با گذشت بیش از هفت سال تنش حداکثری در مناسبات، دیروز جمعه (۱۰ مارس / ۹ اسفند)، کشورهای ایران و عربستان برای از سرگیری روابط دو جانبه توافق کردند. این توافق با صدور بیانیهای سه جانبه در پکن با امضای علی شمخانی نماینده مقام معظم رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی، «مساعد بنمحمد العیبان» وزیر مشاور و عضو شورای وزیران و مشاور امنیت ملی عربستان سعودی و «وانگ ئی» عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست و رییس دفتر کمیسیون مرکزی امور خارجی حزب و عضو شورای دولتی جمهوری خلق چین اعلام شد.
توافق تاریخی تهران و ریاض پس از ۴ روز مذاکرات فشرده نمایندگان دو کشور با میانحیگری دولت چین در پکن امضا شد. توافق اخیر در شرایطی حاصل شد که از اوایل سال گذشته (۱۴۰۰) مذاکرات میان هیاتهای دو کشور به میزبانی بغداد آغاز شده بود. تا اردیبهشت ۱۴۰۱ پنج دور مذاکرات میان طرفین برگزار شد که سه دور آن غیر علنی و دو دور پایانی به صورت رسمی بود.
آخرین دور مذاکرات دو کشور به میزبانی بغداد در اردیبهشت سال جاری (۱۴۰۱) برگزار شد. در حالیکه مقرر شده بود، دور جدید مذاکرات در تابستان یا اوایل پاییز برگزار شود، تحت تاثیر ناآرامیهای داخلی ایران و فضای متشنج بینالمللی، گفتگوهای جدید با تعلیق مواجه شد. با این وجود، پس از قریب به ۱۰ ماه تعلیق، اینبار این نقش سازنده و ویژه شی جینپینگ رئیس جمهوری خلق چین بود که بانی صلح بزرگ تهران و ریاض شد.
بر اساس توافق حاصل شده، جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی توافق کردهاند ظرف حداکثر دو ماه، روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفته و سفارتخانهها و نمایندگیها را بازگشایی کنند. این توافق در سطح داخلی و بینالمللی، واکنشهای بسیار گستردهای را به همراه داشته، اما فراتر از پرداختن به واکنشها، نوشتار حاضر بر درسهای تنشزدایی میان تهران و ریاض پس از هفت سال تنش حداکثری متمرکز است. درسهایی که برای خوانش گذشته، تحلیل زمان حال و سیاستگذاری در آینده حائز اهمیت هستند.
نخست) هفت سال تنش حداکثری با عربستان و تقویت ائتلاف ضد ایرانی در منطقه
اولین و مهمترین درس هفت سال تنش حداکثری میان ایران و عربستان را میتوان تقویت ائتلاف ضدایرانی در منطقه مورد ارزیابی قرار داد. بر خلاف رویکرد طرفداران حمله به سفارت نه تنها این اقدام زمینهساز تقویت جایگاه و نفوذ ایران در منطقه یا تغییر رفتار سعودیها نشد، بلکه هزینههای بیهوده را بر دستگاه دیپلماسی کشور تحمیل کرد.
در سطح ابتدایی، حمله خودسرها به سفارت عربستان سعودی در تهران ۱۲ دی ماه ۱۳۹۴ (۲ ژانویه ۲۰۱۶) علاوه بر قطع مناسبات دیپلماتیک تهران با ریاض، تنش در مناسبات ایران با جهان عرب را به همراه داشت. بسیاری از کشورهای عربی نیز در همراهی با ریاض سفرای خود را از تهران خارج کردند.
در عرصه میدانی و فراتر از مجادلات لفظی داخلی نیز حمله به سفارت ریاض در تهران، به مبنایی برای آغاز عصری از تنش حداکثری در مناسبات دو کشور تبدیل شد. ریاض با مدیریت طیف جوان یا جناح تندروها به رهبری محمد بن سلمان، در پروندههای مهم منطقهای همچون یمن، لبنان، سوریه، عراق و... رویکرد تقابل حداکثری با منافع تهران را در پیش گرفت. محمد بن سلمان با بهرهگیری از تمامی ابزارها اعم از ابزارهای نظامی، دیپلماسی و دلارهای نفتی، تلاش داشت به هر طریق ممکن دست بالا را در برابر ایران و نیروهای تحتالحمایهاش در منطقه داشته باشد. این تقابل حداکثری هزینههایی ناخواسته و اضافی را بر دستگاه دیپلماسی کشور تحمیل کرد.
در سطح موازنه قوا نیز همراه شدن عصر تنش حداکثری در مناسبات ایران و عربستان با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا چالشهای بزرگی را برای جمهوری اسلامی ایران به همراه داشت. طی سالهای بعد از ۲۰۱۷ زمینهسازی برای ایجاد ناتو عربی و ایجاد ائتلاف عربی – عبری با ماهیت ضدایرانی در دستور کار کشورهای منطقه قرار گرفت.
فراتر از این تاثیر، تنش در مناسبات با عربستان زمینهساز تنشزدایی و نزدیکی فزآینده مناسبات اعراب با اسرائیل را به همراه داشت. بدون تردید، عصر جدید روابط تهران- ریاض به پیشرانی مهم در گام برداشتن اعراب در مسیر عادیسازی مناسبات با اسرائیل بود؛ لذا به جرات میتوان گفت بر خلاف تصورات تندروها، نخستین درس این است که تنش با قدرتهای منطقهای نه تنها عاملی برای افزایش نفوذ و قدرت نیست، بلکه بستری برای تحمیل هزینههای اضافی بر دستگاه دیپلماسی خواهد بود.
دوم) گذار منافع ملی از دریچه تعامل و نه حمله به سفارتخانهها
هفت سال قطع مناسبات ایران با عربستان سعودی نشان داد که از بستر تنش و تقابل با جهان خارج منافع ملی تامین نخواهد شد. حمله به سفارتخانههای خارجی در سالهای بعد از انقلاب همواره همراه با تحمیل هزینههای گزاف بر کشور بوده و در تضاد با منافع ملی کشور قرار داشته است. در نخستین مورد، در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ حمله به سفارت آمریکا در ایران اتفاق افتاد که از آن به عنوان «تسخیر لانه جاسوسی» یاد میشود.
دومین حمله به سفارتخانه یک کشور خارجی مستقل در ۸ آذر ۱۳۹۰ در جریان حمله به سفارت انگلستان در تهران اتفاق افتاد. حتی در این مقطع باغ سفارت بریتانیا در منطقه قلهک مورد حمله قرار گرفت و ۶ کارمند انگلیسی به گروگان گرفته شدند. نتیجه این اقدام نیز محکومیت بینالمللی ایران و افزایش فشارهای بینالمللی با محوریت سختگیری هر چه بیشتر در اجرای تحریمهای شورای امنیت علیه کشورمان بود.
آخرین نمود بزرگ چنین اقدامی نیز با فاصلهای ۴ ساله از ماجرای سفارت بریتانیا، مورد حمله قرار گرفتن سفارت عربستان بود که این نیز آنچنان که مورد اشاره قرار گرفت، هزینههایی سنگین را برای کشور در سطح منطقهای و فرامنطقهای به همراه داشت.
سوم) ارتباط عمیق سیاست خارجی با وضعیت داخل ایران
ماجرای حمله به سفارت عربستان و تنشزدایی میان دو کشور بعد از هفت سال، در درون خود یک درس مهم دیگر را به ما میآموزد که آنهم عبارتست از: «ارتباط عمیق مسائل داخل کشور به سیاست خارجی.» طی سالیان متمادی، جریان مخالف غرب و توافق برجام، این استدلال را مطرح میکردند که بحرانها و مشکلات داخلی ایران ارتباطی به مسائل سیاست خارجی ندارد و اگر مدیران لایق و انقلابی بر مسند قدرت قرار بگیرند، همه مشکلات رفع خواهند شد. آنها تاکید داشتند که علت تداوم مشکلات یک دست نبودن جریان حاکمیت و قدرت در کشور است.
در شهریور ۱۴۰۰ رویای دیرینهای جناح به واقعیت پیوست و حاکمیت یک دست در کشور شکل گرفت. بر خلاف تصورات ابتدایی، نه تنها این موضوع به عاملی برای حل مشکلات و بحرانها در کشور تبدیل نشد بلکه در بیش از یک سال و نیم گذشته دایره مشکلات در سطوح مختلف نیز افزایش پیدا کرد. در چینی وضعیتی، طی دو هفته گذشته از یک سو سفر رافائل گروسی به تهران در روزهای ۱۲ و ۱۳ اسفند و از سوی دیگر، اعلام رسمی تنشزدایی میان ایران و عربستان در ۱۹ اسفند، به وضوح اثبات کرد که چگونه وضعیت داخل کشور به سیاست خارجی پیوند خورده است.
بعد از این دو اتفاق، طی روزهای اخیر به وضوح شاهد کاهش نرخ دلار از محدوده ۵۵ هزار تومان به کانال ۴۵ هزار تومان در بازار آزاد هستیم. شوک اول را سفر ایجابی گروسی به تهران و عدم صدور قطعنامه ضدایرانی در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی وارد کرد و شوک دوم، تنشزدایی در مناسبات ایران و عربستان در پکن بود. این دو رخداد، این گزاره را اثبات میکند که ارتباطی عمیق و ناگسستنی میان سیاست خارجی و مسائل داخلی ایران وجود دارد.
چهارم) ضرورت مراقبت از تندروی
دیگر آموخته هفت سال تنش و قطع مناسبات میان ایران و عربستان در مقام دو قدرت مهم منطقهای در خاورمیانه، میتواند این باشد که باید در آینده بیشتر مراقب تندروی و تندروها بود. طی سالهای گذشته حتی از سوی مقامهای رسمی دولت نیز انتقاداتی جدی نسبت به جریانها و افرادی که فراتر از اراده عمومی و رسمی به سفارت خانهها حمله میکنند، مطرح شده است.
تندروی در هر حالت آن قابل نکوهش و مظنون است. تندروی چه در قالب ضدیت با غرب یا در قالب نزدیکی به غرب، قابل نقد خواهد بود. اینکه یک جریان خود را سینه چاک در گرایش به یک باور نشان داده و هزینههای گزاف را بر کشور تحمیل کند، ضروریست محدود شود.