آفتابنیوز : آفتاب: همزمان با شب عاشورای حسینی طی مراسمی در خانه هنرمندان با حضور حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی و جمع زیادی از اهالی فرهنگ و هنر و علاقهمندان، یاد و خاطره سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) گرامی داشته شد.
به گزارش سرویس فرهنگ و اندیشه آفتاب، در این مراسم رییس موسسه بینالمللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها طی سخنانی به بازخوانی قیام عاشورا و حرکت امام حسین(ع) پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
«عطر دل انگیز عاشورا را نسیم دل نواز پاک «احساسات» در جهان پراکنده کرد و همه فضای تاریخ را گرفت. این احساسات سبب شد که اولا؛ هویت شیعی که حول دو عنوان «عدل» و «عقل» میچرخد، در تاریخ تثبیت شود و دوم؛ منشاء تحولات، خیزشها و جنبشهای عدالت خواهانه و ظلم ستیزانه شد.
البته از این احساسات سوء استفاده هم شد. زیرا عاشورا تاثیرگذار بود و بر دلها نشسته بود، کسانی از احساسات برآمده از حادثه عاشورا نیز در مسیر قدرت طلبی و قدرت خواهی خویش استفاده کردند. مختار ثقفی که آن قیام معروف را انجام داد و واقعا انتقام شدیدی از کشندگان اباعبدالله گرفت، به قدرت رسید و دیری نپایید که قدرت را در مقابل رقیب خویش –مصعب پسر زهیر- باخت و خود مصعب نیز قربانی قدرت طلبی مروان عبدالملک شد که شعر خیلی لطیفی هم در این زمینه موجود است.
همچنین جنبش عباسیان در تاریخ که بر دوش احساسات ضد اموی و حسین خواهی خصوصا ایرانیان سوار شد و با کمک سیاه جامگان، توانستند با شعار خشنودی خاندان پیامبر و انتقام گرفتن از کسانی که اباعبدالله را شهید کردند، به قدرت برسند و می دانیم که جنایاتی که آنها کردند گسترده تر و شاید عمیق تر از جنایاتی بود که امویان انجام دادند.
اما این احساسات منشاء بروز و پیدایش جنبشهای عدالتخواهانه زیادی شد که بعضا پیروز شدند و بعضا پیروز نشدند و گاه همان هایی که پیروز شدند، علیرغم انگیزه اولیه، خود نیز به همان راهی رفتند که برای از بین بردن آن مبارزه کرده بودند.
ولی عاشورا این تاثیر بزرگ را داشت و حرکت عدالتخواهانه را در تاریخ زنده نگه داشت. خود انقلاب اسلامی ما بشدت متاثر از عاشورا و یاد و خاطره آن است. در هنگام براندازی، بروز انقلاب و جنبه سلبی آن، احساسات استبدادستیزی، استعمار ستیزی، عدالت خواهی، آزادگی و آزادی خواهی نقش بسیار مهمی در انقلاب داشت. گرچه در جنبه ایجابی هم با تاسی به آرمان اباعبدالله بنابراین بوده و هست که نظامی عرضه شود که انسان در آن دارای حق و حرمت است، عدالت جایگاه والایی دارد، آزادی دارای موقعیت ممتازی است و به هر حال نظامی است که انسان در آن هم حرمت دارد و هم برخوردار است؛ آنچه که میخواستیم و میخواهیم همین بود.
عاشورا قطعا یک حادثه بینظیر و قطعهای بیهمانند در تاریخ بشری است. گرچه ما در حادثه عاشورا یک شکست ظاهری را میبینیم که تعداد اندکی از انسانهای بزرگوار میآیند و همگی از پا در میآیند. اما این حادثه از بعد معنوی یک پیروزی داشته است. یعنی با توجه به آرمانی که اباعبدالله داشت، حتی خود او فدا شد تا آن آرمان پیروز شود که اینگونه هم شد.
در اینجا کمی باید در این باره صحبت کنم که «آرمان چیست؟» امام حسین(ع) معلم و پیشوای آزاده و سرمشق والاست و به همین خاطر آرمانخواه بزرگ است و با توجه به آرمانش، در تاریخ پیروز شده است.
اما آرمان چیست؟ اولا انسان بدون آرمان، انسان نیست. انسان و انسانیت یک استعداد است و آرمان چیزی است که این استعداد را بارور میکند و به کمال میرساند. اگر آرمان را از انسان بگیریم، انسانیت او پژمرده میشود و فرو خواهد ریخت. شرط تداوم زندگی انسانی و بارور شدن انسانیت او، به آرمان اوست. آرمان یک خواست و طلب است، اما هر خواستی آرمان نیست.
انسان خواستههای جسمانی دارد؛ گرسنه میشود و خواستی برای سیری پیدا میکند و حرکتی در او ایجاد میشود. ولی این، آرمان نیست. بالاتر از نیازهای «مستقیما برخاسته از جسم»، ولی باز هم برخاسته از حیات طبیعی انسان، یک سلسله خواستهای دیگر هم هست که در انسان تمنیاتی ایجاد میکند که آن هم آرمان نیست، بلکه اگر دقیق آنها را بشکافیم بسیاری از جنایتها، سرکوبها، تبعیضها و ستمها، ناشی از همین خواستها و حرکت برای تامین آنها بوده است.
آرمان یک خواست متعالی است، برای تغییر وضع موجود، گذر از آنچه که هست؛ بهسوی یک هدف متعالی و مقصد عالی و والا. اگر چنین خواستی بود، آرمان هم هست. البته این خواست هم جنبه فردی دارد و هم اجتماعی. در جنبه فردی که مبتنی بر نوعی شناخت انسان و جهان است و نوعی ایده جهان شناختی است که: 1-هستی بزرگتر از ماده است. ماده تنها بخشی از هستی است، آن هم رویه و ظاهر هستی. 2-انسان گرچه موجودی محدود است و مبدائی دارد، ولی انجام ندارد. یعنی در جهانی که بزرگتر از ماده است، انسان موجودی است که جاودانه است و همواره خواهد بود. آرمان در این جهت که جنبه فردی انسان است، یعنی «خواست و طلب پیوند این جان جاودانی در جهان بیانتها با جان جهان». یعنی آن چیزی که عارفان، سالکان و معناگرایان بزرگ داشتهاند.
اما در اینجا یک خطر وجود دارد و آن اینکه، این خواست که خیلی متعالی است، انسان را به انزوا و انفعال بکشاند؛ به بیتفاوتی نسبت به آنچه در این جهان است برساند و یک نوع صوفی مسلکی غیرمسئول و منفعل ایجاد کند که ما در تاریخ هم آن را داشتهایم.
برای تحقق نیافتن این خطر، یک اصل و ایده جهان شناختی دیگر هم لازم است و آن اینکه، درست است که این جهان رویه هستی است و هستی بزرگتر از این دنیاست، اما انسان در همین جهان برمیآید؛ در متن همین جهان رشد میکند؛ سرگذشت و سرنوشت او در این جهان تعیین میشود و نیز در متن جمع انسانهاست که انسان میتواند زندگی کند و خود را بسازد. در اینجاست که جنبه اجتماعی و این جهانی آرمان هم مشخص میشود و آن اینکه، آرمانخواه متعادل و متعالی کسی است که خواستار نظمی در این جهان است که درون آن انسان احساس هویت، حرمت و آزادگی کند؛ نظمی که انسان در آن به لحاظ مادی و معنوی برخوردار باشد؛ نظمی که در آن انسان احساس حقارت نکند.
چنین نظمی را کسانی میتوانند بسازند که آن آرمانخواهی جنبه فردی را بیشتر داشته باشند و درصدد تحقق آن باشند. در چنین نظمی، آرمان انسان آرمانخواه، معطوف به نظامی است که جز خدا در آن پرستیده نشود. چرا که همه انسانها از همه جهان، جز خدا برترند و بنابراین درخور انسان نیست که بنده و برده چیزی جز خدا باشد. یعنی آزاد شدن از همه قیودی که جز خداست و آزاد کردن انسان و احساس آزادگی در جهان.
پرستش خدا و طبعا نظمی که بر این اساس استوار میشود، در آن انسان دارای حق و حرمت و آزادی و آزادگی و سربلندی و سرفرازی است. آرمان با «قدرت» نسبت دارد. زیرا آرمان یک خواست است و هیچ خواستی تحقق پیدا نمیکند، مگر اینکه قدرت دارد. شما وقتی گرسنه هم میشوید، باید قدرت داشته باشید تا بروید غذا را بخورید و یا در هر خواست دیگری، اراده باید باشد و اراده هم نیازمند قدرت است.
در زمینه اجتماعی هم قدرت لازم است و درست در همین جاست که مشکل پیش میآید. آرمان معطوف به صلاح و آراستگی و زیبایی است. قدرت در معرض فساد است و اگر مراقبت نشود؛ منشاء فساد های بزرگ میشود. اگر قدرت، نه به عنوان راه بلکه به عنوان هدف در نظر گرفته شود، راهزن انسان میشود. قدرت و قدرت طلبی در تاریخ فسادها و جنایتهای بسیار بزرگی پدید آورده است. در اینجاست که آرمان در عین حال که برای رسیدن به هدف درصدد کسب قدرت است، همواره باید ساز و کارهایی را در نظر بگیرد و راههایی را پیشنهاد کند که در این زمین لغزنده، قدرت به قعر فساد سقوط نکند و جامعه را نیز فاسد نکند.
آرمانخواه کسی است که: 1- میکوشد قدرت را از دست فاسدان و تبهکاران بیرون بیاورد. 2- قدرت را مبتنی بر خواست و اراده خود انسانها بکند. یعنی آنها را رشد و آموزش بدهد و دانش، منش و بینش انسانها را بالا ببرد تا خود، قدرت را بدست بگیرد و مراقب قدرت باشند تا نگذارند به فساد متمایل شود.
امام حسین(ع) یک آرمانخواه بزرگ است. در جهت فردی، دعای عرفه کافی است که آن عرفان بلند و آن آرمان والای اباعبدالله را ببینیم و متوجه شویم که چه انسانی را تصویر میکند. چگونه برای اینکه آزاد و آزاده باشد، فقط در مقابل خدا که فقط او شایسته پرستش است، تواضع میکند و همه چیز خود را به آن خدا پیوند میدهد و در جنبه اجتماعی هم تجلی آرمانخواهی امام حسین(ع) در عاشوراست و هدف بزرگ امام حسین (ع): 1- اعلام ناروایی و نارسایی و نا جوری وضع موجود است. 2-ایجاد حرکت بسوی وضع مطلوب.
وضع موجودی که امام حسین(ع) در آن عاشورا را آفرید، چه بود؟ رواج زشتی، مهجوریت نیکی و پاکی و حتی مطرودیت آن، گسترش ستم، تحقیر انسان، تحمل ناپذیری حکومت، بی مسئولیتی حکومت در مقابل خدا و بندگان خدا. خیلی جالب است که امام حسین(ع) جهت حرکت خود را «امر به معروف و نهی از منکر» میداند. یعنی جلوگیری از انحراف قدرت و رسوا کردن قدرت و رسوا کردن سلطنت متکی بر چپاول، امپراطوری متکی بر آزادی کشی و تبعیض را امر به معروف و نهی از منکر میداند.
«معروف» یعنی نیکی و نیکویی؛ «منکر» یعنی زشتی و پلیدی. ما در ذهن خودمان همین موارد جزئی نیکی را میبینیم ودیگران را به آنها سفارش میکنیم و موارد جزئی نارسایی و ناروایی را هم که میبینیم، نهی میکنیم. امام حسین (ع) با این حرکت خویش میخواست ذهنیت تاریخ را تصحیح کند و کرد و پیروز شد.
او میخواست بگوید که ما دو اسلام داریم: یکی اسلامی که تحقق پیدا کرده، چه در زمینه معنا از مسیر خودش منحرف شده، چه از لحاظ نظام اجتماعی از مدیریت عادلانه و ساده پیامبر(ص)، امیرالمومنین(ع) و حتی تا حدود زیادی دوران خلافت راشده، دین انحراف عظمی پیدا کرده و به نام خلافت پیامبر(ص)، حکومت دینی و اسلام، بدترین اشکال ستم و بیداد و تحقیر انسان حاکم شده است؛ این اسلام نیست. اگر قیام اباعبدالله نبود، تردید نکنید که ذهن تاریخ قضاوت میکرد که اسلام همان است که در تاریخ پیاده شد و در چهره حکومتهای جبار و نیز اندیشههای واهی و باطل در اسلام تحقق پیدا کرد و جلوه کرد.
امام حسین(ع) میخواست بگوید که اسلام دو چیز است: یکی اسلامی که قدرت را بهدست گرفت و پیاده شد و مردم را نابود کرد و یکی اسلامی که برای آزادی مردم، رفاه مردم و برخورداری مادی و معنوی مردم آمده بود. مگر ایشان در این زمینه پیروز نشد؟ تفکیک اسلام تاریخی از اسلام حقیقی. این تصحیح ذهنیت که صورت گرفت، تغییر این وضعیت نیز باید انجام بگیرد. اما چگونه؟
از طریق آگاهی مردم. نظام مطلوب چیست؟ نظامی که خیلی ساده و کوتاه در خود قرآن هم آمده است: «ولیمکن لهم دینهم دینه لزرتضا لذا لون و لیبدلنهم من بعد خوف امنا یعبدوننی لایشرکون و بی شیئا». این نظام مطلوب را خدا تصویر میکند تا زمانی که دین مورد خشنودی خدا تحقق پیدا کند. یعنی تا دین نیست و تا دین منحرف هست(دین مورد رضایت خدا نیست)، جامعه مطلوب خدا تحقق پیدا نمیکند.
این جامعه مطلوب دو خصوصیت دارد: یکی اینکه، انسان در مقابل هیچ چیز جز قدرت، زیبایی، حکمت و مهربانی مطلق که خداست، سر تسلیم فرود نیاورد و یکی، «جامعه امن» که خوف بر آن حاکم نباشد؛ خوف بیماری، خوف فقر، خوف آینده فرزندان و خود، خوف حاکمیت بیدادگران، خوف هزینه داشتن نقد حاکمان و... .
این نظام مطلوب از طریق اراده خود انسان میسر میشود. مگر پیامبر(ص) آمده که انسانها را به روز وادار کند که به صلاح برسند؟ خداوند به صراحت میگوید که ما پیامبران را فرستادیم و کتابها را نازل کردیم تا مردم خودشان به قسط برخیزند (لیقوم ناس بالقسط) و کار پیامبر هم تذکر و روشنگری است.
آگاهی دادن تقویت اراده است تا مردم به پا خیزند، آنچه که حقشان است بگیرند و از آن حق پاسداری کنند و حکومت عدل را بوجود بیاورند، عدالت را در جامعه مستقر کنند. امام حسین(ع) ذهنیت تاریخ را تصحیح کرد و گفت که این وضع، وضع بدی است و آنچه که هست از آنچه که خدا و پیامبر او میخواست و در خور شان انسان است، فاصله زیادی دارد و گفت که باید ایستاد و مقاومت کرد و جلو رفت تا به آنچه حق است رسید و چیزی که صلاح است را پیاده کرد.
امام حسین(ع) نمیخواست که با زور این مساله را تحقق ببخشد و اگر به زور هم امکان داشت، دوام نمییافت. او راه پدرش علی بن ابی طالب(ع) را رفت. ایشان وقتی حکومت را قبول کرد که همه خواستند (لو لا حضور حاضر). او میگوید که چون مردم میخواهند، رای میدهند و رضایت میدهند، من هم به عنوان یک عالم روشن اندیش خداشناس مسئولم که در مقابل مظلومیت مظلوم و ستم ظالم آزام نگیریم و چون مردم میخواهند، میآیم. خیلی هم جالب است که اباعبدالله یکی از انگیزهای قیامش را درخواست و تقاضای مردم کوفه میداند. میگوید که مردم از من خواستهاند این نظام فاسد از بین برود و نظام صالح روی کار بیاید و من به عنوان یک انسان مسئول باید به رای و خواست مردم اعتنا کنم و بیایم.
البته آنها از نظر خود برگشتند که یا ترسیدند و یا ناشی از بی شخصیتیشان بود و یا تطمیع شدند و امام حسین(ع) را تنها گذاشتند. ولی امام حسین(ع) میگوید، چون مردم خواستند، من هم میخواهم؛ تحول با خواست مردم است و رشد مردم آن است که از آنچه خود بدست آوردهاند، پاسداری کنند. ابتناء قدرت -که باید آرمان را تامین کند- بر خواست و رضایت مردم و نیز دادن ساز و کاری که مردم دائما از این قدرت مراقبت کنند که فساد پیدا نکند.
قهرمان این عرصه خود مردم هستند و رای و رضایت و حضور آنها، ابتناء قدرت به خواست آنها و مسئولیت قدرت در مقابل مردم مسالهای است که اصلا در آفرینش هم چنین است و اباعبدالله هم همین را میخواست و به همین دلیل حرکت خود را معلل و مدلل به اجابت خواست مردم میداند».
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی در پایان اظهارات خود، با اشاره به اتفاقات رخ داده در دشت کربلا، آنها را لحظاتی دانست که حماسه و شور را در غالب غزل و عشق ترسیم میکند.
وی اظهار داشت: «دو تابلو از عاشورا ترسیم میشود.؛ یک تابلو سرشار از زیبایی، منطق، آزادگی، سرفرازی و عزت و تابلوی دیگر، سیاه از حقارت، ذلت، ددمنشی و رذالت که هیچ لحظه دیگری در تاریخ نیست که این دو صحنه را با یکدیگر ترسیم کند».
وی در ادامه به بازگویی لحظات خداحافظی امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر(ع) پرداخت.
گفتنی است؛ پیش از سخنان سید محمد خاتمی تنی چند از هنرمندان به قرائت قطعه شعرهایی درباره واقعه عاشورا پرداختند و پس از سخنان وی نیز یکی از مداحان اهل بیت به ذکر مصیبت پرداخته و در پایان زیارت عاشورا قرائت شد.