این شاعر نامهای را در اوایل دهه ۱۳۵۰ برای مجله «کیهان ورزشی» نوشته که حاوی نکتههای جالبی است و وجهی دیگر و کمتر شناخته شده از علایق و روحیات او را به دوستدارانش نشان میدهد.
جام جهانی این روزهای حال و هوای فوتبالی به جامعه و رسانهها داده و به همین مناسبت، نامهاش با همان رسمالخط اصلی بازنشر میشود:
«به مجله شما علاقمندم، تنها نشریه فارسی است که میخوانم، باندازه کافی با کتابها و مجلات فرهنگی سروکار دارم. آنچه میخوانم به قلمروی دیگر مربوط است، چون کارم چیزی دیگر است. حاشیه نروم، حرفهایی دارم، از حرفها شروع کنم آن هم به ترتیب و در پی ارقام:
کلمه فوتبالیست را از کجا آوردهاید؟ در فارسی کلماتی ساختهایم مثل «فیلمساز». در این جا ریشه یک فعل را گرفتهایم و دنبال یک واژه فرنگی گذاشتهایم، اما در ترکیب این کلمه تابع دستور زبان خودمان بودهایم. شما «فوتبالیست» را از فرنگیها گرفتهاید و یا با ابتکار خود ساختهاید؟ برای ما ساختهاید و یا به خاطر آنان؟ و تابع چه دستوری؟ همینطور واژه «گلر» را؟
آیا بهتر نیست پارهای را با حروف لاتینی هم بنویسید؟ البته خوانندگان شما میدانند «جرج بست» را چگونه تلفظ کنند. اما «EVERTON» را چطور؟ بارها شنیدیم که این نام را ارتون (به ضم الف و سکون را) تلفظ کردند.
نویسندگان شما گاه مینویسند «سنتر فوروارد» و گاهی «سانترفوروارد». یک بار «بریان کید» و بار دیگر «بارایان کید». آیا تلفظ کلمهای واحد آن هم در اینگونه موارد همیشه همان نیست؟
صبح شنبه در «کیهان ورزشی» میخوانیم که روز پیش تماشاگران امجدیه بیست و پنج هزار نفر بودهاند، عصر در صفحه ورزشی روزنامه کیهان، سخن از بیست هزار نفر در میان است. آیا برای تعیین ارقام درست راهی نیست؟ مگر تعداد بلیتهای فروش رفته را نمیتوان پرسید؟
قیمت بلیتهای امجدیه بر چه مبنایی بالا و پایین میرود؟ یک روز پنجشنبه بهای بلیت زیر جایگاه صد ریال است و درست فردای آن روز قیمت آن به دویست ریال میرسد، چه حسابی در کار است؟ اگر اهمیت مسابقه مطرح باشد پس با این همه تیم که بازی هرکدام در سطح خاصی است، قیمت بلیت زیر جایگاه باید پنج ریال و پانصد ریال نوسان پیدا کند، نکند عوامل جدی هم موثر باشد، خودتان میدانید که در سرزمینهای دیگر بهای بلیت مسابقات نمیتواند چنین نوسانهای تند و نابهنگامی داشته باشد.
چه میشد اگر ما بهای اشتراک بلیتهای مسابقات را به فدراسیون و یا باشگاهها میپرداختیم و آنها بلیت مسابقه را برای ما میفرستادند، چه موانعی در سر راه موضوع اشتراک هست؟ در کشورهای پیشرفته چه میکنند؟
چرا بلندگوی امجدیه قبل از هر مسابقه (چه بزرگ و چه کم اهمیت) اسامی بازیکنان و داوران را اعلام نمیکند، مگر این کار چقدر وقت گوینده را میگیرد؟ این را چطور باید یادآوری کرد؟
جمعهها درست در همان وقتی که در امجدیه مسابقه فوتبال در جریان است، تلویزیون ملی، فیلم مسابقات فوتبال را پخش میکند. آیا مسئول برنامه ورزشی تلویزیون تا این حد از آنچه در زمینه ورزشی میگذرد، بیخبر است؟ و نمیداند که علاقهمندان واقعی برنامه او همان تماشاگران امجدیهاند؟ اگر میسر است این را از راه مجله گوشزد کنید.
آیا بهتر نیست «کیهان ورزشی» هرهفته برنامه مسابقات فوتبال را به اطلاع خوانندگان خود برساند؟ این کاری بود که در گذشتهها میکرد و کاری درست بود، انگار جواب خود را باید در بینظمی کار فدراسیون جستجو کنم.
مُفسرین ورزشی که زیر جایگاه امجدیه مینشینند، تا آن جا که ما دیدهایم، کمتر به جریان بازی توجه دارند. حرف میزنند، شوخی میکنند، میخندند. تفسیر و گزارش آنان تا چه میزان میتواند دقیق باشد؟ وقتی تمام دقایق بازی را در مجلهای شرح میدهند، جز این که فکر کنم از روی نوار مسابقه نوشتهاند چارهای ندارم. آیا چنین نیست؟ و یا اینکه من قادر نبودم در جمع پرهیاهوی خبرنگاران، نویسندگان دقیق و تیزبین را هم زیر نظر داشته باشم؟
چرا هیچ وقت کار یک داور را بررسی نمیکنید و همه جنبههای خوب و بد آن را باز نمینمائید؟ مگر انتقاد درست داوری مجاز نیست؟ چه کسی باید داور را به خوب و بدش آگاه کند؟ اگر باز نمودن لغزشهای یک داور اعتقاد مردم را نسبت به او سست میکند، چه بهتر که این اعتقاد سستی گیرد. چرا باید مردم به داور بد، اعتقاد بیجهت داشته باشند؟ اما جنبه مثبت قضیه را هم در نظر باید گرفت. شاید انتقاد اصولی شما مددکار داور بود و قدرت داوریاش را فزونی دهد، همیشه این تماشاگران نیستند که در سر راه داوری خوب، سنگ میاندازند. مگر همین داور مسابقه تاج - عقاب (در روز جمعه اول بهمن ماه) اعصاب همه ما را در امجدیه به بازی نگرفت. از شما میپرسم، اگر همین داور باز هم داوری یک مسابقه را بعهده بگیرد و سطح داوریاش همان باشد، واکنش کیهان ورزشی چه خواهد بود؟ تعبیر «داوری ضعیف» و یا «داوری پر سوت» ارزش انتقادی ندارد، این را قبول کنید.
جزو مبانی انتخاب مرد فوتبال سال، اخلاق و نیکرفتاری، نیز به حساب آوردهاید. اما فکر نمیکنید مرد فوتبال نمیتواند لزوما مرد اخلاق هم باشد؟ چه بهتر که یک بازیکن خوب خصایص اخلاقی خوب هم داشته باشد، اما شما میخواهید در عرصه فوتبال قهرمان اسطوره انتخاب کنید. توجه به شایستگی اخلاق انتخاب شما را مشکوک میکند. درست مثل این خواهد بود که تابلوی بد یک نقاش را به خاطر اخلاق پسندیده نقاش آن در خور ستایش بدانید، با معیارهای اخلاقی، نه هنر را میتوان سنجید و نه ورزش را، خود بهتر میدانید که چه بسیارند بازیکنان خوب که خشن و عاصی و پر خاشگرند. جرج بست چندان ملایم و نیک رفتار نیست. با این همه توپ طلایی میگیرد.
وقتی که در چند شماره کیهان ورزشی نظریات مربیان و داوران را برای انتخاب مرد فوتبال میخواندم، چند سوال را برای خود مطرح کردم: این آقایان متخصصان تا چه پایه در جریان مسابقات هستند؟ آیا بستگی آنان به باشگاه خاص و یا دوستی شان با افرادی معین در اظهار نظرشان بیتأثیر بوده است؟ آیا توجه به عامل اخلاقی نیز سابقه ورزشی پایههای این انتخاب را تا حدی سست نکرده است؟ هیچکدام از این آقایان به بازی خوب اکبر افتخاری توجه نداشتهاند، اما از مصطفی عرب نام بردهاند که بازیکنی است متوسط، ولی با انضباط و یا همایون بهزادی که در شرایط امروزی بازیاش ضعیف است. اگر انتخاب مرد فوتبال «سال» مطرح است، انگار نباید روی سوابق یک بازیکن تکیه کرد.
با تعصب بیپایه چه باید کرد؟ هم راننده تاکسی طرفدار تیم پرسپولیس است، هم شاگرد بقال، هم دانشجو و هم کارمند اداره. بسیار خوب، هر کس میتواند علاقهاش را به چیزی ببندد، اما علاقه داشتن هم دلیل منطقی میخواهد. اهالی منچستر حق دارند طرفدار تیمهای شهر خود باشند، مردم لیدز بجاست که تیم خود را دوست بدارند، ساکنان چلسی طبیعی است که بیشتر از تیم خود دفاع کنند. اما در شهر شما و من، یک بت همگانی پیدا میشود... و دلبستگی مُسری است و طرفداری، اتفاقی و بیدلیل صورت میگیرد. خواهید گفت: چه اشکالی دارد؟ حرفی ندارد، اما وقتی که در امجدیه نشستهاید، این طرفداری و تعصب محیطی نامطلوب ایجاد میکند و شما نمیتوانید بدلخواه تماشا کنید. من هم مثل شما از تیم پرسپولیس بازیهای خوبی دیده ام. اما سرانجام- مثل کسان دیگری که میشناسم - تصمیم گرفتم روزهائی که تیم پرسپولیس بازی دارد به امجدیه نروم. شور و هیجان تماشاگر چیزی گیرا و پسندیده است و اگر نباشد میدان ورزشی نه جان دارد و نه معنی، تشویق بیحساب تماشاگران، بچههای پرسپولیس را نمایشگر و شاید خود نما بار آورده است. اینان از تماشاگران آشنای خود کمبودی بزرگ دارند، انگار احساس غریبی میکنند. وقتی که قیافه گریان همایون بهزادی را پس از مسابقه در مسجد سلیمان روی صفحه کیهان ورزشی دیدم، با خودم گفتم چه چیز جزتر و خشک کردن تماشاگران تهرانی، این بچه را چنین عزیز دردانه بار آورده است؟ زیاد نوشتم این را میدانم، اما اگر بگویم این تنها نامهای است که در تمامی عمرم به یک نشریه ورزشی نوشتهام، شاید مرا از این اطناب معذور دارید.
دوستدار شما سهراب سپهری»