اهمیت این خطر هنگامی در سطح منطقهای بیشتر قابل فهم است که این مهم مدنظر قرار گیرد که یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی دولت سیزدهم گسترش روابط با همسایگان از جمله کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس بوده است لذا با توجه به چنین شرایطی اکنون این سوال مطرح است که کارگزاران سیاست خارجی ایران در چنین شرایطی با توجه به چالش مطرح شده باید چه تصمیماتی اتخاذ کنند.
در حوزه داخلی به نظر میرسد باید از سوی هر دو طرف یعنی دولت و کنشگران اجتماعی و سیاسی، با پرهیز از خشونت، راهکار گفتوگو اتخاذ شده و نوعی تفاهم برای تامین منافع ملی از طریق آشتی ملی فراهم شود. این مهم حداقل زمانی امکانپذیر است که نیروهای اجتماعی و سیاسی با پرهیز از خشونت از طریق سازوکارهای قانونی درخواست خود را مطرح و از سوی دیگر نخبگان سیاسی حاکمیت نیز ضمن پاسخگویی، راهکارهایی در جهت حل مشکلات اتخاذ کنند.
اما در حوزه سیاست خارجی کار کمی مشکلتر است. در سطح بینالمللی کارگزاران سیاست خارجی باید مانع از مرگ کامل برجام شده و به دور از فضای سیاستزدگی با انجام مانورهای به موقع دیپلماتیک توپ را در زمین طرف مقابل بهویژه امریکا قرار داده و مانع از شکلگیری مجدد اجماع بینالمللی علیه ایران شوند. ثانیا در خصوص بحران اوکراین وزارت امور خارجه و سایر نهادهای حکومتی باید موضع واحد اتخاذ و با بیان موضع رسمی ایران در خصوص جنگ، بیطرفی ایران را به اثبات رسانند، چراکه همیشه در بحرانهای بینالمللی از قرن بیستم تاکنون اساس سیاست خارجی ایران بیطرفی بوده است مضافا اینکه میتوان با اتخاذ برخی راهکارها در قبال بحران اوکراین همانند زمان جنگ نفت در خلیجفارس یا تحولات پساز واقعه یازده سپتامبر بهگونهای رفتار کرد که منافع حداکثری ایران نیز تامین شود.
اما در خصوص تحولات منطقهای واقعیت این است که اسراییل موفق شده به یک هدف خود یعنی استقرار پایگاه نظامی در نزدیکی مرزهای ایران با استقرار سامانههای موشکی در امارات تا اندازهای برسد ولی این به معنای پایان کار نیست. مسوولان سیاست خارجی دولت سیزدهم با مدنظر قرار دادن این تحول با اتخاذ راهکارهای مناسب باید مانع از تداوم این موفقیت دشمن شوند.