاد دیده و شنیده شد و تحلیلها و قضاوتهای متعددی اعم از ناروا و روا درباره آن انتشار یافت، اما واقعیت مشهودی که در تصاویر و صداهای اخیر آقای رئیسی مشهود است نوعی آشفتگی، دستپاچگی، خستگی و کلافگی است. این ویژگیها حتی اگر به چشم دولتیها نیاید شهروندان عادی را به پرسش وامیدارند.
دو سال پیش، سفرهای استانی آقای رئیسی در قامت رئیس قوه قضائیه جنجالی شده بود. او در رفتاری غیرمرسوم، در جلسات شورای اداری استانها حضور مییافت و تقریباً در هر مسافرت، دستکم یک کارخانه را که به گفته خودش بهخاطر سوءمدیریت به تعطیلی کشیده شده بود احیاء میکرد. نحوه احیا هم استفاده از شیوه تعیین ضربالاجل بود.
آن رفتارها بوی تند تبلیغات انتخاباتی را داشت. او بهعنوان فارغالتحصیل رشته حقوق از ممنوعیت دخالت قوا در یکدیگر کاملاً آگاه بود، اما هدف بزرگتری در سر داشت که این کار خلاف عرف و قانون را توجیه میکرد.
رئیسی برای مشکلات استانها راهحلهای ساده و خطی داشت و ترجیعبند همه آنها مقابله با «سوءمدیریت» بود. همین ادبیات بود که در جریان انتخابات ۱۴۰۰ تعبیر «بانیان وضع موجود» نیز به آن پیوست شد و به خوراک تبلیغاتی دندانگیری علیه دولت مستقر آن زمان تبدیل گردید.
رئیسی در انتخابات، کاملاً بیرقیب بود و به همین دلیل برای رسیدن از ساختمان آذربایجان (دفتر ریاست قوه قضائیه) تا پاستور باید راهی کوتاه و کاملاً هموار را میپیمود. او در سال ۱۳۹۶ بیش از آنکه به شعارها و برنامههای هملباس خود ببازد مغلوب فن خطابه حسن روحانی ـ که در آن تبحّر خاص دارد ـ شده بود. اما در سال ۱۴۰۰ چنین خطری او را تهدید نمیکرد؛ هرچند که عبدالناصر همتی چند بار او را در مناظرهها به چالش کشید و مهرعلیزاده نیز یک بار او را در شرایط بدی قرار داد؛ اما، چون ریاستجمهوریاش تضمینی بود، چندان نگران نشد.
رئیسی سالها در پستهای قضایی که بهلحاظ سختی کار بسیار کمرنگتر از سمتهای اجراییاند مشغول بود و تنها دو سال آخر را در ریاست قوه قضائیه سپری کرد و مدتی نیز متولی آستان قدس رضوی بود که این دو سمت اخیر، بزرگترین فرصتهای تبلیغاتی انتخاباتی را برای او فراهم آورد.
از ۲۸ خرداد (روز رأیگیری) تا روز اول شهریور که کابینه رئیسی رأی اعتماد گرفت، همچنان فضای حاکم بر سخنرانیهای او شعارهایی بود که هر مدیر پرسابقه اجرایی میدانست که بسیاری از آنها در زمان اجرا به بنبست میرسد و برای برخی از آنها زیرساختهایی لازم است که پیش از ایجاد آن، شعارها فقط جملات فریبا و چشمگیر هستند.
ترکیب کابینه رئیسی، آب سردی بر بدنه سیاست داخلی کشور ریخت. اولاً شعار جوانگرایی او محقق نشده؛ زیرا معدل سن اعضای کابینه، فقط ۲ـ۳ سال از دولت قبل کمتر بود. ثانیاً، سابقه کار بیشتر وزیران و معاونین رئیسجمهور کفاف مدیریت مؤثر را در پست خودشان نمیداد.
رئیسی تا ماهها بعد از تشکیل دولت، همچنان در فضای شعارهای انتخابات سیر میکرد و دنبال «بانیان وضع موجود» میگشت.
ضعفهای دولت او، اما خیلی زود خودش را نشان داد. اولین پاشنه آشیل، مذاکرات برجام بود. او بارها گفته بود معیشت مردم را به برجام گره نمیزند. شاید به همین دلیل تیمی برای مذاکره انتخاب کرده بود که مخالف برجام باشد. تصور این بود که فردی، چون سعید جلیلی را مأمور مذاکرات خواهد کرد، اما به دلایلی به علی باقری رضایت داد. باقری در دوره مذاکرات برجام ۱۳۹۴ رودَررُوی آن ایستاده بود؛ اما حالا رئیسی این واقعیت را دریافته بود که نمیتواند نسبت به برجام بیتفاوت بماند؛ هرچند که برای رهبری تیم مذاکره یک چهره ضدِبرجام به او تحمیل شود.
همان یکی دو هفته اول معلوم شد راه ناهموارتر از آن است که رئیس دولت سیزدهم فکر میکرد. رئیسی از یک سو بهدلیل حمله به تیم پیشین مذاکره و نیز شعارهای انتخاباتی درباره برجام و از سوی دیگر بهخاطر غرور کاذبی که در بخشهایی از بدنه اجتماعی حامیانش ایجاد کرده بود، میخواست دست فرمان مذاکرات را عوض کند. مذاکرات وین با دستاندازهای فراوانی شروع شد و ادامه یافت، اما دستکم ده ماه طول کشید تا رئیسی دریابد که تیم باقری اینکاره نیست و نباید امیدی به رفع تحریمها داشته باشد. این آلارم خوبی نبود بهخصوص اینکه وعده حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی دستش را توی پوست گردو قرار میداد.
نیمه دوم سال ۱۴۰۰ خیابانهای اطراف مجلس و سازمان برنامه و بودجه شاهد تجمعات متعدد کارگران، بازنشستگان، معلمان بود و بهتدریج به شهرهای دیگر هم کشیده شد. افزایش افسارگسیخته قیمتها، کار را بر مردم سخت کرد و کار به جایی رسید که مدافعان دولت نیز، یکییکی انتقادهایشان شروع شد. نمایندگان مجلس هم همزمان با معترضان به انتقاد از دولت برخاستند.
تیم رسانهای دولت همچنان گمان میکرد باید سوژه بانیان وضع موجود را عَلَم کند و به همین دلیل حملاتش را به دولت قبل افزایش داد و حتی ناکارآمدیهای دولت سیزدهم در برجام، گرانیها، افزایش بیکاری، بالا رفتن نرخ تورم، کاهش تولید ملی و ... را به گردن دولت قبل انداخت. گویا زمان زیادی طول کشید تا این تیم رسانهای دریابد که حمله به مدیران قبلی فقط آب در هاون کوبیدن است و باید برای پاسخدادن به مطالبات مردم فکر دیگری کرد.
عضویت در پیمان شانگهای، به پروژهای برای دستاوردتراشی تبدیل شد و از آن به شقالقمر تعبیر گردید. اما خیلی زود معلوم شد که آواز دهل شنیدن از دور خوش است و اگر بهرهای برای ایران و سفره مردم ایران داشته باشد مربوط به آیندهای نهچندان نزدیک است.
درگذشت مهسا امینی که در آستانه سفر رئیسجمهور به نیویورک اتفاق افتاد دولت را سرگرم حوادثی کرد که نه انتظارش را داشت نه توان رفع و رجوعکردن آن را. رئیسی سعی کرد خودرا از این ساحت کنار بکشد، تا از ترکشهای آن مصون بماند، اما بههرحال سیاسیون حامی او، اجازه ندادند دولت کنار گود بماند.
علاوه بر اینها، قطع و فیلتر اینترنت و پلتفرمهای خارجی، زیانهای معیشتی برای بخشهایی از جامعه، را بههمراه داشت و فشار روانی ـ سیاسی خردکنندهای به دولت وارد آورد. اگر اختیار دست خود رئیسی بود شاید بهواسطه شعارهایی که درمورد دو میلیون فالوئر اینستاگرام خود داده بود، میتوانست به رضایت نسبی شهروندان تبدیلش کند، اما رشد ناآرامیها او را هم وادار به سکوت کرد.
حالا رئیسی با کابینهای که عملکردش در مجموع قابلدفاع نیست به گرانیهایی که وجود دارد، تدبیرهایی که وجود ندارد؛ بازار خودرویی که بلاتکلیف است؛ فشارهایی که از سوی گروههای سیاسی حامیاش برای نصب و عزلها وارد میشود؛ برجامی که بلاتکلیف است، چنگ روسیه و اوکراین که خواهی نخواهی درگیر آن شده است؛ بحران جدید کمبود دارو و نیز آلودگی هوا و دهها نکته ریز و درشت دیگر، خسته، عصبی، کلافه و کمحوصله بهنظر میآید. سیدمحرومان کمکم دارد به این نتیجه میرسد که صابونش دیگر کف نمیکند، هرچند که حتی بسیاری از رأیدهندگانِ به او ماههاست به آن پی بردهاند.