کد خبر: ۸۲۹۵۹۰
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۸:۳۷
پیرمرد شیرآبادی:

انقلاب کردیم تا محرومیت نباشد، اما در بلوچستان تبعیض و بی‌عدالتی هم اضافه شد

عبدالحکیم سالارزهی-آبادانی ایران یعنی آبادانی شهر‌ها و روستا‌های پرمهرش؛ یعنی رفاه و آسایش مردم مهربان، نجیب و اصلیش. اما زاهدان... و حاشیه نازیبا و دردآلودش...
انقلاب کردیم تا محرومیت نباشد، اما در بلوچستان تبعیض و بی‌عدالتی هم اضافه شد
آفتاب‌‌نیوز :

در میدان آزادی زاهدان قرار دارم؛ هتل بزرگ استقلال، استانداری، دفتر نهاد نمایندگی رهبری، و دیگر ارگان‌های مهم دولتی در جوار میدان واقع شده‌اند. تصویربرداری از این اماکن ممنوع است. بین میدان آزادی و آزادی ۱ «پارک شادی‌ها» خودنمایی می‌کند. بوستان شادی‌ها از بهترین تفریحگاه‌های شهر زاهدان به شمار می‌رود. مسافران می‌توانند به صورت شبانه‌روزی با امنیت کامل در این بوستان به استراحت بپردازند. میدان آزادی به مهم‌ترین نقاط شهر؛ «بازار رسولی»، «میدان امام‌ علی»، «خیابان دانشگاه»، «بلوار مطهری»، «بیمارستان نبی اکرم»، «ایستگاه قطار»، «بیمارستان فوق‌تخصصی چشم‌پزشکی الزهرا»، «بیمارستان خاتم الانبیا» و «فرودگاه» و برخی دیگر از مراکز مهم تجاری، سیاحتی، دولتی و نظامی منتهی می‌شود. ساکنان نزدیک به میدان آزادی از قشر «مرفه» و «اعیان» شهر به‌ شمار می‌روند.

در قسمت شمالی خیابان آزادی، شهرک شیرآباد قرار دارد؛ منطقه‌ای بزرگ که از نظر جغرافیایی در شمال زاهدان است، اما «پایین ‌دست‌ترین» نقطه این شهر و یکی از محروم‌ترین محلات در سطح کشور است. شیرآباد دارای جمعیتی بالغ بر۸۰ هزار نفر است؛ آمارهای غیررسمی عددی بالاتر از صد هزار را بیان می‌کنند. برای رسیدن به شیرآباد باید همین مسیر خیابان آزادی را طی کرد. از بوستان شادی‌ها، پارک شهر، ساختمان متروکه سینما مهربان، چهارراه ‌چه‌کنم و بازار و مراکز مهم تجاری و دولتی عبور می‌کنم و به فلکه کارگر می‌رسم. بین مرز شهرک حاشیه‌نشین شیرآباد و شهر زاهدان قرار می‌گیرم؛ جایی که با فاصله‌‌ چند متر تفاوت شهر با حاشیه‌اش نمایان می‌شود. خیابان یکی است، اما بعد از فلکه کارگر ناگهان قیافه شهر تغییر می‌کند و چند سال پیرتر و فرسوده‌تر به ‌نظر می‌رسد. تمام خدمات و امکانات، خیابان آزادی را تا «فلکه کارگر» همراهی می‌کنند اما بعد از فلکه کارگر همه ‌چیز تغییر می‌کند. گویا فلکه کارگر بین شیرآباد و شهر زاهدان نقش دیوار برلین را ایفا کرده و آن را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم می‌کند.

فضاهای‌ سبز، پارک، چمن و درختان نیز ناپدید می‌شوند. بافت‌های فرسوده، سکونت‌گاه‌های نابسامان و غیررسمی، کوچه‌ها و خیابان‌های بدون آسفالت، روند بی‌قاعده‌ گسترش فیزیکی این شهرک، آن را تبدیل به یک ویرانه کرده است. این حاشیه‌، مزبله شهر زاهدان است. ده‌ها هزار نفر در این حاشیه با فلاکت و بدبختی روزگارشان را سپری می‌کنند. به آخرین قسمت‌های خیابان ‌آزادی نزدیک می‌شوم؛ وارد کوچه‌های فرعی می‌شوم؛ کوچه‌هایی پیچ درپیچ، همراه با گودال‌ها و فراز و نشیب که عرض آنها تقریبا یک‌ونیم تا دو متر است. کوچه‌های پرپیچ و خم شیرآباد انسان را به یاد هزارتوهای تاریخ می‌اندازد. در این کوچه‌های بی‌نام‌ و نشان امکان تردد وسایل نقلیه حتی تردد دوچرخه و موتورسیکلت نیست.

از دیواره‌های صعب‌العبور کوه‌های شیرآباد گذر می‌کنم. سکونت‌گاه‌های غیررسمی و نابسامان در دامنه این جبال مثل خانه‌های ماسوله بر شیب کوه قد کشیده‌اند با این تفاوت که اینجا از خدمات‌رسانی و پارک و چمن خبری نیست؛ فقط خاک است و خانه. مشاهده بناهای غیررسمی، نامتوازن و نیمه‌کار، فاقد پلاک، فاقد انشعاب آب و خطوط برق، و بعضا فاقد سرویس‌های بهداشتی و حمام، بسیار شوک‌آور است. به پاتوق‌ها و محل‌ تجمع معتادان نزدیک می‌شوم و با جوانانی برخورد می‌کنم که رنگ از چهره‌های‌شان پریده، دودِ قلیان و افیون بر آنان سایه افکنده و بی‌رمق نوک می‌زنند بر سیب کال زندگی.

لمس مشکلات مردم

در کوچه پس کوچه‌های شیرآباد قدم می‌زنم، با مردم به گفت‌وگو می‌پردازم و به درد دل‌های‌شان گوش فرا می‌دهم. به کوچه‌ای باریک و بی‌نام ‌و نشان ورود پیدا می‌کنم. با پیرمردی خسته که کیسه‌ای از مواد خوراکی به شانه‌هایش حمل دارد و به سربالایی کوه در حال حرکت است هم‌کلام می‌شوم. پیرمرد از تبعیض و محرومیت‌های شدید در شیرآباد می‌نالد: «مردم شیرآباد ایرانیانی مظلوم از تبار بلوچ‌اند که سال‌هاست در رنج تبعیض و محرومیت به سر می‌برند. آموزش‌ و پرورش در فراهم‌ کردن زمینه‌های تحصیل برای آنان تعلل ورزیده‌ است، اداره ثبت‌احوال هویت‌شان را ثبت نکرده و شهرداری در ارائه خدمات شهری از جمله تأمین آب آشامیدنی، دفع فاضلاب شهری و جمع‌آوری زباله‌ها در حق آنها اجحاف کرده است. بیمارستان پیشکش، مسوولان دریغ از یک درمانگاه مجهز و تخصصی در این شهرک محروم و بی‌بهره از هر گونه خدمات. در شیرآباد خانه‌هایی یافت می‌شود که بیش از یک و نیم قرن قدمت دارند اما رنگ آسفالت را در کوچه‌های اطراف خود ندیده‌اند. در این شهرک چیزی به‌نام آتش‌نشانی وجود ندارد.»

او معتقد است محرومیت و انزوا در شیرآباد، اوج بی‌توجهی مسوولان و نهادهای ملی و مردمی را نسبت به مردم این شهرک حاشیه‌نشین نشان می‌دهد. این شهروند بلوچ می‌افزاید: «ما انقلاب کردیم تا با محرومیت‌ها مقابله کنیم اما در بلوچستان نه تنها محرومیت‌ها برطرف نشد بلکه تبعیض‌ و بی‌عدالتی علیه مردم این مرز و بوم روا داشته شد. شیرآباد 50 سال پیش همین شیرآباد بود. تاکنون هیچ گونه تغییرات اساسی‌ای در آن ایجاد نشده است.»

وی به تشریح کمبودهای شیرآباد می‌پردازد: «با در نظر گرفتن وسعت و جمعیت شهرک شیرآباد، کمبود مدارس دولتی، نبود فضای سبز، چمن فوتبال و سالن‌های ورزشی و... اهمال و کم‌توجهی مسوولان را نسبت به مردم این شهرک حاشیه‌نشین نمایان می‌سازد. روزانه صدها دانش‌آموز دختر و پسر برای کسب دانش راهی محله‌های مختلف شهرزاهدان می‌شوند و از کوچه‌ها و خیابان‌های پرتردد و حادثه‌آفرین این شهرک عبور می‌کنند. صدها بازمانده از تحصیل به شغل‌های کاذب، زباله­‌گردی و جمع‌آوری و فروش پلاستیک و کاغذ کهنه روی آورده‌اند. انگار مردم این شهرک در حاشیه‌های کشورهای زیرتوسعه و فقیر زندگی می‌کنند.»

این پیرمرد تصریح می‌کند: «در حالی که مسوولان سنگ آبادانی کشور را به سینه می‌زنند، ده‌ها هزار بلوچ ایرانی در حاشیه‌های شهر زاهدان از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان محرومند. هزاران نفر در شیرآباد گرفتار دام اعتیاد شده‌اند و صدها نفرشان از پای درآمده‌اند. اکنون این شهرک به مأمن و مأوای معتادان، متکدیان، سارقان و رهزنانی مبدل شده که در این کنج ایران پناه گرفته‌اند. معتادان از سراسر کشور به انتهای خیابان آزادی زاهدان سرازیر می‌شوند و در این محل سکونت می‌گزینند. شیرآبادی‌ها ایرانیانی بلاتکلیف هستند که وجود خارجی دارند، اما هنوز هویت‌شان به رسیمت شناخته نشده و حقوق ‌اولیه‌اشان را نیز به دست نیاورده‌اند.»

خودم را به آزادی ۵۸ می‌رسانم؛ پارگی و شکستگی جدول‌ها، فرسودگی سکونتگاه‌ها، و پراکندگی‌ زباله‌ها در بخش شمالی خیابان آزادی، تبعیض‌ و بی‌عدالتی مسوولان را نسبت ‌به مردم این شهرک حاشیه‌نشین آشکارتر می‌سازد. بخش جنوبی بلوار آزادی از محلات لاکچری و نظامی به ‌شمار می‌رود اما بخش شمالی آن به یک حاشیه دردآلود مبدل می‌شود. وضعیت بحرانی شهرک حاشیه‌نشین شیرآباد، وجدان‌ها را جریحه‌دار و احساسات را زخم‌آلود می‌کند. مردم این شهرک گلایه دارند: «چرا در طول چند دهه استانداران به خود اجازه ندادند از انتهای خیابانی که ساختمان اداری‌شان در ابتدای آن واقع شده است، بازدید کرده و فقر، محرومیت و عقب‌ماندگی را نخست از این اماکن برطرف کنند، سپس به مشکلات مناطق دورتر بپردازند؟»

از چهره‌های منازل فرسوده و تاریخی شیرآباد فقر و تنگدستی می‌بارد. مسوولان وانمود می‌کنند در آبادانی‌ ایران از بسیاری کشورهای توسعه‌یافته دنیا پیشتازند غافل از اینکه هزاران شهروند ایرانی در بلوچستان از امکانات اولیه‌ زندگی‌شان محروم و بی‌بهره‌اند و روزگارشان را با فلاکت، درماندگی و نکبت سپری می‌کنند. در کوچه‌های فرعی آزادی ۵۸ وارد خانه‌های شهزاد خانم و زر بی‌بی می‌شوم. در خانه ۴ متری شهزاد هیچ‌گونه امکاناتی جز دو ملحفه کهنه یافت نمی‌شود. دروازه خانه او فقط یک پتوی کهنه است. او سه پسر و دو دختر دارد. شهزاد درباره امکانات رفاهی و خورد و خوراکش و اینکه چگونه مخارج زندگی‌اش را تأمین می‌کند، می‌گوید آتش زیر قابلمه در خانه‌شان به ‌ندرت روشن می‌شود. آنان بیشتر اوقات شکم‌شان را با فلافل، ساندویچ و نان خشک پر می‌کنند و از امکانات اولیه زندگی به ‌طور کلی محروم هستند. بچه‌های این خانم برای تأمین مخارج زندگی به زباله‌گردی و تکدی‌گری می‌روند. اگر کارتن و پوش نوشابه و ضایعات عایدشان شود، آنها را می‌فروشند و با پولش چند قرص نان می‌خرند. اگر قدرت خریدشان بالاتر برود، فلافل می‌خرند.

از شهزاد می‌پرسم ماهی چند بار همراه فرزندانش گوشت می‌خورد؟ در حالی که غم و اندوه زیادی در قلب شهزاد لانه کرده، با ناامیدی سرش را پایین می‌اندازد و می‌گوید: «در صورت دسترسی به گوشت، دو ماهی یک‌بار گوشت مرغ می‌خوریم.» بچه‌های این مادر برای حمام و سرویس بهداشتی به منازل همسایه‌ها مراجعه می‌کنند. سنگین بودن مخارج زندگی و هزینه‌های تحصیل، بچه‌های شهزاد را از آغوش مادر و مدرسه به کوچه‌ها و محل جمع‌آوری زباله‌ها کشانده است. در این کوچه‌های پرتردد و پرفراز و نشیب زنان و کودکان احاطه‌ام می‌کنند و از بی‌کسی، درماندگی و مشکلات زندگی‌شان می‌نالند. این زنان بی‌نوا خطاب به مردم ایران خاطرنشان می‌کنند: «مسوولان ما را از حقوق شهروندی و مساوی محروم ساخته‌اند و برای ما هیچ حق و ارزشی قایل نیستند! شما مردم نجیب که از وجدان‌های بیداری برخوردار هستید به نجات ما بشتابید! همه کسانی که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد، خود را مسوول بدانند و به فکر فراهم‌ساختن نیازهای مستمندان ومستضعفان باشند.»

آنان در پاسخ به سوالم در زمینه «خدمات‌آموزشی» می‌گویند: «دبستان به جای خود، در این بخش از شیرآباد حتی یک مرکز نهضت سوادآموزی هم وجود ندارد!» وارد خانه‌ای دیگر می‌شوم؛ یک زوج در حال مصرف مواد مخدر هستند. زن از بدبختی‌هایش می‌نالد: «آهی در بساط نداریم که با ناله سودا کنیم. بیمارم، هزینه دارو و درمان ندارم. اکنون فصل زمستان است، از نبود پتو و ملحفه و دیگر امکانات رفاهی رنج می‌بریم. شب‌ها از شدت سرما خواب از چشمان‌مان می‌پرد.»

سرپناه آنان شبیه آلونک می‌ماند تا خانه. کودکان و نوجوانان مرا به خانه‌ زر بی‌بی که یکی دیگر از زنان محروم و بی‌نواست، هدایت می‌کنند. این بانوی مستمند می‌گوید: «دیشب شام نداشتیم، از شدت گرسنگی به خانه یکی از خویشاوندان مراجعه کردیم، آنجا چند لقمه‌ای نان خوردیم و خوابیدم.» زر بی‌بی ادامه می‌دهد: « بچه‌هایم برای امرار معاش به زباله‌گردی و تکدی‌گری می‌روند». این مادر خاطرنشان می‌کند: «ما از مردم خیرخواه و انسان‌دوست ایران درخواست داریم صدای ما را به گوش مسوولان برسانند و در حل مشکلات ما دست ‌به‌کار شوند.»

از زر بی‌بی درباره وضعیت تحصیل فرزندانش سوال می‌کنم، پاسخ می‌دهد: «ما در این نزدیکی هیچ مدرسه‌ دولتی‌ای نداریم تا فرزندان‌مان از نعمت علم و سواد بهره‌مند شوند و نسل‌های آینده ما نجات پیدا کنند؛ از توان ما خارج است که فرزندان‌مان را برای کسب تحصیل به مدارس پرجمعیت بقیه محلات شیرآباد بفرستیم. اگر اوضاع به همین صورت پیش برود، این نسل در آینده‌ای نزدیک منقرض خواهد شد.»

عبدالرحمن یکی از ساکنان کوچه‌های فرعی آزادی ۳۸ است. او یک کارگر است و از مشکلات زندگی‌اش می‌گوید. این مرد همسرش را بر اثر بیماری از دست داده است. وی دارای سه دختر به نام‌های، آسیه، یاسمن و اسما است. خانه این مرد در دامنه کوه بین همت‌آباد و شیرآباد قرار دارد. این خانه مثل خانه‌های اطراف خود بارها توسط شهرداری تخریب شده است. خانه عبدالرحمن همانند صدها آلونک خشتی دیگر مثل قارچ‌های بارانی از زیر زمین بالا آمده‌ و تنها با ترکیب خاک‌ و سنگ و بلوک شکسته و آجرپاره‌ سرهم شده است.

عبدالرحمن می‌گوید: «چرا ما به عنوان شهروندان ایرانی در منازل خود بدون امنیت و با ترس و دلهره زندگی می‌کنیم و بارها خانه‌های­مان بر سرمان چپه می‌شوند؟ چرا محله ما فاقد انشعاب لوله‌های آب و گاز و خطوط برق و تلفن است درحالی که ما ایرانی‌ هستیم؟ چرا مسوولان ما را از حقوق شهروندی و مساوی محروم ساخته‌اند و در فراهم ‌آوردن خدمات شهری در این محله کوتاهی می‌کنند؟» از میدان فوتبال گذر می‌کنم. با جوانان و نوجوانانی برخورد می‌کنم که بارها دست‌وپاهای‌شان در این میدانِ خاکی و بدون چمن دچار ضربات و شکستگی‌ها شده است. آنان می‌گویند به ورزش و فوتبال علاقه شدیدی دارند، حاضرند همه سختی‌ها را به ‌جان بخرند و در این میدان سفت و سخت فوتبال کنند اما ورزش را از دست ندهند.

این ورزشکاران بلوچ در مورد مشکلات‌شان چنین می‌گویند: «چرا مردم محله فقیرنشین ما از امکاناتی از قبیل، سالن‌های ورزشی، چمن فوتبال، کلینیک، خانه بهداشت، فضای سبز و پارک محرومند در حالی که ایرانی‌اند!؟ چرا سهم مردم حاشیه‌های شهر زاهدان از سفره‌های زیرزمینی و منابع طبیعی کشور صرف ممالک بیرونی می‌شود؟ چرا مسوولان با دریافت حقوق‌ نجومی از بیت‌المال، تنها به فکر تأمین رفاه و آسایش خود و خانوادهای‌شان هستند اما صاحبان خانه را از هرگونه خدمات و حقوق شهروندی محروم و بی‌بهره کردند؟ چرا تلاش‌های فعالان مدنی در راستای رسیدگی به مشکلات شیرآباد با ناکامی مواجه شده است؟! مقامات قضایی باید به پیشگاه خداوند پاسخگو باشند!»

گفت‌وگو با یک فعال اجتماعی

مولوی عبدالغنی از فعالان اجتماعی و ساکنان خیابان پیربخش شیرآباد است. او در خصوص پیگیری‌های خود در بخش خدمات‌رسانی به شیرآباد خاطرنشان می‌کند: «از سال 1380 درخصوص رسیدگی به مشکلات شیرآباد از جمله ساخت مدارس دولتی، آسفالت و ترمیم خیابان‌ها، و تأمین آب شرب و آب برای مصارف خانگی با استانداری، فرمانداری، شورای شهر و شهرداری مکاتبات فراوانی داشته‌ام. شهردار سابق دو بار به منزل بنده آمده است». او می‌افزاید: «با پیگیری‌های مکررِ مردم و فعالان اجتماعی، برخی خیابان‌ها آسفالت و ترمیم شدند، کار ساخت چند مدرسه پیش رفت، اما محرومیت به ‌قدری زیاد است که این اقدامات جزیی چیزی از کمبودی‌ها نکاست.»

عبدالغنی کمبود آب‌ شرب و آب برای مصارف خانگی را از مشکلات عمده شیرآباد عنوان می‌کند‌. او می‌گوید: «مردم محروم شیرآباد از کمبود آب شرب و آب برای مصارف خانگی در رنج شدید به سر می‌برند. گاهی تا یک هفته آب مصرفی‌شان قطع است. این در حالی است که بسیاری از فضاهای سبز سطح شهر زاهدان با آب شیرین آبیاری می‌شوند، اما در منازل شیرآباد حتی آب شور وجود ندارد.» او تصریح دارد که بسیاری از محلات شیرآباد فاقد انشعاب لوله‌های آب و گاز و خطوط برق هستند. از این فعال اجتماعی درباره تأثیرگذاری نهادهای مردمی در شیرآباد سوال می‌کنم. وی معتقد است: «الگوبرداری از فعالیت‌های نهادهای مردمی وابسته‌ به مسجد مکی می‌تواند نقش‌آفرین باشد اما محرومیت‌ها به‌قدری زیاد است که اقدامات نهادهای مردمی در مقابل این مشکلات بسیار جزیی است و نمی‌تواند پاسخگو باشد.»

او می‌افزاید: «مشکلات فراتر از آنچه است که تصور می‌شود. مسوولان و نهادهای دولتی باید توجه ویژه‌ای به مردم این شهرک داشته باشند و عملا به مشکلات‌شان رسیدگی کنند و محرومیت‌ها را رفع کنند.» این فعال اجتماعی اذعان دارد که مدرسه غیردولتی سعادت با زیرمجموعه‌هایش در حوزه سوادآموزی موفق‌تر از آموزش‌ و پرورش عمل کرده است. او اضافه می‌کند: «این موسسه فرهنگی در عرصه تعلیم و تربیت در شیرآباد نقش‌آفرین بوده است.» عبدالغنی توزیع بسته‌های معیشتی توسط نهاد مردمی «موسسه ‌خیریه ‌محسنین» بین برخی خانواده‌های بی‌سرپرست را اقدامی بشردوستانه عنوان می‌کند. وی به نبود کلینیک‌ شبانه‌روزی اشاره می‌کند: «متأسفانه یک درمانگاه و کلینیک تخصصی در شیرآباد وجود ندارد. در این خصوص با نمایندگان دو دوره قبلی مکاتباتی داشته‌ام، اما به نتیجه مطلوبی نرسیده‌ام».

از عبدالغنی درخصوص معضلات ثبت و اسناد منازل مسکونی سوال می‌کنم. او می‌گوید: «بسیاری از منازل مسکونی در شیرآباد سند ندارند. هزینه سند از توان مردم خارج است.» از او درباره طرح سند رایگان که سال گذشته مطرح شده بود، می‌پرسم. پاسخ می‌دهد: «این یک طرح مشارکتی بود، قرار بود به مردم قرض بدهند، اما چون بازپرداخت اقساط از توان مردم خارج بود، از این طرح استقبال نکردند.» تا شما به صلاح خود آشنا نشوید ایران عزیز اصلاح و آباد نخواهد شد. تا قبل از اینکه به بارگاه الهی مورد بازخواست واقع شویم از خویشتنِ خویش سوال کنیم که چه کرده‌ایم؟! در ایران همه ایرانیان فارغ از رنگ، زبان و نژاد بدون سایه شوم تبعیض‌ و فاصله طبقاتی در پناه روح افزای عدالت‌، مساوات و برابری همراه با سرزندگی، نشاط و امید عمرشان را سپری کنند.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین